به گزارش رسانه خبری سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران، در نشست «مروجان فرهنگ» که با حضور معلم قرآن، حجتالاسلام والمسلمین قرائتی و بیش از سیصد تن از دانش آموزان مدارس منتخب و دانشجویان حوزه علمیه منطقه ۱۹، به همت مدیریت فرهنگی هنری منطقه ۱۹؛ سهشنبه ششم آذر در سالن استاد شهریار بوستان ولایت برگزار شد، راهکارهای قرابت و انس با اهل بیت پیامبر(ع) و قرآن کریم، بررسی شد.
حجتالاسلام و المسلمین قرائتی با اشاره به عظمت آیه «انا فتحنا لک فتحنا مبینا» نزد امت اسلام گفت: سوره فتح در اولش به پیمغبر میگوید: «انا فتحنا لک فتحا مبینا». اخرش هم میگوید: «فتحا مبینا». این «فتحا مبینا» برای حضرت محمد (ص) است و قصهای شنیدنی دارد.
وی افزود: پیغمبر در چهل سالگی به پیغمبری رسید. سیزده سال مکه بود تا به ۵۳ سالگی رسید اما از فشار بتپرستی به مدینه هجرت کردند. پیامبر(ص) چند سال بعد از مهاجرت به مدینه، با جمعی به مقصد مکه حرکت کردند تا عمره را به جا آورند. قبل از ورود پیامبر (ص) و یارانش به مکه کفار جلوی ورود آنها را گرفتند و گفتند: نمیگذاریم بیایند. ما ساکن مکه هستیم، مکه دست ماست. ما شما مسلمانان را راه نمیدهیم. میان آنها بحث شکل گرفت و نزدیک بود جنگ شود اما جنگ به صلح تبدیل شد که «صلح حدیبیه» نام گرفت. این قصه تاریخی است. در صلحنامه قراردادی میان محمد رسولالله و مردم مکه نوشتند. بت پرستها گفتند ما محمد رسول الله را قبول نداریم. اسم محمد رسول الله را پاک کنید. یاران پیغمبر ناراحت شدند که اسم محمد رسول الله را پاک کنند. آنها هم گفتند اگر پاک کنید جنگ میشود. پیغمبر مصلحت دید که پاک کنند. پیغمبر دست گذاشت روی کلمه «محمد رسول الله» و خودش نام خود را پاک کرد. بعد از آن صلح شد و آیهای با نام «محمد رسول الله» نازل شد. این اتفاق درس اخلاقی بزرگی است. یعنی ای محمد، اگر خودت خودت را ندیدی و خودت خودت را پاک کردی در عوضش خدا اسم تو را مینویسد.
سعی و تلاش برای رضای پروردگار
قرائتی ادامه داد: بعضیها اگر یک سطل زباله هم برای خیابان تهیه کنند، میگویند بانی سطل زباله: محسن قرائتی. یعنی حتی حاضر نیستند یک سطل زباله را بدهند و اسمشان گفته نشود. این داستان درس بزگی به ما میدهد. یعنی آن کسانی که دنبال اسم میگردند، دنبال نام و نشان هستند و میخواهند مطرح شوند، اگر خدا بخواهد پاکشان میکند. اگر درس میخوانید برای مدرک درس نخوانید. اگر طلبه هستید با فکر قاضی، رهبر، رئیس جمهور، وکیل، وزیر، دادستان، امام جمعه، سخنران و.... شدن درس نخوانید. فکر اینها نباشید، درس بخوانید برای اینکه علم ارزش دارد. بفرمایید من میخواهم با اسلام آشنا شوم. من میخواهم با علوم آشنا شوم. برای خدا درس بخوانید. چون اگر خواسته باشید اسمتان را بنویسید، خدا اسمتان را پاک میکند. تو پاک کن خدا خود ش مینویسد.
ویژگیهای یاران پیامبر
وی در ادامه به ویژگیهای شخصیتی و رفتاری یاران نزدیک پیامبر اشاره کرد و گفت: «اشدا علی الکفار» اینها نسبت به دشمن سفت هستند و کوتاه نمیآیند. سال 42 قبل از تولد بسیاری از شماها من یک طلبه تازه کاری بودم . کمتر از بیست سال سن داشتم. امام خمینی (ره) در قم فریاد کشید و فرمود: رئیس جمهور آمریکا بداند منفورترین افراد یعنی پستترین افراد نزد ما رئیس جمهور آمریکاست. این یعنی صلابت. نسبت به دشمن کوتاه نیایید. اینکه به حضرت عباس میگویند «عباس» یعنی نسبت به دشمن عبوس است. صلابت یعنی محکم است وکوتاه نمیآید. نسبت به دشمن کوتاه نمیآید اما نسبت به خودیها «رحم بینهم» یعنی رحم دارد. آن تاجری که تخم مرغ پنهان میکند تا گران شود، چیزی را انبار میکند، نرخها را پایین و بالا میکند، وام نا به جا میدهد، در بحث سکه، دلار و...، این افراد نسبت به مسلمانان رحم ندارند. نسبت به کفار خشن و نسبت به خودیها رحم داشته باشید.
