هنرهای دراماتیک از دیرباز تاکنون، جنگ را یکی از مضامین غالب خود قرار دادهاند. از نمایشهای باستانی یونان تا آثار مدرن تئاتر امروز، همواره نشانهها و دستمایههایی از جنگ، مفهوم آن و پیامدهای خوش و ناگوار آن وجود داشته است.
در یک نگاه کلی، شاید نتوان تمایزی میان تئاتر جنگ با سایر گونههای نمایشی قائل شد اما بهطور حتم، تئاتر جنگ در مضمون و موضوع و یا دستکم در ایجاد موقعیتنمایشی و ارائه الگوهای داستانی برای روایت، با گونههای دیگر نمایشی متفاوت است.
موقعیت جنگی شامل تجاوز نظامی، انقلاب و شورش اجتماعی و یا دفاع در برابر دشمن، از آنجا که عموماً شرایط جدال و درگیری دو یا چند گروه نیروی متخاصم را با نیتها و اهداف مختلف شامل میشود، همواره دستمایه مناسبی برای خلق آثار دراماتیک بوده و الگوهای داستانی جذاب و منحصربهفردی را در عرصه تئاتر مطرح کرده است.
آن چه که باعث شده همواره جنگ هشتساله کشور ما بهعنوان دفاع مقدس مطرح شود اعتقاد به این جریان فکری است که جنگ ما با سایر جنگها متفاوت است؛ چراکه این جنگ، جنگی اعتقادی برای دفاع از آرمانی متعالی و اندیشهای مقدس بوده است. همین امر نیز بهطور طبیعی بر نوع نگاه و اندیشه هنرمندان این عرصه تأثیرگذارده و باعث شده تا در حوزه تئاتر دفاع مقدس، نویسندگان علاوه بر گرایش به مضامین و موضوعات خاص، الگوهای داستانی متفاوت را نیز طرح نموده و موردتوجه قرار دهند.
آثار هنری مربوط به جنگ، بخش مهمی از تولیدات فرهنگی ما را تشکیل میدهند. اما در عرصه تئاتر دفاع مقدس، با وجود گذشت بیش از سی سال از پایان جنگ هشتساله، آثار ماندگاری در این زمینه خلق نشده است و اگر هم خلقشده باشد، بسیار اندک است. «باوجود توجه روزافزون مسئولان فرهنگی کشور به تولیدات فرهنگی و هنری در حوزه جنگ و دفاع مقدس، معضلات و مشکلات آن حوزه بهطورجدی و همهجانبه بررسی و ریشهیابی نشده است» (دلخواه،۱۳۸۷: ۱۶).
یکی از چالشها پیش روی تئاتر دفاع مقدس، این است که با پایان یافتن جنگ تئاتر دفاع مقدس کارآیی چندانی نخواهد داشت. درصورتیکه «فرهنگ دفاع مقدس، فرهنگی فرا سرزمینی و فرازمانی است و بر انقطاع فرهنگی و تاریخی میان نسلها نمیتوان دامن زد» (سقاییان، ۱۳۹۰: ۱۳).
نظام سیاستگذاری غیرحرفهای و غیرتعاملی و غیر مشارکتی در تئاتر دفاع مقدس، فقدان شایستهگرایی و انحصاری شدن آن در دست سازمانها و نهادهایی خاص، شرایطی را برای بروز آسیبها و ضعفهای متعدد در این حوزه فراهم کرده است. شرایطی که خود موجب بروز مشکلات و ضعفهایی در ساختار تئاتر دفاع مقدس شده است. البته ذکر این نکته ضروری است که شرایط تئاتر در کشور خود از مسائل و مشکلات بزرگتری رنج میبرد که بحث پیرامون آن در جای دیگری است. عرضه گرایانه شدن و فقدان توجه به تقاضاهای نوپدید (ذائقه مخاطب، بهخصوص مخاطبی که تقریبا با فضای جنگ بیگانه است) به دلیل فقدان شایستهسالاری در نظام مدیریت نهادهای فرهنگی یکی از مشکلاتی که در سطح کلان گریبان گیر تئاتر دفاع مقدس است. در بسیاری از موارد تئاتر دفاع مقدس قبل از آنکه یک رویکرد هنری نسبت به ارزش و آرمانهای ایران باشد، نوعی انجام وظیفه تلقی شده که همین امر خود نوعی دل مردگی و رخوت را در بین مدیران ایجاد کرده است. از سوی دیگر، نبود برنامه و چشمانداز نامناسب در این عرصه برای هر یک از سازمانهای متولی این کار، ناهماهنگی و در تولید و اجرای نمایشها و برنامههای تئاتر مقدس ایجاد کرده است. اقتصاد وابسته به دولت مرکزی، هرگونه برنامهریزیای در این عرصه را مستلزم تأیید بودجه از سوی نهادها و سازمانهای بالادست کرده است و یا بالعکس، بسیاری از بودجههای اختصاص دادهشده، برای برنامههای سفارشی و بعضا غیرحرفهای هزینه میشود.
