مصطفی زندگی خود را در محیطی جدید آغاز کرد و در این محیط نیز ویژگیهای جذاب و زیبای خود را به همراه داشت. هرچقدر که از لحاظ سِن بزرگتر میشد، روز به روز بر صفات و ویژگیهای مثبتش افزوده میشد. کم سخن و پرکار بود و علاوه بر نیکی به والدینش، از آنها اطاعت میکرد. انسان کریم النفسی بود و چیزی از دیگران قبول نمیکرد. همچنین از حیائی برخوردار بود که امروزه در کمتر کسی میتوان آن را یافت.
مصطفی بزرگ شد و به 18 سالگی رسید. در زمانی که عناصر داعشی وارد عراق شدند و مرجعیت دینی فتوای جهاد کفائی را صادر فرمودند، مصطفی و اهالی منطقهشان برای دفاع از کشور برخاستند. پدر رزمنده او اقدام به آموزش مصطفی در استفاده از سلاح کرد و در آن زمان در اتحادیه جوانان الکراده برای خدمت به فقرا، برپایی موکبهای حسینی، جمع آوری کمک به آوارگان و رزمندگان الحشد الشعبی و تحویل کمکها به آنها فعالیت میکرد.
خیال مصطفی آسوده نمیشد و خواهان جهاد و رزمنده شدن در الحشد الشعبی بود. بنابراین با پدرش به مرکز بخش عقیدتی آمد و برای فعالیت مجانی به عنوان نگهبان، داوطلب شد. در عملیات اول لبیک یا رسول الله در مناطق صلاح الدین و اطراف سامراء مقدس حضور داشت. مصطفی همزمان با مجاهدت در جبههها، پشت صندلیهای تحصیل نیز جهاد میکرد و در روزهای تعطیل، به خطوط مقدم میرفت تا به همراه اتحادیه جوانانش به رزمندگان کمک برساند.
مصطفی عاشق مجاهدت و در آرزوی شهادت بود تا بدین وسیله بتوان امام حسین علیه السلام را در آخرت زیارت کند. همیشه در عرصه جنگ حضور داشت و زمانی که از او خواستند به عنوان خبرنگار جنگی، پیروزیهای نیروهای الحشد الشعبی را ثبت و مستند کند، آن را نپذیرفت تا اول با پدرش در این خصوص مشورت کند و از او اجازه بگیرد. زمانی که پدر مصطفی این موضوع را پذیرفت، او نیز از حضور در اعلام الحربی(رسانه جنگی) استقبال کرد. در اولین ماموریت نیز به منطقه بیجی اعزام شد و شرایط به نحوی بود که مصطفی موفق به تصویربرداری و فیلمبرداری زیادی نشد اما در مأموریت دوم چنان عکسها و فیلمهایی تهیه کرد که در ذهن جوانان همکار او باقی ماند.
پیش از عید سعید فطر، مصطفی به مرکز یگان عقیدتی آمد تا خود را به دوربین و وسایل رسانهای مجهز کند. مرخصی او رو به اتمام بود و مسئول بخش رسانه از مصطفی خواست تا عید را در کنار خانواده و دوستانش بگذراند به جای اینکه به میادین نبرد برود. برخی از اعضای خانوادهاش نیز همین درخواست را از او داشتند اما مصطفی در جواب گفته بود: «من میخواهم همراه رزمندگان باشم و با لباس نظامی در جبهههای جنگ، ایام مبارک عید را بگذرانم. عید در آنجا زیباتر است.»
عید مصطفی زیبا و جذاب بود؛ زیرا آسمان درهای خود را به روی روح مطهر مصطفی باز کرد تا عیدش را با امام حسین علیه السلام و انصار ایشان کامل کند. آرزوی مصطفی مشاهده امام حسین علیه السلام در آخرت بود. وقتی جانش را در راه دفاع از اسلام و مقدسات داده، چگونه ممکن است حضرت را زیارت نکند؟ مصطفی به همراه «شیخ حسن العیساوی» و «سید محمد الناجی» بر اثر انفجار بمب کار گذاشته شده در جریان بازدیدشان از برادران رزمنده حاضر در خطوط مقدم بیجی به شهادت رسیدند و مصطفی با پیوستن به قافله شهدا، دوربینش را به یادگار گذاشت تا این دوربین شاهدی برای جنایتهای قوم ظالم داعش و خونهای پاک رزمندگان باشد.