چهارشنبه ۰۵ ارديبهشت ۱۴۰۳
ساعت : ۱۷:۰۸
کد خبر: ۱۰۰۴۳۴
|
تاریخ انتشار: ۰۴ دی ۱۳۹۷ - ۱۵:۱۷
ناهید طباطبایی در جلسه کوتاه با داستان:
ناهید طباطبایی در نشست کوتاه با داستان فرهنگ‌سرای اندیشه گفت: زمانی که تضاد در جامعه زیاد می‌شود، داستان کوتاه جواب بهتری می‌دهد.
در دنیای تضاد‌ها داستان کوتاه بیشتر جواب می‌دهدبه گزارش رسانه خبری سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران، اولین نشست زمستانی «کوتاه با داستان» به میزبانی سید مهدی شجاعی و با حضور ناهید طباطبایی، عبدالرزاق پورعاطف و جمعی از علاقه‌مندان به ادبیات، در فرهنگ‌سرای اندیشه برگزار شد. 

در ابتدای این جلسه و پس از خوشامدگویی سید مهدی شجاعی، عبدالرزاق پورعاطف روی صحنه آمد تا داستان کوتاه خود را بخواند. او قبل از خواندن این داستان گفت: برای من افتخار بزرگی است که بتوانم در حضور استاد شجاعی و خانم طباطبایی داستان خود را بخوانم. خاطرم هست زمانی که دبیرستان بودم، کتاب «دو کبوتر، دو پنجره، یک پرواز» استاد شجاعی را از کتابخانه مدرسه امانت گرفتم و شروع به خواندن آن کردم. هیچ وقت فکر نمی‌کردم که بتوانم در کنار نویسنده کتابی بنشینم که روزگاری از خواندن آن لذت برده و درس گرفته بودم. او در ادامه داستان کوتاه «شاخ بازی» را خواند که به همت انتشارات نیستان در دست چاپ است.

ادبیات، ادبیات است؛ زنانه و مردانه ندارد
ناهید طباطبایی در این نشست در معرفی خود گفت: من از ۶ تا ۱۴ سالگی در اهواز زندگی کردم و از این جهت خود را یک اهوازی می‌دانم. در دانشگاه نمایش‌نامه نویسی خواندم و به علت شغل پدری‌ام و خانواده اهل تئاتر خود، مراودات زیادی با اهالی نمایش و تئاتر داشتیم. از این جهت شاید خیلی‌ها تعجب کنند که چرا من نویسنده شده‌ام و به سراغ کار تئاتر نرفتم. دلیل این موضوع بیش‌تر به روحیه من برمی‌گردد چرا که خیلی اهل کار جمعی نیستم. کمی زودرنج هستم و سریع ناراحت می‌شوم. کمی بدبین هستم که البته بعدا متوجه شدم که این‌گونه نیست بلکه واقع‌بین هستم. جالب است بدانید که وقتی برای یکی دو کار وارد سینما شدم و کار تولید شد، دیدم که مکررا با کلک‌ها و ناروها از طرف‌های مختلف روبه‌رو می‌شوم و بنابراین با خود فکر کردم که بهتر است به صورت کلی کار سینما را رها کرده و به سراغ کار خودم بروم. البته اکنون جرات بیش‌تری برای کار جمعی دارم اما هنوز هم خیلی کم است. به نظرم، هنوز هم بیش‌ترین چیزی که من را تحت تاثیر قرار می‌دهد تئاتر است و وقتی به تماشای تئاتر می‌روم، از همان لحظه ابتدا که چراغ‌ها خاموش می‌شود تا انتها، تاثیرپذیری دارم.

این نویسنده ادامه داد: پدرم اولین مدیر تالار سنگلج بود. او برای یادگیری مهارت‌های مدیریت این تالار به فرانسه رفت و وقتی برگشت یک نیروی کارکشته در این زمینه بود. ما تا ۵ سالگی اجازه ورود به تالار را نداشتیم و بسیاری از نمایش‌ها را از پشت صحنه می‌دیدیم. خاطرم هست که نمایش «می‌خوای با من بازی کنی»، اولین نمایشی بود که دیدم و برایم بسیار جالب بود. این تئاتر، نمایش‌نامه فانتزی و بسیار خوبی داشت که هنوز هم داستان آن در ذهنم مانده است.