نظام هنری و حرفهای تئاتر مقدس نیز از مشکلات و آسیبهای مختص خود رنج میبرد. ضعف جامعه هنری (تئاتر) در عرصه دانشگاهی و نبود نیروی متخصص در بیان هنرمندانه نمایشها یکی از این آسیبهاست. در بسیاری از مصاحبهها، مصاحبهشوندهها به این نکته اشاره داشتهاند که برای برخی از هنرمندان عرصه تئاتر، تئاتر دفاع مقدس بهواسطه نزدیک بودن با آرمانهای انقلاب و اسلام سکوی پرشی برای رفتن به مراحل بعدی بوده است. طوری که بسیاری از آنها کارهای اولیه خود را از این عرصه آغاز کرده و پس از کسب نام و اعتبار، پا به عرصههای دیگر تئاتر گذاشتهاند. در عرصه آموزشی هم دانشگاه و میدان واقعی تئاتر، دو مسیر جداگانهای را طی میکنند و بهنوعی گسست ارتباطی میان این دو به وجود آمده است. چهبسا از میان هزاران نفر دانشجوی تئاتر، تنها درصد کمی از آنها بهصورت حرفهای به این کار ادامه میدهند؛ که البته این موضوع خود دلایل متعددی مانند زوال کیفیت آموزشی در دانشگاهها و ضعف بازار کار در عرصه تئاتر را دارد.
تمامی این شرایط، محیط و زمینهها کنشگر تئاتر دفاع مقدس را راهبردها و تاکتیکهای مشخصی سوق داده است که در بسیاری از موارد از روحیه هنری و فعالانه یک کنشگر به دور است. محدود شدن سوژهها و شخصیتها توسط هنرمندان، به خصوص نمایشنامهنویسان، یکی از همین تاکتیکهاست. وقتی هنرمند تئاتر با فضای بستهای برای خلق ایدههای نو مواجه است، فضایی که هرگونه نگاه نو و نگاه نقادانه به رفتارها و کنشهای هشت سال دفاع مقدس را محدود میسازد و هرگونه رأی و نظری مستلزم تأیید سازمانها و نهادهای بالا دست است، به یقین چارهای جز انتخاب راههای پیشین در اختیار هنرمند قرار نمیدهد و اینگونه در گرداب تکرار و کلیشهای شدن، گرفتار میشود. البته نباید این نکته را هم از نظر دور داشت که با تأسیس تماشاخانههای خصوصی (اگرچه در ساختار و بنیان اصلی وابسته به نظام مرکزی دولت هستند) راه برای بسیاری از هنرمندان جوان برای خلق ایدههای نو و در حقیقت نگریستن از زاویهای دیگر در عرصه تئاتر دفاع مقدس بازشده است. همین نبود نگاه نو و نداشتن خلاقیت از سوی هنرمندان این عرصه، مخاطب تئاتر را با نوعی دلزدگی و دلمردگی روبرو کرده است.
همه این عوامل و موضوعات مهمی که در بالا اشاره شد، دستبهدست هم داده و یکسری پیامد و نتایجی را در عرصه دفاع مقدس رقم زده است که بهنوعی حکایت از آسیبشناسی و ضعف موجود در اینگونه نمایشی دارد. تئاتر دفاع مقدس هنوز بهصورت یک جریان عمومی تئاتر کشور درنیامده است. با توجه به اینکه اینگونه نمایشی میتواند هویتساز فرهنگ ایرانی اسلامی باشد، در این عرصه رشد چشمگیری وجود نداشته است. تعدد سازمانها و نهادهای متولی دفاع مقدس آن را از یک جریان منجسم هنری که دارای چشمانداز مناسبی باشد، دور کرده است و همین برنامهریزی نامناسب، خود موجب بروز آسیبهایی مانند مقطعی عمل کردن جشنواره، برنامهها و حتی مدیران، زوال کیفیت به بهانه افزایش کمیت در کار و ارائه آمار به نهادهای بالادست، ضعف در اجرا و از همه مهمتر دلزدگی هنرمندان این عرصه برای اجرای کارهایی با مضامین دفاع مقدس شده است.
در مجموع میتوان گفت تئاتر دفاع مقدس بیش از آنکه یک رویکرد هنری باشد بیشتر با نوعی ایدئولوژی و شعارزدگی در کار خود روبرو شده است. برخورد متعصبانه و انحصارطلبی برخی نهادها راه را برای نگاه نو و خلق سوژهها و ایدههای جدید بسته است؛ زیرا در هر مقطعی کنشگر به خاطر ترس از مخالفت و برخورد نامناسب، کمتر سراغ آن میرود؛ و در صورت مراجعه نیز ترجیح میدهد راههای قابلقبول و مورد تأیید پیشین را برگزیند.