جمعه ۱۰ فروردين ۱۴۰۳
ساعت : ۱۲:۲۷
فهم درست از آرزوها و ایجاد رضایتمندی از زندگی در شرایط سخت اجتماعی، از ضرورت های مهم محسوب می شود.

حسّ خوش‌بختی یا احساس رضایت از زندگی، واقعاً چیست؟ توهّم نیست؟ خودفریبی نیست؟ تلقین نیست؟ برای جواب دادن به این سؤال، بهتر است از یک آزمون یا مقیاسی که در کتاب‌های روان‌شناسی مثبت یا روان‌شناسی مثبت‌گرا برای ارزیابی میزان شادکامی به کار گرفته می‌شود، به نام مقیاس رضایت از زندگی» (Life Satisfaction Scale) شروع کنیم. این مقیاس ـ‌که توسّط یک روان‌شناس معاصر، به نام داینر تهیه شده است‌ـ، با این که یک پرسش‌نامه کوتاه است و ‌فقط پنج سؤال دارد (در حالی که از نظر روان‌سنجی، تعداد سؤالات، هر چه بیشتر باشد، پایایی آن مقیاس بیشتر است)، امّا همین مقیاس کوتاه، بسیار و به وفور، در پژوهش‌های حال حاضر استفاده می‌شود. در کتاب‌های روان‌شناسی مثبت، همین پنج سؤال است که نشان می‌دهد روان‌شناس‌ها، رضایت از زندگی را چه طور تعریف کرده‌اند.

هر یک از این سؤال‌ها، یک مقیاس هفت درجه‌ای دارد که از کاملاً مخالف ـ‌که صفر در نظر گرفته می‌شودـ، شروع می‌شود و تا کاملاً موافق ـ‌که معادل عدد هفت است‌ـ را در بر می‌گیرد. سؤالات از این قرار است:

1. زندگی من در بیشتر جنبه‌ها با ایده‌آل‌هایم تطبیق دارد.

2. شرایط زندگی‌ام عالی است.

3. از زندگی‌ام راضی هستم.

4. تا این جا چیزهایی را که در زندگی‌ام خواسته‌ام، به دست آورده‌ام.

5. اگر می توانستم در زندگی به عقب برگردم، تقریباً هیچ چیز را عوض نمی‌کردم.

پس ببینید رضایت، یعنی این که الآن و در شرایط کنونی، من از نظر جسمی، از نظر تحصیلی، از نظر شغلی و حتّی از نظر مادی، چیزهایی را دارم که با آرزوهایم تطبیق می‌کند. یعنی همان که حافظ می‌گوید:

شکر خدا که هر چه طلب کردم از خدا
بر مُنتهای دولت خود، کامران شدم.

و یا این که می‌گوید:

در این بازار اگر سودی است، با درویش خرسند است
خدایا مُنْعمم گردان به درویشی و خرسندی!

این که هر آرزویی داشته باشیم (آرزوهای دست‌یافتنی مثل شغل و مسائل مادی و ازدواج و خانواده و...) و برآورده شده‌ باشند، این می‌شود رضایت از زندگی. یعنی دائم بر نمی‌گردم که در ذهنم همیشه حسرت بخورم و همیشه احساس بکنم که چیزهایی را می‌خواستم و به آنها نرسیدم. یا وقتی که می‌گویند: زندگی‌ات را توصیف کن، می‌گویم: زندگی‌ام خوب است؛ زندگی‌ام عالی است و... .

پس ببینید، دو نکته مهم در این پنج سؤال، اینهاست که ما یک وضع موجود داریم و یک وضع مطلوب و ایده‌آل. یعنی یک وضعی که اکنون در آن به سر می‌بریم و یک وضعی که در آرزوها و ایده‌آل‌هایمان می‌خواهیم باشیم. حالا اگر فاصله آنچه که هستیم و داریم، با آنچه که دوست داریم و آرزو داریم و هدف ماست، خیلی زیاد باشد، حسرت می‌خوریم و دچار ده‌ها مشکل می‌شویم؛ ولی اگر اینها نزدیک به هم باشند یا با هم تطبیق کنند (که البته بهتر است به هم نزدیک باشند تا آدم، انگیزه پیشرفت داشته باشد)، به این می‌گوییم: رضایت از زندگی. پس معنای رضایت از زندگی، در یک کلام، این است که داشتنی‌ها و امکانات من، با آرزوهایم مطابق باشد. در واقع، هر چه ای کاش»‌های یک نفر کمتر باشد، رضایت از زندگی‌اش بیشتر است.

