به گزارش رسانه خبری سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران، در نشست حافظ خوانی «سخن عشق» که در فرهنگئرای گلستان برگزار شد، عبدالحمید ضیایی غزلی از حافظ را خواند و سپس به شرح و تفسیر آن پرداخت.
1) خمی که ابرویِ شوخِ تو در کمان انداخت / به قصدِ جانِ منِ زارِ ناتوان انداخت
2) نبود نقش دو عالم که رنگِ اُلفت بود / زمانه طرحِ محبت نه این زمان انداخت
3) به یک کرشمه که نرگس به خودفروشی کرد / فریبِ چشمِ تو صد فتنه در جهان انداخت
4) شراب خورده و خوی کرده می روی به چمن / که آبِ رویِ تو آتش در ارغوان انداخت
5) به بزمگاهِ چمن دوش مست بگذشتم / چو از دهانِ توام غنچه در کمان انداخت
6) بنفشه طرّه مفتولِ خود گره می زد / صبا حکایتِ زلفِ تو در میان انداخت
7) ز شرمِ آنکه به رویِ تو نسبتش کردم / سمن به دستِ صبا خاک در دهان انداخت
8) من از ورع می و مطرب ندیدمی زین پیش / هوایِ مغبچگانم در این و آن انداخت
9) کنون به آبِ میِ لعل خرقه می شویم / نصیبۀ ازل از خود نمی توان انداخت
10) مگر گشایشِ حافظ در این خرابی بود / که بخشش ازلش در میِ مُغان انداخت
11) جهان به کام من اکنون شود که دورِ زمان / مرا به بندگیِ خواجه جهان انداخت
ضیایی گفت: در بیت اول، خم به معنای انحناست. همچنین شوخ اصطلاحی است که به معنای ایجاد آزار برای اطرافیان است. بر همین اساس، معنای بیت چنین است: انحنایی که ابروی گستاخ تو دارد، حالت تیری را بر خود گرفته است که میخواهد بر جان من تیراندازی کند. دقت کنید که حافظ، در این بیت ابروی خم یار را به کمانی تشبیه کرده است که میخواهد تیری از دل آن رها شود. این تیر از سمت معشوق به دل عاشق زار انداخته میشود. در این بیت میبینید که حافظ، توجه زیادی به ادوات جنگی داشته است. این موضوع را در ابیات دیگر شاعران نیز میتوانید ببنید. در حقیقت، این موضوع ناظر بر فرهنگی است که در روزگار حافظ آغاز شده و تا به امروز ادامه داشته است. در این فرهنگ، جنگ محوری در اولویت است و بسیاری از چیزها براساس آن تعریف میشود. در بیت دوم حافظ میگوید هنوز صورت دو عالَم به وجود نیامده بود که رنگ الفت، مهربانی و عشق وجود داشت. در حقیقت، عشق خیلی زودتر از به وجود آمدن این عالم وجود داشته است. در راستای همین نگاه، بسیاری از عارفان اعتقاد دارند که عشق مخلوق نیست. این نگاه، از نظر اسلام و فقیهان، نگاه کفرآمیزی است. در بیت سوم، به گل نرگس اشاره شده است. معنای بیت چنین است؛ نرگس، کرشمهای از خود نشان داد اما چشمان فریبای تو از روی غیرت، جلوهگری نرگس را قبول نکرد و آشوبی در عالم برپا کرد.
وی افزود: در بیت پنجم، حافظ معشوق خیالی خود را تصویر میکند. اگر به معشوق مورد نظر او دقت کنید میبینید که از نظر زیبایی شناسی با معشوقههای امروز متفاوت است. این موضوع در ملتها و فرهنگهای مختلف نیز وجود دارد. برای مثال، معیار زیباییشناسی در ژاپن با معیار زیباییشناسی در ایران فرق دارد. این معیارهای زیباییشناسی، در ادبیات دینی هر ملت نیز وارد شده است. برای مثال، در قرآن خداوند میفرماید که به شما زنانی میدهیم که چشمانی بزرگ و سیاه دارند. در بیت هشتم، حافظ، ادعای جالبی را مطرح میکند. او میگوید که من اصلا اهل می و معشوق نبودم و لب به شراب نزده بودم اما یکبار وارد میکده شدم و با دیدن مغبچهها، به شراب دست زدم. البته بسیاری از مفسرین در تفسیر این بیت اعتقاد دارند که منظور از شراب در اینجا شراب دنیایی نیست و نباید حافظ را این قدر ذلیل کنیم. بنابراین شاید بتوان گفت که شراب در این بیت استعاره از چیزی دیگر است.
در ادامه، ضیایی غزل دیگری از حافظ را خواند.
1) سینه از آتشِ دل در غمِ جانانه بسوخت / آتشی بود در این خانه که کاشانه بسوخت
2) تنم از واسطۀ دوریِ دلبر بگداخت / جانم از آتشِ مهرِ رخِ جانانه بسوخت
3) سوزِ دل بین که ز بس آتشِ اشکم دلِ شمع / دوش بر من ز سرِ مهر چو پروانه بسوخت
4) آشنایی نه غریب است که دلسوزِ منست / چون من از خویش برفتم دلِ بیگانه بسوخت
5) خرقه زهدِ مرا آبِ خرابات ببرد / خانۀ عقلِ مرا آتشِ میخانه بسوخت
6) چون پیاله دلم از توبه که کردم بشکست / همچو لاله جگرم بی می و خمخانه بسوخت
7) ماجرا کم کُن و بازآ که مرا مَردُمِ چشم / خرقه از سر بدر آورد و به شکرانه بسوخت
8) ترک افسانه بگو حافظ و می نوش دَمی / که نخفتیم شب و شمع به افسانه بسوخت