به گزارش رسانه خبری سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران، نشست حافظ خوانی «سخن عشق» با حضور عبدالحمید ضیایی در فرهنگسرای گلستان برگزار شد.
در ابتدای جلسه ضیایی گفت: یکی از القابی که به اشتباه به حافظ نسبت داده شده است، پیشگو بودن ایشان است. برخوردی که جوامع ما با حافظ داشته است اینگونه بوده است که از او به عنوان یک پیشگو و آیندهبین استفاده میشده است. این موضوع در حالی است که وقتی به سراغ ادبیات حافظ میرویم، متوجه میشویم که نه تنها از طالعبینی دیگران عاجز بوده است بلکه طالع خود را هم نمیتوانسته پیشبینی کند. در مواردی هم که از طالع و فال خود صحبت میکند، رنگ عاطفی به خود میگیرد. شاید یکی از دلایلی که حافظ آرزو میکرد فلک را سقف بشکافد و طرحی نو دراندازد، این باشد که او از فلک هیچ سر درنمیآورده است. بنابراین باید گفت که حافظ به علوم طالعبینی و فالگیری، به دیده شک و تمسخر نگاه میکند و دکانداران فال و طالع را با دیده استهزا روایت میکند. علاوه بر این، باید توجه داشت که حافظ قدیس نبود و بیشتر یک رند شکاک است. ما نمیخواهیم بگوییم که نظر حافظ درست است یا خیر. میخواهیم بگوییم که اگر میخواهید حافظ واقعی را بشناسید، باید به این نکات دقت کنید. نکته سوم هم این است که حافظ صوفی نبود.
وی افزود: علیرغم این که سبک زندگی متداول در زمان حافظ تصوف بود، او در بند صوفیگری نبوده است و هرجا هم که به صوفیان رسیده است، به دیده شک و تمسخر به آنان نگاه کرده است. مهمترین ویژگی صوفیان زهد و پشمینهپوشی بود اما نقد حافظ به آنان این است که پشمینهپوش از عشق هیچ چیز نشنیده است. او اعتقاد دارد که صوفی باید خودپسندی خود را ترک کند. یکی دیگر از ویژگیهایی که جوامع مختلف به حافظ نسبت دادهاند، ابر انسان بودن است. او انسان کامل نیست و یک شخص معمولی است. وقتی به اشعار او نگاه میکنید، میبینید که او گهگاهی لاف میزند، گهگاهی به معشوق التماس میکند و ... بنابراین اصلا نمیتوان گفت که حافظ یک انسان کامل بوده است. او احساس نیاز میکند، عجز و لابه دارد و همه کارهای معمول یک انسان را انجام میدهد. حافظ غیبدان هم نیست. او بارها به این موضوع اشاره کرده است و میگوید که راز این پرده تا ابد بر چشم همه پنهان خواهد بود. هیچ کس نمیتواند اسرار عالم را بفهمد. حافظ میگوید که نه خبری از آینده دارم، نه خبری از نهانخانه ضمیر دیگران دارم و ...
ضیایی به معرفی ویژگیهای حافظ و شعر او پرداخت و گفت: حال باید این سوال را پاسخ بدهیم که اگر حافظ این ویژگیها را نداشت، پس چگونه بود؟ به عنوان اولین ویژگی باید بگویم که حافظ ویژگیهای انسانها را دارد. او یک هنرمند خیرهکننده است که واقعا چشم را از شدت زیبایی آزار میدهد. بسیاری از شاعران هستند که حسرت میخورند ای کاش یکی از غزلهای حافظ را آنان گفته بودند. دومین ویژگی حافظ، پایبندی و وفاداری او به انسانیت است. اگر به دیوان او رجوع کنید، میبینید که چند پیام مهم انسانی در آن گنجانده شده است که عناصر غایب و مفقود فرهنگ امروز ما هستند. یکی از مهمترین پیامهایی که در شعر حافظ پنهان شده است، پیام رندی است. در مورد رندی در جلسات آینده بیشتر توضیح خواهم داد اما باید بگویم که رندی به معنای آزادی و آزاداندیشی است. دومین پیام مهم او رواداری و مدارا با اطرافیان است. دیگر پیام حافظ، دوری از تزویر و خشونت است. دیوان او سرشار از مفاهیم دوری از تزویر است که باید بدان توجه کرد. حافظ زندگی را دوست دارد. این موضوع در حالی است که بیشتر عارفان ما تن خود و زندگیشان را کوبیدهاند. حافظ عاشق وطن است و شاید بتوان گفت که بزرگترین وطنپرست تاریخ، حافظ است. مهمترین ویژگی او ارج نهادن به زندگی، زیبایی و روشنایی است.