این معلم اخلاق افزود: آقایی پشت موتور نشسته است و دارد میرود، خانمش هم پشت سرش نشسته و چادر خانم دارد میرود زیر پرههای موتور، طرف پیش خودش میگوید به ما چه مربوط که بگوییم، میرود میافتد چشمانش باز میشود. آخر چقدر بی غیرت. میگوید مسلمان بیفتد به من ربط ندارد. به ما یاد دادهاند که اگر کسی ناله مسلمانی را شنید و رحم نکرد مسلمان نیست. مسلمان باید نسبت به دشمن خشن باشد. به کسی که حرف زشت میزند یا جلویش را بگیرید یا لااقل لبخند به او نزنید، با او عبوسی کنید. حدیث داریم که گفته اگر گناهی دید سرش را پایین میندازد. لااقل به گناهکار لبخند نزنید.
مومنان چه کسانی هستند؟
قرائتی در تعریف مومن کیست؟، گفت: مومن کسی است که نسبت به دشمن محکم و نسبت به خودیها مهربان است. نسبت به خدا چگونه است؟ نسبت به خدا سجده میکند. اهل نماز است. رابطهاش با دشمنان «اشدا» است. با خودیها «رحما» و رابطهاش با خدا «رکوعا سجودا» است. همچنین رابطهاش با خودش با تلاش و کار است. از کار در نمیرود. خدا لعنت کند کسی را که سفره پهن میشود میآید، میخورد و وقت کار فرار میکند. اگر مردی برای خرجی زن و بچهاش کار نمیکند، باز این فرد هم مورد لعنت است. قرآن میگوید: دنبال کار برو. هم میگوید «فضل» هم میگوید «رضوان». فضل یعنی دنیا. رضوان یعنی آخرت. یعنی مومن باید هم سراغ دنیا برود هم سراغ آخرت. در قرآن 115 مرتبه کلمه دنیا و 115 مرتبه کلمه آخرت آمده. یعنی هر دو باید باشد. یک آیه قرآن هست که به نظرم خیلیهایتان حفظ هستید. «ربنا آتنا فیالدنیا حسنه و فیالاخره حسنه». هم در دنیا خیر باشد هم در آخرت. روایت داریم که کسی که دنیا را رها کند مسلمان واقعی نیست. آخرت را رها کند باز مسلمان واقعی نیست. علامت مومن این است که هم دنبال فضل(دنیا) برود هم آخرت. در سوره جمعه داریم نماز جمعه که تمام میشود بروید دنبال دنیا. وقتی نماز جمعه تمام شد پخش شوید. کجا بروید؟ بروید دنبال کاسبی. بروید دنبال زراعت، کشاورزی، صنعت. حتی روز جمعه. قرآن میگوید حتی روز جمعه دنبال کار بروید.