طباطبایی به ماجرای نوشتن اولین داستان خود اشاره کرد و گفت: در زمانی که ما زندگی می‌کردیم فقط مجله بود و دیگر هیچ نبود. خاطرم هست زمانی که ۶ ساله بودم، به جز یک تلویزیون سیاه و سفید هیچ چیز نبود. بنابراین تنها چیزهایی که در دستان ما بود، مجله و کتاب بود و به غیر از خواندن و نوشتن، کار دیگری نمی‌توانستیم بکنیم. وقتی به اهواز آمدیم، پدرم کلاس‌های فرهنگ و هنر اهواز را داشت که کلاس تئاتر نیز بخشی از آن بود. من همیشه سر صحنه تمرین‌ها بودم. وقتی به تهران آمدیم به مدرسه خوارزمی رفتم و ریاضی خواندم. تا این زمان کسی فکر نمی‌کرد که من روزی نویسنده شوم اگر چه ادبیاتم بسیار خوب بود و خوب انشا می‌نوشتم. تا این زمان، اصلا به این فکر نکرده بودم که نویسنده شوم بلکه خیلی دوست داشتم مهندس شوم. این جریان ادامه داشت تا زمانی که امتحان دانشگاه هنرهای زیبا را دادم و تنها ۳ نفر قبول شدند. جالب است که آن ۳ نفر، یکی من بودم که پدرم درس تئاتر می‌داد، دیگری دوستم فرنگیس بود که پدر او هم درس می‌داد و نفر سوم نیز خواهرزاده بهرام بیضایی بود که در آن زمان مسئولیت داشت. آن موقع به ما اعلام کردند که ما نمی‌توانیم با ۳ نفر کلاس تشکیل بدهیم آن هم ۳ نفری که ممکن است عده‌ای بگویند پارتی‌بازی شده است. این جریانات باعث شد که وارد دانشکده هنرهای دراماتیک بشویم و با آقای شجاعی و آقای فراست هم‌دوره شدیم. در آن‌جا بود که آرام‌آرام نوشتم. اولین داستان من در مجله دنیای سخن به چاپ رسید که اسم آن گمشده بود.

این نویسنده و منتقد ادبی کمرنگ شدن سهم مجله‌های ادبی در معرفی نویسندگان جدید را معضلی جدی دانست و گفت: متاسفانه این روزها، نویسندگان جوان، اولین داستان کوتاه خود را در یک انتشارات و یک کتاب چاپ می‌کنند و پس از آن که تیراژ آن کتاب به پایان رسید، دیگر نام و نشانی از نویسنده باقی نمی‌ماند و گویی او رها می‌شود. متاسفانه در بعضی از انتشارات‌ها، نوعی رفیق‌بازی وجود دارد که اجازه نمی‌دهد نویسندگان جوان ادامه حیات بدهند و همان نویسندگان باسابقه، با پشت‌کار خود، در صحنه مانده و کار می‌کنند. به نظرم بهترین سیستم برای ساخت یک نویسنده جدید این است که او چند داستان‌ خود را در مجلات ادبی چاپ کند، کمی شناخته شود و برحسب این اعتبار کتابش را با همکاری یک انتشارات بنویسد.

ناهید طباطبایی به مجله‌ای که به تازگی راه افتاده است و او نیز مدیر مسئول آن است اشاره کرد و گفت: این مجله که احتمالا فصل‌نامه باشد، قرار است که کارکردی شبیه به مجله دنیای سخن داشته باشد. وقتی جوانان و ذوق و شوق آنان را برای نوشتن می‌دیدم، دوست داشتم کاری کرده باشم. به سراغ چند نهاد رفتم و هر کس بهانه‌ای آورد. یک نفر گفت نمی‌شود و یک نفر گقت مجله فروش نمی‌رود و .... این کار عقب افتاد تا این که مجله «سان» که برخی از دست‌اندرکاران سابق داستان همشهری در راه اندازی آن نقش داشتند، به جریان افتاد. در حقیقت، شرایط به گونه‌ای پیش رفت که بتوانیم همکاری داشته باشیم.

او درباره فعالیت‌های انتشارات دید که با نظارت او هدایت می‌شود، گفت: انتشارات دید بیشتر در زمینه چاپ کتاب‌های عکس فعالیت می‌کند. مثلا کارت پستال‌های صادق هدایت، تصاویر قدیمی و .... را چاپ می‌کند. از آن‌جا که همسر من گرافیست است، بیشتر زحمات کارهای نشر برعهده او است.

