شنبه ۰۱ ارديبهشت ۱۴۰۳
ساعت : ۰۳:۵۲
کد خبر: ۱۰۸۵۰۳
|
تاریخ انتشار: ۲۵ مرداد ۱۳۹۹ - ۰۹:۱۱
محمد شمص، یک سلبریتی متفاوت لبنانی است. او می‌گوید محال است قضیه فلسطین را رها کند و تفاوت‌هایش با چیزی که از سلبریتی در ذهن ماست از همین جا آغاز می‌شود.
لبنان از مقاومت و مقاومت از لبنان استبه گزارش پایگاه خبری ـ تحلیلی فرهنگ و هنر،تعداد هنرمندان به خصوص بازیگرانی که در زمان کوتاهی توانسته‌اند به موفقیت‌های بزرگی برسند و از زمان اولین ورودشان به عالم موفقیت، خود را در آن سطح نگه دارند زیاد نیست و محمد شمص یکی از همان افراد انگشت شمار است. او از جمله هنرمندانی است که در کنار پیگیری مجدانه فعالیت‌های حرفه‌ای خود، در ترویج تفکر مقاومت و بیان اعتقاداتش هم اهتمام جدی دارد. محمد شمص در ایران و لبنان شخصیتی شناخته شده و محبوب است، خصوصاً نزد اهالی مقاومت. به مناسبت ۱۴ اوت، سالروز پیروزی مقاومت حزب الله در جنگ سی و سه روزه مصاحبه‌ای با هنرمندی که خود را ملتزم به دین می‌داند و می‌گوید محال است قضیه فلسطین را فراموش کند ترتیب دادیم که شما را به خواندن آن دعوت می‌کنم.

لطفاً در ابتدا محمد شمص را بیشتر برای مردم ایران معرفی کنید. کی و کجا به دنیا آمدید و دوران کودکی و نوجوانی‌تان چگونه سپری شد؟

محمدعلی جعفر شمص در تاریخ ۲۵ اسفند ۱۳۷۰ در ضاحیه جنوبی بیروت به دنیا آمدم. در دوران کودکی در مدرسه دولتی الغدیر تحصیل می‌کردم و از همان زمان به جمعیت پیشاهنگان امام زمان (عج) پیوستم (تشکلی شبیه بسیج دانش آموزی در ایران). کلاس سوم راهنمایی بودم که پدرم که ان‌شاءالله خدا او را حفظ کند به من گفت اگر شاگرد ممتاز شوم من را به عضویت پیشاهنگان در خواهد آورد. هنوز روزی که من و برادرم را به محل برگزاری دوره برد و بعد خودش از آن محل خارج شد را به خاطر می‌آورم. نوجوانی من با فرماندهی گروه بچه شیرها در این جمعیت که هنوز دوستش دارم گذشت. اولین سال‌های جوانی‌ام هم همین‌طور. هنوز همه وسایل مربوط به آن زمان را حفظ کرده‌ام، لباس، ست‌های رسمی و هر چیز مربوط آنکه همگی برایم بسیار عزیزند.

رابطه خانواده‌تان با مقاومت چطور بود و جناب عالی از کی و چطور با این مقوله آشنا و به آن علاقمند شدید؟

نمی‌دانم پدرم دوست دارد در خصوص این مسأله صحبت کنم یا خیر اما من در خانواده‌ای و از پدر و مادری به دنیا آمدم که خدا و رسولش را دوست داشتند و پدرم معتقد است فعالیت او در مراحل شکل گیری مقاومت در لبنان نعمتی از جانب خدا بوده است. بدون بزرگ‌نمایی این را گفتم و حقیقتاً در میان چنین خانواده‌ای قرار داشتم و با پرورش در محیطی که به حق بودن مقاومت ایمان دارد و ورود به جمعیت پیشاهنگان امام مهدی (عج) بیشتر و بیشتر عاشق آن شدم. فرمانده من در پیشاهنگی شهید بزرگوار حسن عبدالله با نام جهادی کرار که سلام خدا بر روح او باد بود و برای ما فیلمی با عنوان "معدن خون شهدای مقاومت" و همچنین فیلم‌های ایرانی در خصوص دفاع مقدس را پخش می‌کرد. بنابراین این تعلق و علاقه به مقاومت از کودکی در من وجود داشت و موضع گیری‌های کلامی و عملی امام روح الله و حضرت آقا درباره استکبار این بنیان را استحکام می‌بخشید و ما با آن تربیت شدیم. همیشه منتظر می‌ماندیم تا روز عاشورا فرا برسد و در مجلس مرکزی عزا شرکت کنیم و حتی برای یک بار هم شده این امکان برای ما فراهم شود تا محبوب دل‌هایمان، حضرت سید حسن نصرالله که خدا او را حفظ کند را در حال خطبه خواندن بر منبر ببینیم.