صلابت و خودکفایی جامعه اسلامی
حجتالاسلام و المسلمین قرائتی بیان کرد: جامعه اسلام روی پای خودش باید بایستد. امت پیغمبر امتی است که باید روی پای خودش بایستد. طلبه جوانی در زمان شاه با استاندار خوزستان گفتوگو کرد. طلبه جوان گفت: خوزستان رودخانه که دارد، زمین خوزستان هم که حاصلخیز است. از این آب رودخانه بیاورند تا مردم کشاورزی کنند. استاندار گفت: شکل رودخانه بهم میخورد، رودخانه باید همینطور طبیعی باشد. در عوض ما اگر جنس میخواهیم بخریم از خارج وارد میکنیم. یعنی چنان مغز یک عدهای را شستوشو داده بودند که میگفتند اگر آب رودخانه برای کشاورزی استفاده شود، زیبایی آن به هم میخورد. آیا زیبایی این است که آب در رودخانه هدر برود، زمین هدر برود، نیروی انسانی هم هدر برود و ما هم میوه از خارج بخریم؟ قرآن میگوید: مومن کسی است که روی پای خودش بایستد. این که مقام معظم رهبری فرمود: کالای ایرانی یعنی روی پای خودمان بایستیم. یک مثال ساده بزنم. یک بچه سر سفره میگوید: میخواهم خودم غذا بخورم، میگویید نمی توانی بخوری و من باید لقمه به دهانت بگذارم. قهر میکند، بهانه میگیرد و گریه میکند. میگوید قاشق به من بدهید، تا قاشق به او میدهی میزند زیر غذا و میریزد روی سرش. تمام سر و صورت و لباسش را غذایی میکند. پدرو مادرش میگویند به تو گفتیم که این میشود و تو غذا را ضایع میکنی. بچه میگوید خودم خودم را خراب کنم شرف دارد تا وابسته به شماها باشم تا لقمه در دهانم بریزید. این یعنی چه؟ یعنی بچه معنی خود کفایی را میفهمد. یعنی خودم خودم را خراب کنم ارزش آن بهتر از این است که وابسته به مادرم و وابسته به پدرم باشم. وابستگی بد است. این پادشاه صعودی خودش را به آمریکا وابسته کرد. حال ببینید چه ننگی شد، دلارش رفت، لقب گاو شیرده گرفت، حالا هم هرجا میخواهد برود مردم راهپیمایی میکنند تا این جانور وارد نشود. یعنی مثل گرگ است که در را میبندند تا داخل نشود. این سیمای کسی است که وابسته به آمریکا باشد. شاه ایران وابسته به آمریکا بود وگریه کنان فرار کرد. امام وابسته به خدا بود و ۱۲ بهمن خندهکنان وارد شد.
تاکید بر ایمان واقعی و پرهیز از سطحی نگری
وی افزود: کفار عصبانی هستند که چرا مسلمانان خودکفا شدهاند. چرا مسلمانان توانستند این ماشین جنگی را بسازند. این هواپیما را بسازند. چرا انرژی هستهای؟ چرا فلان اختراع؟ اکتشاف؟. کفار همینکه میبینند مسلمانان در حال رشد هستند عصبانی میشوند. خدا میگوید در قرآن برای زنان خوب اجر هست. آنها امالمومنین هستند. اما همه یک دست نیستند. اصحاب پیغمبر برای ما محترم هستند، اما یک دست نیستند. مثل زمان خودمان. الان در زمان خودمان دانشگاه چیز خوبی است، اما هرکس که رفت دانشگاه موفق است؟ آدمهایی داریم که تحصیلات عالیه دارند و هزار تا مشکل دارند و آنقدر هم آدم داریم که تحصیلاتشان ساده است اما هیچ مشکلی در زندگیشان ندارند. دانشگاه کمال است. حوزه کمال است اما همه کمالات در اینها نیست. اصحاب پیغمبر بودن ارزش است، اما همه اینها در این نیست. ممکن است یکی اصحاب پیغمبر باشد ولی خدا لقب فاسق به او بدهد. شما میدانید در نماز ما چقدر رحم میگوییم؟ هرکس 17 رکعت نماز بخواند 60 بار کلمه رحمت میگوید. آنوقت این آدم به خودش اجازه میدهد کسی که چیزی احتیاج دارد را قایم کند در انبار؟ این رحم دارد؟ نماز در روح ما فرو نرفته است. ما وارد اسلام شدهایم اما اسلام در دل ما نرفته است. قرآن میفرماید که «یدخلون فی دین الله افواجا» داخل میشوند در دین خدا فوج فوج. مردم وارد اسلام شدند ولی هرکس وارد اسلام شد مسلمان واقعی نیست. یک عده تنها به زبان میگویند «اشهد ان لا اله الا الله» ولی «ولما یدخل الایمان فی قلوبهم» یعنی ایمان در قلبش وارد نشده است.
قرائتی بیان کرد: هشت سال جنگ بود، خیلی از جوانان ایرانی اسیر شدند. در میان این جوانها یک طلبه با سواد و فاضلی به نام ابوترابی اسیر شده بود. ده سال اسیر بود. من و ابوترابی از جوانی رفیق بودیم. ایشان رفت جبهه و ۱۰ سال اسیر و شکنجه شد. بنده هم یک سیلی برای اسلام نخوردم. در بین اسرا به ایشان سیدآقا میگفتند و همان جا رهبر شد. وقتی برگشت به ایران مقام معظم رهبری گفتند وقتی اسرا به عنوان رهبر تو را قبول دارند، این برای خودش حکمی دارد. هم خود آقا ایشان را میشناخت و هم مورد قبول اسرا بود. من میخواستم ببینم ابوترابی چطور رهبر شد. الان اگر کسی بخواهد کاندید شود، شورای شهری شود، عکس و پوستر میخواهد، ستاد انتخاباتی میخواهد. در دوران اسارت که ستاد خبری نبود این چطور رهبر شد؟ رهبر خود جوش.