طباطبایی به فیلم‌نامه‌نویسی و تبدیل رمان «چهل سالگی» خود به فیلم‌نامه اشاره کرد و گفت: خاطرم هست که آقای نجفی برای اولین بار پیشنهاد تبدیل رمان چهل سالگی به فیلم‌نامه را داد. چند ماهی ما را برد و آورد تا این که متوجه شدم که ایشان قصد دارد تا داستان رمان را عوض کرده و آن را سیاسی کند. واقعا مانده بودم، چرا که چهل سالگی یک داستان عاشقانه بود و اگر ایشان می‌خواست به کسی فحش سیاسی بدهد، بهتر بود داستان جدیدی می‌نوشت و اجرا می‌کرد. بنابراین، در آن زمان برنتافتم که این کار دستاویز چیز دیگری قرار بگیرد. چند مدت بعد، آقای جیرانی من را صدا کردند و سپس آقای رئیسیان. وقتی آقای رئیسیان من را صدا کرد، به ایشان گفتم که من به فیلم‌نامه کاری ندارم در حالی که قبلا می‌گفتم که من حتما باید باشم. در نهایت فهمیدم که این‌گونه نمی‌توان با سینمایی‌ها کنار آمد و به خودم قبولاندم که کار توسط کارگردان آن بازنویسی شود. البته به این شرط که بعدا فیلم‌نامه را بخوانم که این شرط را هم زیرپا گذاشتند. آن فیلم‌نامه سوای این که شخصیت آقای انتظامی به آن اضافه شده بود و یادگاری خوبی بود، یک مشکل هم داشت و آن هم زیرپا گذاشتن یکی از بخش‌های اصلی داستان بود. مبنای آن داستان بر مبنای رفاقت و دوستی بین زن و شوهر بود در حالی که این موضوع در این فیلم زیرپا گذاشته شده بود و شوهر حرف‌های زن را زیر پا می‌گذاشت. این موضوع خیلی به من برخورد اما از آنجا که فیلم موفقی بود هنوز هم در ذهن ما ماندگار شده است.

در ادامه، ناهید طباطبایی، داستان کوتاه «مرد خانه» را خواند و سپس پاسخگوی سوالات مخاطبان شد. سید مهدی شجاعی در این بخش گفت: همان‌طور که خانم طباطبایی اشاره داشتند، چیزی نزدیک به ۴۰ سال پیش بود که در خدمت ایشان بودیم. البته افراد کمی از آن دوره، نویسندگی را ادامه دادند و بیش‌تر افراد سمت بازیگری و کارگردانی رفتند. حضور شما در این برنامه مغتنم است. اگر چه شما را در این ۴۰ سال ندیده‌ام اما کارهایتان را رصد می‌کردم.

طباطبایی در پاسخ به سوال یکی از حاضران مبنی بر ادبیات زنانه و مردانه گفت: ادبیات، ادبیات است و زنانه و مردانه ندارد. من می‌توانم داستانی را در این‌جا بخوانم که سرتاسر زنانه است اما توسط یک مرد نوشته شده است و بالعکس. به نظرم اصلا کار درستی نیست که ادبیات را زنانه و مردانه کنیم.

او در پاسخ به سوال دیگری مبنی بر نقش ادبیات کهن در خوب نوشتن گفت: یکی از شانس‌هایی که داشتم این بود که اولین کاری که به سراغش رفتم، کار در یک موسسه فرهنگی بود. در آنجا، وظیفه ما فیش‌برداری برای لغت‌نامه بود و فکر می‌کنم مجبور شدم بیش از دو بار تاریخ بیهقی را از ابتدا تا انتها بخوانم و لغات آن را بنویسم. چند سالی در آنجا کار کردم، تجربه کاری بسیار خوبی در حوزه لغت‌شناسی برایم بود. فکر می‌کنم که یکی از شانس‌های من این بود که بتوانم در آنجا با ادبیات کهن ایران بیش‌تر آشنا بشوم و تاثیر زیادی بر نوشتنه‌های بعدی من داشت.

این نویسنده در پاسخ به سوال دیگری در مورد ورود ادبیات به مدارس و آموزش آن گفت: ادبیات شاخه‌های زیادی دارد و باید در دانشگاه تدریس شود. البته همیشه با خود فکر می‌کنم که چه قدر خوب است همانند هنرستان گرافیک، برای داستان هم محل آموزش داشته باشیم و به سنین پایین‌تر از آن، توصیه نمی‌کنم.

طباطبایی در بخش انتهایی این پرسش و پاسخ، به داستان‌نویسی کوتاه یا بلند اشاره کرد و گفت: به نظرم، دوره اکنون زمانی است که داستان کوتاه بهتر جواب می‌دهد. چرا که زمانی که تضاد در جامعه زیاد می‌شود، داستان کوتاه جواب بهتری می‌دهد. علاوه بر این، برای این که بخواهیم از یک پدیده رمان بنویسیم باید از آن فاصله بگیریم. به عنوان مثال، رمان‌هایی که اکنون برای جنگ نوشته می‌شود، بسیار بهتر از رمان‌هایی است که در آن زمان نوشته می‌شد. باید از یک پدیده فاصله گرفت و سپس رمان نوشت.

در بخش پایانی این برنامه، سید مهدی شجاعی داستان کوتاه جدید خود با عنوان «از کرامات شیخ ما» را خواند. و آن را به هنرمند فقید ابوالفضل زرویی نصرآباد تقدیم کرد.
نظر شما