لطفاً برای ما از فعالیت‌هایتان در مراحل مختلف زندگی بفرمائید. از چه زمان و چطور به هنر علاقمند شدید؟

از کودکی عاشق شب بیداری‌های کشاف بودم که در خلال آن همگی جلوی چادرهایمان دور آتش جمع می‌شدیم و من و دوستانم برای سایرین نمایش‌های کمدی بازی می‌کردیم. این اتفاق حتی در جشن‌هایی که برای میلاد ائمه یا روز عاشورا در نهایت سادگی در خانه برگزار می‌شد هم تکرار می‌شد. این جور وقت‌ها یک قاشق بزرگ دست می‌گرفتم و رفتار شخصیت‌های بزرگ در حین سخنرانی و اجرا را تقلید می‌کردم. به دنبال همین علاقمندی‌ها به واحد موسیقی کشاف پیوستم، با آلات و ابزارهای مختلف این رشته آشنا شدم و در گروه کشافم مسئولیت دبیر رسانه را برعهده گرفتم و شهید حسن عبدالله به من درباه تصویر و چگونگی فیلم گرفتن آموزش می‌داد. همین مسائلی بابی برای علاقمندی من به این زمینه‌ها شد و از آن به بعد همیشه به عنوان گروه رسانه یک دوربین به ما می‌دادند و ما مشفول تصویر برداری می‌شدیم، مثلاً در راهپیمایی روز عاشورا (طبق رسمی قدیمی هر ساله به مناسبت روز عاشورا در لبنان یک راهپیمایی برگزار می‌شود). بنابرین کشاف بابی برای علاقمندی من به هنر شد و از آن زمان این مقوله را بسیار دوست دارم، مقوله‌ای بسیار مناسب برای ابراز افکار انتزاعی و حقیقتاً من احساسی زیباتر از آن سراغ ندارم. بعد از آن مراحل مختلفی را پشت سر گذاشتم. به واسطه شرکت ایرانی اوج و شرکت لبیک با یک گروه بسیار خوب مستند ساز به عنوان ادیتور برای کاری مستند در خصوص سیدالشهدا کار کردم و همینطور ادیتور کار مستند مروارید سرخ بودم، در مناطق مختلف لبنان با کارگردان مخلص حاجیه هدایا سنان تئاترهای عاشورایی کار کردم که افتخار بزرگی بود که خدا نصیبم کرد تا چند سال بتوانیم یاد عاشورا را در مناطق زیادی به شکل نمایش زنده کنیم و نمایش‌های زیاد دیگری، تئاتر کودک یا برنامه کودک که در یکی از معروف ترین آن‌ها "کبسه رز" نقش شاعری کوچک را ایفا می‌کردم. آن زمان هنوز تصویرم از صفحه شبکه المنار پخش نشده بود اما در ساختمان تئاتر رسالات نمایش‌های سیاسی در خصوص انتخابات یا اوضاع روز کشور و منطقه کار می‌کردم و همچنین برنامه‌های کمدی متنوعی با دو برادر نویسنده حسین ونبیل عبدالساتر کار کردم و البته سریال‌ها و فیلم سینمایی ساخت شرکت لبنانی عقاب فیلم، البته برای ذکر نامرتب این مراحل از شما عذرخواهی می‌کنم. فقط می‌خواهم در این خصوص یک حرف دیگر بزنم و آن هم این است که از نظر من هنر غذای روح است و اگر بپرسید چرا هنر به شما می‌گویم خدا در وجود هر انسان موهبت مشخصی نهادینه کرده است که از او درباره آن در آخرت سوال خواهد کرد که چگونه هدیه‌ای که به آن شخص داده را توسعه داده است؟ از این جهت توجه من هم به هنری که در وجودم قرار داده شده بود متمرکز شد و البته هنرمند و مبدع اول، یکتا و بی همتا خود خداوند بلندمرتبه و ستوده است.