البته اگر بخواهیم یک کمی از این حالت رؤیایی و آرزوهای دور و دراز، بیرون بیاییم و رضایت از زندگی را به صورت ملموس‌تری بررسی کنیم، باید ابعادش را در زندگی فردی مشخص کنیم که ابعاد یک انسان، از حیاتش شروع می‌شود. مثلاً این که چه جنسیتی دارد (زن است یا مرد)؟ و یا این که از نظر ظاهر و شکل چگونه است؟ اندازه قامتش چه قدر است؟ ایا چهره‌ای زیبایی دارد؟ و... اینها مربوط به وضعیت جسمی‌اش است و آنچه قابل تغییر نیست (یعنی جنسیتش و وضعیت ظاهرش). بعد، مسائل دیگر زندگی پیش می‌اید که مثلاً اگر فرد، دانش‌آموز و محصّل و دانشجو باشد، تحصیلش است؛ یعنی رشته تحصیلی‌اش، دانشگاهی که در آن تحصیل می‌کند و بعد، وضعیت و پیشرفت تحصیلی‌اش. بعد از اینها به روابط خانوادگی می‌رسیم که شامل وضعیت پدر، مادر، خواهران و برادرانش و اگر ازدواج کرده، همسرش و ارتباطاتی که با همسرش دارد و وضع مالی خانواده‌اش می‌شود. بعد می‌ماند روابط اجتماعی که شامل دوستانش (تعداد دوستان و نوع ارتباط و کیفیت دوستی‌ها) می‌شود و بعد، مسئله شغل و فعّالیت و محل کارش مطرح می‌شود. ما یک چیزی به نام رضایت شغلی داریم که در آن می‌گوییم: امکانات مالی شغل، ارتباط با همکاران، ارتباط با مسئولان، امکان ارتقای شغلی و... باعث علاقه‌ای می‌شود که آن آدم به شغلش دارد. این ابعاد، گسترش پیدا می‌کنند تا مسئله محل زندگی، یعنی کشور و شهر و مسکن و تا ابعاد مختلف دیگری که شامل اعتقادات دینی و ایدئولوژی‌ای که دارد و خلاصه آنچه که یک انسان دارد. مثلاً این که ما در مسائل دینی‌مان و یا در قرآن می‌گوییم: الحمدُ لِلّه الذّی هَدانا لِهذا (اعراف/43)؛ یعنی: خداوندا! به خاطر این که ما را هدایت کردی و مسلمانیم و اعتقادات پاکی داریم و... شکر تو را به جا می‌آرویم»، اینها می‌شود رضایت.

پس شُکر» با رضایت از زندگی، مرتبط است. اگر ما چیزهایی داشته باشیم که نسبت به آنها شکر به جا بیاوریم و اگر از ما بپرسند که خداوند را درباره چه چیزهایی شکر می‌کنید، هر چه تعداد جواب‌ها بیشتر باشد، رضایت از زندگی‌مان بیشتر است. حالا این را بگذاریم کنار آن ایه قرآن که می‌فرماید: اگر بخواهید نعمت‌های خداوند را بشمارید، نمی‌توانید» (ابراهیم/34). در واقع، بینش دینی، می‌خواهد به ما بگوید که باید بیندیشیم و ببینیم که تعداد و شمار آنچه که به عنوان نعمت و داشتنی داریم، بسیار زیادتر از آن چیزی است که با نارضایتی می‌گوییم: نداریم. در واقع، یک فرد موحّد باید همیشه راضی باشد؛ چون که یک بخشی از آنچه که او از آن ناراضی است که اصلاً دست خودش نیست و باید این را به حساب حکمت خداوند بگذارد که مثلاً او را زن یا مرد آفریده و بخشی هم اگر مربوط به تلاش‌هایی است که به نظر می‌رسد انجام نداده و یا پس از انجام دادن آنها موفّق نشده است، نباید با وجود این همه نعمت‌، احساس نارضایتی و یأس کند؛ بلکه باید با امید بیشتر، تلاشش را زیادتر کند تا به نتیجه دلخواه برسد.

پس با این حساب، رضایت، یعنی: باور داشتن و شکر کردن نعمت‌های بی‌شماری که خداوند به ما داده و به طور عینی، آنچه که دور و برمان در مسائل زندگی است. خب، این دیگر توهّم نیست، خودفریبی هم نیست و معلوم است که ما اینها را داریم. به عبارت دیگر، اگر یک فرد را مرکز یک دایره یا یک نقطه قرار بدهیم و نامش را من» بگذاریم. باید ببینیم که این من» چه دارد؟ از حیات و جنسیت و جسم و سلامت و خانواده و دوستان و فرزندان و مسائل مالی و کشور و شهر و نژاد و دیگر امکاناتی که ممکن است داشته باشد. اگر طرف، از اینها ناراضی و دلخور نباشد، رضایت از زندگی دارد.

ممکن است دیده‌ باشید که بعضی از جوان‌ها، بخصوص بعضی از دخترها، متأسّفانه به خاطر مشکلاتی که در جامعه ما برایشان وجود دارد، از جنسیتشان راضی نیستند و می‌گویند: خوش‌ به حال پسرها! البته آنها نمی‌دانند که جنس پسر، در معرض چه مشکلاتی ـ‌چه جسمی و چه اخلاقی و چه روانی‌ـ است؛ ولی به هر حال، این ناراضی بودن از جنسیت، ناراضی بودن از خانواده، ناراضی بودن از جسم و بیماری و... عواملی هستند که باعث کاهش رضایت از زندگی می‌شوند.

به نظرم می‌رسد که ما می‌توانیم برای سنجش میزان رضایت از زندگی، به جای این مقیاس کوتاه پنج گزینه‌ای داینر، برای همه این ابعادی که عرض کردم و هر کدامشان تعداد زیادی سؤال می‌شود، یک مقیاس مثلاً هفتاد گزینه‌ای درست کنیم، همان طور که ما در رضایت شغلی، یک تست مفصّل بیست ـ سی سؤالی داریم.

منتشر شده در مجله «حدیث زندگی» . خرداد و تیر ۱۳۸۷ . شماره ۴۱
نظر شما