جمعه ۱۰ فروردين ۱۴۰۳
ساعت : ۱۴:۴۴
کد خبر: ۱۰۰۲۳۸
|
تاریخ انتشار: ۱۹ آذر ۱۳۹۷ - ۱۵:۴۲
عبدالحمید ضیایی در نشست «حافظ‌خوانی» فرهنگ‌سرای گلستان گفت: حافظ می‌گوید رفیق مردان خدا باش زیرا در کشتی حضرت نوح کسی است که طوفان عظیم را کمتر از قطره آبی می‌داند. یعنی سعی کن با مردانی که به خدا نزدیک‌اند، نزدیک باشی که مرادهای دنیا و آخرتت را بیابی.
به گزارش رسانه خبری سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران، نشست «سخن عشق» با حضور عبدالحمید ضیایی در فرهنگ‌سرای گلستان برگزار شد.
 
عبدالحمید ضیایی، نشست این هفته «سخن عشق» را با غزلی از حافظ آغاز کرد و غزل شماره ۸ از غزلیات حافظ را خواند. 
۱)ساقیا برخیز و در ده جام را / خاک بر سر کن غم ایام را
۲) ساغر می در کفم نه تا ز بر / بر کشم این دلق ارزق فام را
۳) گرچه بد نامی است نزد عاقلان / ما نمی خواهیم ننگ و نام را
۴) باده در ده چند از این باد غرور / خاک بر سر نفس نافرجام را
۵) دود آه سینه نالان من / سوخت این افسردگان خام را
۶) محرم راز دل شیدای خود / کس نمی بینم ز خاص و عام را
۷) با دلارامی مرا خاطر خوشست / کز دلم یکباره برد آرام را
۸) ننگرد دیگر به سرو اندر چمن / هر که دید آن سرو سیم اندام را
۹) صبر کن حافظ به سختی روز و شب / عاقبت روزی بیابی کام را

وی به شرح و تفسیر این غزل پرداخت و گفت: در جلسات گذشته گفتیم که هر جا که حافظ از ساقی نام برده است، یکی از چهار معنی زیر مدنظرش بوده است، یکی پیرمغان است، یکی معشوق ازل است، دیگری معشوق زمینی است و در نهایت، می‌تواند به معنای شراب آور باشد. حال این سوال به وجود می‌آید که در این غزل، منظور از ساقی، کدامیک از معانی زیر است؟ با توجه به لحن مورد استفاده حافظ، می‌توان گفت که منظور از ساقی در این‌جا همان شراب‌آور و ساقی زمینی است. این لحن در جاهای دیگری نیز استفاده شده است و در آن‌جا نیز منظور حافظ همین بوده است. در ادامه بیت نیز می‌بینید که حافظ می‌گوید غم ایام را باید در زیر خاک مدفون کرد و آن را به دست فراموشی سپرد. در بیت دوم، حافظ خطاب به ساقی می‌گوید که به من شراب بده تا این خرقه صوفیانه را از تن دربیاورم. حال این سوال به وجود می‌آید که صفت خرقه چیست که او را به تنگ آورده است؟ ریاکاری و تزویر صفت خرقه صوفیان است که از نظر حافظ باید آن را از تن درآورد. او حتی در بیت بعدی می‌گوید که ممکن است این کار (درآوردن خرقه) باعث بدنامی ما در برابر عاقلان بشود اما آن بدنامی را در برابر ننگ حاصل از آن ترجیح می‌دهم. در جلسات گذشته گفتیم که در شعر حافظ، مفهومی به نام ملامتی‌گری وجود دارد که در آن بدنامی را به جان می‌خرند اما ریاکاری و تزویر را قبول نمی‌کنند. حافظ در بیت سوم نیز به صورت ملامتی‌گری رفتار کرده است و ننگ حاصل از نام را قبول نمی‌کند. 

وی ادامه داد: حافظ در بیت چهارم می‌گوید که صوفیان آبستن غرور کاذبی هستند که خرقه به آنان بخشیده است و معلوم نیست که تا چه زمانی در باد این غرور می‌خوابند و بیدار نمی‌شوند. علاوه بر این، نفس آنان نافرجام نیز هست. بدین معنی که همیشه در آرزو هستند و هیچ گاه به مراد دلشان نمی‌رسند. جالب است که به اعتقاد حافظ، خوردن شراب زمینی از پوشیدن لباس صوفی‌گری ارزشمندتر است و او را بیش‌تر راضی می‌کند. البته باید توجه داشت که منظور حافظ از شراب، هر چیزی است که شادی به همراه داشته باشد و تنها به معنای یک نوع نوشیدنی مسکر نیست. در بیت پنجم، منظور از افسردگان خام، صوفیان دل مرده و خام است. حال جالب است که در مورد شراب، اصطلاح پخته را به کار می‌برد. حافظ اعتقاد دارد که صوفی با طمع خام خود، فکر می‌کند که با آراستن ظاهر، می‌تواند به پاکی باطن برسد. علاوه بر این، زاهدها فکر می‌کنند که با ظاهر آراسته، اهل نجات هستند و بقیه اهل گناه و جهنم هستند. به همین دلیل است که آنان همیشه دل مرده هستند. حال نکته جالب این‌جا است که حافظ می‌گوید آه سینه نالان من می‌تواند بر دل این افسردگان خام، آتش زده و آنان را بسوزاند. این بیت به دو معنا است؛ یکی این که می‌تواند آنان را نابود کند و از بین ببرد و دومی نیز به معنای گرمابخشیدن و روشنایی دادن است. در حقیقت، حافظ می‌گوید که من با گرمای گناه خود، افسردگی صوفیان به ظاهر پاک را از بین می‌برم. حافظ در بین ششم، خطاب به ساقی می‌گوید که من عاشق شده‌ام و برای بیان راز عشق، هیچ کسی را محرم نمی‌بینم. بنابراین مجبور هستم که شراب بنوشم چرا که شراب تنها محرمی است که می‌تواند راز من را پیش خود نگه دارد. 
اگر به بیت هشت نگاه کنید، متوجه یک تضاد بسیار زیبا می‌شوید. حافظ در این بیت می‌گوید که دل‌آرامی من، دلبری است که آرامش را از من برده است. در حقیقت، او معشوقی را آرامش خود می‌داند که تمام آرامش را از او گرفته است. حافظ در بیت نهم می‌گوید که اگر کسی معشوق قد بلند و سیماروی من را ببیند، دیگر به هیچ سرو بلندی نگاه نخواهد کرد. حافظ در بیت آخر اشاره‌ای به آیه قرآن، «بعد از هر سختی، آسانی است» دارد و می‌گوید که ای حافظ، صبر کن تا بالاخره روزی به کام دل خود و به گشایش برسی. 