چرا بازیگری را انتخاب کردید؟

جمله‌ای از نمایش نامه نویس، شاعر و رمان نویس انگلیسی اسکار وایلد وجود دارد که من عاشق آن هستم: من عاشق بازیگری هستم چون از زندگی حقیقی‌تر است! زیباتر از این جمله وجود ندارد. فرار از واقعیت در قالب شخصیت‌هایی که بازی می‌کنید گستره انتخابی پیش روی شما فراهم می‌کند که از طریق آن می‌توانید آرزوهای خود را بر روی صحنه مجسم کنید و با وجودی که مقابل دوربین یا تماشاچی‌های تئاتر هستید، خود حقیقی‌ات را در آن موقعیت تصور کنی. این بدان معنی است که شما به معنای کامل کلمه می‌توانید در قالب انسان جدیدی باشید و من این را چه از طریق تئاتر باشد و چه فیلم، مؤثرترین شیوه هنری برای انتقال مفاهیم انسانی می‌دانم.

از کجا شروع کردید و چگونه بازیگری حرفه‌ای شدید؟

همانطور که قبلاً گفتم برای من همه چیز از کشاف شروع شد و در آن زمان گروه معارف برای ساخت برنامه‌ای در خصوص تعلیم نماز سه کودک می‌خواست بنابراین از ما تست گرفتند و من یکی از آن سه کودکی شدم که از پس این تست با موفقیت برآمدم. تا همین الان شکلم روی غلاف استوانه آن برنامه مرا به خنده می‌اندازد. بعد از آن با من برای برنامه کودکی با نام "کبسة زر" تماس گرفتند و بعد از آن مرا نزد کارگردان هدایا سنان بردند و با او آشنا شدم و کار در تئاتر را در کنارش شروع کردم که سال‌های متوالی دنباله دار شد و از ما برای اجرای برنامه در مناطق مختلف لبنان جهت اجرای تئاتر کودکان در مدارس یا مناسبت‌ها و محافل عاشورایی دعوت می‌شد. سپس به نمایندگی از لبنان در زمینه تئاتر از طرف پیشآهنگان امام مهدی و در زمینه بازیگری از طرف وزارت امور خارجه به کنفرانس جوانان عرب در سوریه رفتم که در آنجا برای یک دوره ۱۵ روزه با هنرمند مرحوم نضال سیجری همکاری کردم و اقامت خیلی خوبی داشتم. بعد از آن به لبنان آمدم و انتقال مفاهیم سیاسی بر روی صحنه تئاتر را شروع کردم. دکتر کاظم نظری یکی از کسانی بود که به آن نمایش‌ها می‌آمد و من دوره‌های بازیگری او آموزش دیدم. بعد از آن در رشته کارگردانی وارد آکادمی آمریکایی شدم و سه سال درس خواندم و کارم را همانطور که پیشتر گفتم در شرکت لبیک آغاز کردم. تجربه‌های بازیگری ام هم با مرکز بین المللی بیروت و شرکت‌های زیاد دیگری آغاز شد و با کارگردان خوبی که کار کمدی‌اش را به شکل برنامه‌هایی که از ابتدا تا آخر نوشتن متن آن را دو برادر با نام عبدالساتر انجام می‌دادند همکاری کردم. کار کردن با کارگردان موریس رزق و در کنار ستاره‌های بزرگی مثل احمد الزین و بیار جماحیان با آن همه عناوین و القاب به جز اینکه کار بزرگی بود برای من مثل رویایی غیر واقعی به نظر می‌رسید چون آنها ستاره‌های کمدی در جهان عرب هستند که در برنامه‌های زیادی مثل برنامه "میة بالمیة" (صد در صد) که بین مردم خیلی مشهور شد کار کرده اند. آخرین کارم هم فصل چهارم سریال "هیبة" (پرستیژ) ساخته شده کارگردان سامر برقاوی است که ان شاءالله در ماه رمضان آینده از شبکه mbc پخش خواهد شد که مانند همه کارها برای من با انبوهی از تجربه‌ها همراه بود و بسیار از آن آموختم.

