در بخشی از کتاب «دنیا چه کوچک است برای قدم زدن» میخوانیم:
حالم بد است تلختر از تلخ دانهها
دیگر فراریام من از این گوشه خانهها
دنیا چه کوچک است برای قدم زدن!
لبها چه کوچکاند برای ترانه ها!
از انقباض روح خودم خسته ام! کجاست
دستی که روح را بکشد تا کرانهها