وی افزود: ماجرای این قصه شنیدنی است. ماجرایی که چطور یک نفر اسیر در میان ۱۰ هزار نفر اسیر بدون هیچگونه تبلیغاتی رهبر میشود. ماجرا به این صورت بود. زمانی که ایرانیها در اردوگاههای بغداد اسیر بودند یک جمعی از اروپا و آمریکا به عنوان بازرس از صلیب سرخ وارد عراق و بغداد و اردوگاه شدند تا وضع اسرا را ببینند. در اردوگاه رسیدند به این آقا؛ به او گفتند خوب بیا مصاحبه کن. آیا در اینجا شکنجه هست؟ ایشان جواب نداد. گفتند آقا با شما هستیم اینجا شکنجه میکنند؟ گفت هرجا یک شرایطی دارد. بالاخره حمام حمام است، پاساژ پاساژ است و زندان زندان است. اردوگاه اسرا اردوگاهاست. هرچه گفتند کلمه را بگو که آیا شکنجه میکنند؟ ایشان شکنجه را نگفت. یک سرهنگ بغدادی که خودش شکنجهگر بود آنجا ایستاده بود و هی نگاه میکرد که این سید هیچ نمیگوید. اروپاییها رفتند جای دیگر. بعد این سرهنگ آمد گفت: سید من خودم شکنجهگر تو بودم. چرا نگفتی؟ ترسیدی؟ گفت: نه. من اگر ترسو بودم جبهه نمیآمدم. ما که آمدیم جبهه جان بدهیم حالا دو تا سیلی و بیست تا شلاق خوردیم. ما آمدهایم جانمان را بدهیم. گفت من خودم شکنجهگر تو بودم، چرا نگفتی؟ گفت قرآن یک آیه دارد. این آیه اجازه نداد که من بگویم شکنجه میشوم. «من لم یجعل لله للکافرین المومنین سبیلا» هرگز خدا قرار نداده برای کفار که به گردن مسلمانان راه داشته باشند. عراق درست است که ظلم کرده بعثش جنایتکار است، صدامش جنایتکار است، تو سرهنگ به من ظلم کردی ولی عراق کشور اسلامی است. من اگر به این اروپاییها و آمریکاییها میگفتم شکنجه هست، کشور کفر یعنی اروپا و آمریکا بر کشور اسلامی راه نفوذ میداشت و لذا تشخیص دادم شکنجههایی که کشیدم را نگویم تا کفار به مسلمانان راه نفوذ نداشته باشند. این سرهنگ شکنجهگر مسلمان بود. سواد هم داشت آیه را فهمید و به فکر فرو رفت. گفت سید از اینکه بنده خدا هستم شرمندهام. از اینکه درعراق زندگی میکنم شرمندهام. از اینکه بله قربانگو صدام هستم شرمندهام. از اینکه تو را شکنجه دادم شرمندهام. شما چطور قرآن در مغز و استخوانتان فرو رفته است؟ یاد این آیه میافتید شکنجهها را فراموش میکنید؟ آقای ابوترابی به این سرهنگ شکنجهگر میگوید اگه واقعا شکنجهگر من هستی من راه نجات تو را میگویم. گفت: بگو. گفت ایرانیهای جوانی که تازه اسیر میشوند اینها ممکن است خودشان را ببازند اما حالا ما چند سال در زندان هستیم آب دیده شدهایم، عادت کردهایم اما جوانهایی که تازه میآیند به اردوگاه ممکن است بترسند و ببرند. شما مرا ببرید در اردوگاهها تا بگویم. شما اگر دو ماه هست که آمدید من دو سال است که اینجا هستم. کمی با آنها صحبت کنم نمیگذارم به ایشان بد بگذرد. اما اگه صدام بفهمد که تو جای مرا عوض میکنی تو را میکشد. شما به عنوان اینکه من اخلالگرم بیا دو تا سیلی به من بزن و بگو این سید اخلالگر است. با لگد مرا از زندان بیرون کن. من با این جوانان تازه وارد اردوگاه کار میکنم. باز چند روز که شد بیا دو سه تا سیلی بزن و بگو این اخلاگراست. مرا با کتک و لگد جا به جا کن تا من اردوگاه به اردوگاه با بچههای ایرانی حرف بزنم. من ضامن باشم خدا تو را میبخشد. خودم هم تو را میبخشم و به بچهها هم میگویم هرکسی را که شکنجه دادی ببخشد. بگذار صدای من به بچهها برسد. این یعنی ایمان. که با اینکه خودش اسیر و تحت شکنجه است ولی غصه دیگران را میخورد.