برای ما درباره تجربه بازی در آثار ضد استکباری و ضد صهیونیستی بفرمائید. این فکر چگونه متولد شد و چگونه به ساخت اثر منجر شد؟

بعد از اتهامی مبنی بر وجود موشک در ورزشگاه‌ها که به ورزشگاه "العهد" زده شد، کار آهنگی با عنوان "موشک‌ها" سروده نبیل عبدالساتر به پیشنهاد خود نبیل آغاز شد. من و دوست نویسنده ام نبیل عبدالساتر نشسته و مشغول نوشیدن قهوه بودیم که این اتهامات به گوشمان رسید. در آن زمان مبارزات انتخابی اسرائیلی‌ها آغاز شده بود و این حرف‌ها از آنجا نشأت می‌گرفت اما نبیل که فردی مقاوم تا آخرین نفس است و از انتشار هرگونه چرندیات معاندانه درباره مقاومت در رسانه‌ها بهم می‌ریزد به من گفت دنبال یک ملودی اسرائیلی بگرد تا در خصوص این اتفاق یک آهنگ بنویسیم. برای این کار به سراغ ملودی اسرائیلی با نام "هافا ناگیلا" رفتیم و این آهنگ با کمک دوست ما که از اسرای آزاده و مسئول بخش عبری شبکه المنار است یعنی حسن حجازی درست شد. کار با کمک برادرانمان در اعلام حربی حزب الله که باید از آن‌ها تشکر کنم، تجهیزات دوستم علی صفا و کارگردانی جالب توجه کارگردان موریس رزق و مهندسی هنری و بازیگری نبیل عبدالساتر و دوست خوب با انگیزه ام علی رز که پوستر را با هوش و خلاقیت خود طراحی کرد و شماری از افراد پرتلاشی که از ذکر اسم‌هایشان معذورم انجام گرفت. توقع نداشتیم کار تا این اندازه داخل کیان صهیونیستی مشهور شود و این مساله به من ثابت کرد او دشمنی بسیار شکننده است و ما قادریم کارهای رسانه‌ای برای به لرزه درآوردنشان انجام دهیم. روزنامه‌های لبنانی در خصوص این کار صحبت کردند و در تمام مراکز لبنانی در خصوص آن فریاد می‌زدند. حتی اسرائیل از طریق توئیتر به من پیام‌هایی ارسال کرد که جواب هیچ کدامشان را ولو با یک کلمه ندادم تا اینکه افیخای ادرعی (سخنگوی رژیم صهیونیستی) مجبور شد برای جمع و جور کردن هیبت آسیب دیده اش در خصوص ویدئو از روی نفاق صحبت کند و مرا با اسم خاطب کند و پاسخی به آهنگ بدهد. این خود دلیل شکنندگی و ضعف این دشمن است. زیبایی این ابتکار عمل این است که همه افراد داوطلبانه مشغول بودند. این ابتکار انگیزه زیادی برای حمله به این دشمن از لحاظ فنی ایجاد کرد، و بدون خستگی و کسالت.

چقدر ایران را می‌شناسید و آیا تا به حال سفری به ایران داشته‌اید؟

من این کشور را حقیقتاً دوست دارم و تا به حال دو بار به ایران سفر کرده‌ام.

آیا تا به حال تجربه مشترکی با هنرمندان ایرانی داشته‌اید؟

بله، من و حمید حامی در برنامه تلویزیونی هفت روز و هفت ساعت شبکه‎ی افق هم تیمی بودیم و در آن برنامه هنرمندان دیگری از ایران و لبنان در کنار ما بودند. لادن مستوفی، علی رام نورایی، لیندا کیانی، الناز حبیبی، امیرحسین رستمی و کارگردان خوبمان سعید ابوطالبی. در طول این کار از محبت مردم ایران شوکه شدم. روزانه از طریق صفحه‌ام ده‌ها پیام برایم ارسال می‌شد و همین انگیزه‌ای شد تا شروع به یادگیری زبان فارسی کنم.

آیا از این همکاری با هنرمندان ایرانی خاطره‌ی دارید که دوست داشته باشید با ما به اشتراک بگذارید؟