ضیایی در بخش دیگری از سخنان خود ضمن اشاره به فال حافظ گفت: یکی از مهمترین ویژگی شعر حافظ، تسلیبخشی هوشیارانه است. این موضوع نکته بسیار مهمی است چرا که در هیچ شاعر دیگری چنین مسالهای را نمیبینیم. شعر حافظ بسیار تسلیبخش است و هرجای دیوان او را باز کنید، چند بیت تسلیبخش دیده میشود. این موضوع در حالی است که حافظ در عصری میزیسته است که تلخترین اتفاقات علیه ایران رخ میداده است. در همان زمان، مغولها به ایران حمله کردند و آنچه نباید رخ میداد، به وقوع پیوست. هر کدام از این اتفاقات تلخ، تیری زهرآلود در چشم حافظ بود اما او در مقابل، اشعار تسلیبخش میسروده است. در حقیقت، در روزگاری که همه چیز و همه کس، کام مردم ایران را تلخ میکرد، کسی بود که بیاید و از امید حرف بزند. به نظرم ما باید سپاسگزار سعدی و حافظ باشیم که در دل آن اتفاقات، چراغ امید را در دل ایرانیان زنده نگه داشتند. البته منظورم دلخوشی ساده لوحانه نیست بلکه امیدی است که میتواند ناراحتی را از دل بزداید. البته باید توجه داشت که حافظ خیلی هم به دنیا اعتماد نمیکند. او اعتقاد دارد که دنیا یک مساله زودگذر است و به راحتی از بین میرود. حافظ در اشعار خود، یک درس بزرگ به ما یاد میدهد. او میگوید که انسان زمانی افسرده و ملول میشود که خود را تنها عامل در کامروایی و ناکامی خود بدانیم. او به ما یاد میدهد که نباید اینگونه دید چرا که ما هیچ تسلطی بر بیشمار نیروهایی که در کارمان دخالت میکنند، نداریم. حافظ اعتقاد دارد که انسان باید کار خود را انجام دهد و به نتیجه فکر نکند چرا که در این راه، عواملی وجود دارد که ما نمیتوانیم آنها را کنترل کنیم. او یکی از این عوامل را معرفی میکند و آن هم قضا و قدر است.
در بخش بعدی این برنامه، غزلی از حافظ خوانده شد و عبدالحمید ضیایی به تفسیر این ابیات پرداخت.
۱) گفتم ای سلطانِ خوبان رحم کُن بر این غریب / گفت در دنبالِ دل ره گم کند مسکین غریب
۲) گفتمش مگذر زمانی گفت معذورم بدار / خانه پَروردی چه تاب آرد غمِ چندین غریب
۳) خفته بر سنجابِ شاهی نازنینی را چه غم / گر ز خار و خاره سازد بستر و بالین غریب
۴) ای که در زنجیر زلفت جایِ چندین آشناست / خوش فتاد آنحالِ مشکین بر رُخِ رنگین غریب
۵) می نماید عکسِ می در رنگِ رویِ مهوشت / همچو برگِ ارغوان بر صفحه نسرین غریب
۶) بس غریب افتاده است آن مور خط گر درخت / گرچه نَبوَد در نگارستان خط مشکین غریب
۷) گفتم ای شامِ غریبان طرۀ شبرنگِ تو / در سحرگاهان حذر کُن چون بنالد این غریب
۸) گفت حافظ آشنایان در مقامِ حیرتند / دور نَبوَد گر نشیند خسته و مسکین غریب
ضیایی بیان کرد: این غزل، یکی از غزلهایی است که حافظ در آن به مناظره با معشوق پرداخته است. در بیت اول میگوید که ای پادشاه، به من غریب رحم کن. معشوق در جواب او میگوید هر کس دنبال خواهشهای دل خود برود، راه خود را گم میکند. حافظ در بیت دوم، از معشوق عذرخواهی میکند و میگوید من نازپرورده چگونه میتوانم غم غربت را تاب بیاورم؟ بیت سوم، معنای بسیارزیبایی دارد. عاشق خطاب به معشوق میگوید کسی که تمام عمر خود را در ناز سپری کرده است، چگونه میتواند درد و دل یک نیازمند را بفهمد؟ از بیت چهارم به بعد، حافظ راز و نیاز با معشوق را کنار میگذارد و سعی میکند که با استدلال و برهان، او را قانع کند. او در بیت پنجم میگوید که صورت ماه تو از بس که سفید و نورانی است، اگر شراب در دست بگیری، عکست در آن میافتد و باعث میشود که شراب هم زیبا شود.