به گزارش رسانه خبری سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران، نشست «سخن عشق» و حافظخوانی با حضور علاقهمندان زیر نظر عبدالحمید ضیایی در فرهنگسرای گلستان برگزار شد.
در ابتدای این جلسه، کارشناس عبدالحمید ضیایی بخشهایی از غزل شماره ۹ حافظ را خواند.
۷) برو از خانه گردون بدر و نان مطلب / کان سیه کاسه در آخر بکشد مهمان را
۸) هر که را خوابگه آخر مشتی خاک است / گو چه حاجت که بر افلاک کشی ایوان را
۹) ماه کنعانی من مسند مصر آن تو شد / وقت آن است که بدرود کنی زندان را
۱۰) حافظا می خور و رندی کن و خوش باش ولی / دام تزویر مکن چون دگران قرآن را
وی به شرح و تفسیر این ابیات پرداخت و گفت: در بیت ۷، سیه کاسه به معنای کسی است که خسیس است. در اینجا، سیه کاسه استعاره از دنیا است که به هیچ کس هیچ چیز نمیدهد. معنای این بیت این است که از دنیای پست، هیچ انتظاری نداشته باش چرا که در آخر تو را میکشد. حافظ در بیت ۸ میگوید که مقصد تمام شتابهای انسان گور مستطیل شکل و یک مشت خواب است. بنابراین چه حاجتی است که خانه خود را بزرگ و سر به فلک کشیده بسازی. دقت کنید که در شعر پارسی، آرایهای به نام تلمیح داریم. این آرایه زمانی اتفاق میافتد که شاعر به یکی از وقایع تاریخی یا اساطیر یا یک رویداد دینی اشاره کند. البته همه داستان را نقل نمیکند بلکه فقط بخشهایی از آن را بیان میکند.
وی افزود: حافظ در بیت ۹ از تلمیح استفاده کرده است و به ماجرای حضرت یوسف و زمامداری او در مصر اشاره کرده است. دقت کنید که حافظ از تلمیح استفاده میکند اما در آن باقی نمیماند. شاعر ضعیف کسی است که به یک واقعه تاریخی اشاره میکند و شعرش را به اتمام میرساند و در مقابل، شاعر قوی کسی است که از یک واقعه تاریخی شروع کرده و آن را به تمام انسانها و وقایع تاریخی تعمیم میدهد. در اینجا، منظور از ماه کنعانی، فقط یوسف نیست بلکه خطاب او به همه ماست. او میخواهد بگوید که هر کدام از شما یک یوسف دارید که در چاه پنهان شده است. شما باید او را از آن چاه نجات دهید و به مصر عزت و سروری برسانید. بنابراین مخاطب این شعر حافظ، تمام عالم است. مولانا هم برای بیان این موضوع از مسیح استفاده کرده است و آن را به تمام مخاطبان دنیا تعمیم داده است. حافظ در بیت آخر این غزل حرف بسیار مهمی را میزند. او میگوید که زاهدها مانند مرغ دگر هستند؛ آنان نام خداوند را بر زبان میآورند در حالی که قرآن را دام تزویر قرار میدهند. در حقیقت، هر کاری که از نظر دیگران خطاست را انجام بده اما کلام خداوند را به عنوان یک دام برای تزویر خود قرار مده.
ضیایی در بخش بعدی این جلسه، غزل شماره ۱۰ از دیوان حافظ را خواند.
۱) دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما / چیست یاران طریقت بعد از این تدبیر ما
۲) ما مریدان روی سوی قبله چون آریم چون / روی سوی خانه خمار دارد پیر ما
۳) در خرابات طریقت ما به هم منزل شویم / کاین چنین رفتست در عهد ازل تقدیر ما
۴) عقل اگر داند که دل در بند زلفش چون خوشست / عاقلان دیوانه گردند از پی زنجیر ما
۵) روی خوبت آیتی از لطف بر ما کشف کرد / زان زمان جز لطف و خوبی نیست در تفسیر ما
۶) با دل سنگینت آیا هیچ درگیرد شبی / آه آتش ناک و سوز سینه شبگیر ما
۷) تیر آه ما ز گردون بگذرد حافظ خموش / رحم کن بر جان خود پرهیز کن از تیر ما
وی به شرح و تفسیر این ابیات پرداخت و گفت: این غزل از جمله غزلهای بسیار خوب حافظ است. وقتی این غزل را میخوانید فکر میکنید که گویا خود حافظ هم غافلگیر شده است. حافظ در بیت اول میگوید که دیشب، پیر ما از مسجد به سمت میخانه آمد. حال ما مریدان نمیدانیم که تکلیف ما چیست و چه باید بکنیم. حافظ در بیت دوم از زبان مریدان حرف میزند و میگوید که حالا که پیر ما از سمت قبله به سمت میخانه تغییر جهت داده است، ما مریدان چگونه رو به قبله بایستیم و نماز بخوانیم؟ در این جا شاید بتوان گفت که هم مسجد و هم قبله نماد زهد است و میخانه نماد عشق است. شاید به همین دلیل باشد که گفته میشود در عرفان قبله واحد نداریم و هر طرف که رو کنید، سمت و سوی خداوند است. حافظ در بیت سوم میگوید که وعده دیدار همه عاشقان، در خرابات است چرا که سرنوشت ما از ازل اینگونه بوده است. این موضوع حربه حافظ است چرا که او وقتی به زاهدها میرسد میبیند که آنان به قرآن و کلام خدا استنباط میکنند و او هم در مقابل به تقدیر اشاره میکند و آن را مبدا میداند. در حقیقت، با این موضوع، کار خود را توجیه میکند.
وی ادامه داد: حافظ در بیت چهارم میگوید که اگر فیلسوفها بدانند که ما اسیران زلف یار چه قدر خوش هستیم، آنان نیز همانند ما دیوانه میشوند و به مذهب ما گرایش پیدا میکنند. بیت پنجم این شعر خیلی جالب است. حافظ میگوید که زاهدها فقط روی عبوس خداوند را دیدند و از صفات او، صفت جبار و قهار را میشناسند در حالی که ما روی خوب او و زیباییاش را دیدهایم. این دیدگاه باعث شده است که آنان هیچ چیزی را زشت نمیبینند و هر چیزی در عالم را عطای خداوندی میدانند در حالی که همان چیز در چشم زاهدها خطا و عیب است. این موضوع، نگاه عارفان است. برای مثال، دیدگاه مولانا چنین است اما نگاه شمس اصلا اینگونه نیست و حتی به مقابله با این دیدگاه مولانا میپردازد. حافظ در بیت ششم میگوید که آیا آه سوزناک همچون آتش و سوز و گداز ناله سحرگاه ما شبی بر دل سنگین تو اثر خواهد کرد؟ دقت کنید که این حرف، حرف یک عارف نیست و به همین دلیل است که میگوییم حافظ رند است. حافظ از منزل عرفان عبور کرده و به منزل رندی رسیده است.