در بخش بعدی این جلسه، غزل نهم از غزلیات حافظ خوانده شد. 
۱)رونق عهد شباب است دگر بستان را / می رسد مژده گل بلبل خوش الحان را
۲) ای صبا گر به جوانان چمن بازرسی / خدمت ما برسان سرو و گل و ریحان را
۳) گر چنین جلوه کند مغبچه باده فروش / خاک روب در میخانه کنم مژگان را
۴) ای که بر مه کشی از عنبر سارا چوگان / مضطرب حال مگردان من سرگردان را
۵) ترسم این قوم که بر درد کشان می خندند / در سر کار خرابات کنند ایمان را
۶) یار مردان خدا باش که در کشتی نوح / هست خاکی که به آبی نخرد طوفان را
۷) برو از خانه گردون بدر و نان مطلب / کان سیه کاسه در آخر بکشد مهمان را
۸) هر که را خوابگه آخر مشتی خاک است / گو چه حاجت که بر افلاک کشی ایوان را
۹) ماه کنعانی من مسند مصر آن تو شد / وقت آن است که بدرود کنی زندان را
۱۰) حافظا می خور و رندی کن و خوش باش ولی / دام تزویر مکن چون دگران قرآن را

عبدالحمید ضیایی در شرح و تفسیر ابیات این غزل گفت: در بیت اول، عهد به معنای روزگار و دوران است و عهد شباب به معنای روزگار جوانی است. معنی بیت این گونه است که باز فصل جوانی و طراوت بستان فرا رسیده است و این اتفاق را باید به بلبل خوش‌آواز، مژده داد. او در بیت دوم می‌گوید که ای باد صبا اگر به جوانان چمن (گل و درخت و ...) رسیدی، سلام و ارادت ما را به آنان ابلاغ کن. در بیت سوم، جلوه به معنای عشوه و خودنمایی است. در بیت چهارم، عنبر سارا، عبارت بسیار مهمی است. همان‌طور که می‌دانید، سارا اسم منطقه‌ای در دریای عمان است که عنبر آن‌جا بسیار مشهور است و بر همین اساس، معنی بیت چنین است «ای کسی که بر چهره ماه خود، از عنبر سارا چوگان می‌کشی (گوی زیبایی‌ات را با چوگان زلفت پرتاب می‌کنی)، منِ عاشق و حیران و سرگردان را مضطرب مکن». او در بیت پنجم حرف جالبی را مطرح می‌کند و می‌گوید «آن قومی که به باده‌نوشان می‌خندند و آنان را مورد تمسخر قرار می‌دهند (صوفیان و زاهدان)، می‌ترسم که ایمان‌شان را در آرزو و کار میخانه تلف کنند». در این بیت دقت کنید که دٌرد به معنای ته‌مانده شراب است. نکته بعدی در این بیت این است که ترسم در این‌جا به معنای احتمال نیست بلکه او از این اتفاق مطمئن است و از اطمینان حرف می‌زند. 

حافظ در بیت ششم سخن جالبی را بر زبان می‌آورد و می‌گوید «رفیق مردان خدا باش زیرا در کشتی حضرت نوح کسی است که طوفان عظیم را کمتر از قطره آبی می‌داند. یعنی سعی کن با مردانی که به خدا نزدیک‌اند، نزدیک باشی که مرادهای دنیا و آخرتت را بیابی». منظور از مردان خدا در این بیت، رندان هستند و منظور از کشتی نوح، جام شراب است. حافظ می‌گوید که یار این رندان باش و شراب بنوش تا از بلایا در امان بمانی. حافظ در بیت بعد، توضیه مهمی دارد و می‌گوید «از فلک، امید و انتظار وفا نداشته باش و به مال و منصب دنیا اعتماد نباید کرد. سعی و کوشش زیاد برای ساختن خانه‌های مجلل و باغ‌ها و باغچه‌های رنگین ناشی از جنون انسان است زیرا این مال و منال، برای دیگران است». او در بیت پایانی نیز می‌گوید «ای حافظ هرچه می‌خواهی بکن و هر معصیت را که دلت خواست انجام بده اما قرآن شریف را دام تزویر قرار نده. چرا که ریا کفر است». البته دقت داشته باشید که مراد حافظ، تحریض به فساد نیست بلکه می‌گوید هر نوع معصیت که در دنیا وجود دارد بد است اما ریا از همه آنها بدتر است.


نظر شما