این برنامه یک مسابقه حماسی بین ایران و لبنان بود و من تمام همتم را برای پیروزی در آن گذاشته بودم چون قصد ازدواج با نامزدم را داشتم و می‌خواستم جایزه را برای تأمین مخارج ازدواج تصاحب کنم. در طول مسابقه به تهران، و بعد رامسر و بازار ماهی فروش‌ها و ساحلی بزرگ رفتیم که آنجا از زیبای‌های منطقه شوکه شدم و البته از مهمان نوازی مردمی که علی رغم تحریم لبخند شیرینشان را پیشکشتان می‌کنند. بعد از آن به باغ موزه دفاع مقدس رفتیم که من بازدیدم را کوتاه‌تر کردم تا خودم برای زیارت به بهشت زهرا و مرقد امام روح الله بروم. بعد از اعلام پیروزی ما از مدیر برنامه خواستم و در واقع این از شرط‌هایم بود که حتی اگر بقیه گروه از تهران به بیروت باز می‌گردند من برای زیارت سلطان طوس به مشهد بروم و بعد از آن به بیروت بازگردم. در واقع در آن سال و در زمان شرکت در راهپیمایی اربعین از امام حسین علیه السلام درخواست و آرزو کرده بودم که زیارت امام رضا علیه السلام را قسمتم کند و زمانی که این فرصت پیش آمد و وارد این برنامه شدم می‌دانستم که این تحقق آرزوی من است. چیزی که ما را متحد می‌کند عشق است و این کشور چیزی جز عشق نبود. بعد از پخش برنامه عاشق محبت مردم ایران شدم که به سمتم سرازیر شد. روزانه ده‌ها پیام برایم ارسال می‌شد و این برای من واقعاً زیبا بود و از همان زمان برای تحقق رؤیای پدربزرگم یعنی مشارکت در فیلم‌های ایرانی عزمم را جزم کردم.

آرزوی بازی در چه فیلم یا نقشی را دارید؟ و از کارهای قبلی‌تان کدام یک از آن‌ها بیشتر در وجودتان به یادگار مانده‌اند؟

من کاراکترهای چند وجهی را دوست دارم که شخصیت از محیط‌های آسیب زا می‌آید و ذهنش به همین خاطر بیمار شده است، اما کاراکتری که بسیار دوست دارم آن را بازی کنم و تاکنون تجربه نکرده‌ام نقش مجاهدی است که دلی دریایی دارد و در جمع گروهی از شهدا آخرین لحظات حیاتش را می‌گذارند، مثلاً چیزی شبیه به شخصیت شهید جوادی اشلو در کتاب تپه جاویدی. عاشق این هستم که به چنین شخصیتی تجسم بخشم. اولین کارهایی که انجام دادم کارهای درام و یا تئاتری بود. اولین سریالم هم سریال "قیامت اسلحه‌ها" بود که در آن نقش سالم، کشاورزی کشاورزاده را بازی می‌کردم که یکی از دختران روستا را دوست داشت اما آن دختر او را نمی‌خواست و این سریالی است که به فارسی هم ترجمه شده است. اما شخصیتی که تا کنون با من و در ذهن مخاطبان باقی مانده است شخصیت سلیم در سریال "راه یاسمن" است که جوانی معیوب المغز است که مزدوری به نام سمیر با بازی دوست عزیزم باسم مغنیه با او مهربانی می‌کند. آماده شدن برای بازی در این شخصیت وقت زیادی از من گرفت چون برای اجرای آن به آسایشگاه افرادی که بیماری‌های ذهنی دارند می‌رفتم تا به کم و کیف نقش اشراف پیدا کنم و این پیشنهاد کارگردان خوبمان ایلی حبیب بود تا سوار نقش شوم.این شخصیت به تکه کلام "برو حمام کن" معروف بود و تا امروز در ذهن مخاطبان و مشخصاً خود من باقی مانده است.

اصلی ترین اولویت‌ها و آرزوهای محمد شمص در زندگی شخصی‌اش چیست؟ و کدام شخصیت بیشترین تأثیر را در زندگی بر شما گذاشته است؟

اولویاتم موفقیت به عنوان پدر و سرپرست خانواده است و اینکه بتوانم در کنار زندگی حرفه‌ای و سختی‌های خاص آن پشتیبان همسرم باشم و فرزندانی داشته باشم که پدر موفق برای آن‌ها و همسر موفقی برای همسرم باشم. به علاوه نیاز است یک سلسله برنامه‌های درام یا کمدی به زبان دشمنانمان داشته باشیم که پیش چشمشان آن‌ها را وارد خانه‌هایشان کنیم و پیام‌مان را منتقل کنیم. هدفی که برای تحقق آن به راحتی می‌شود جان را فدا کرد. به آوینی یا کارگردان شهید حسن عبدالله نگاه کنید که نشان دادند چطور می‌شود یک هنرمند صاحب فکر و دغدغه‌مند بود و با هدف، فعال، ارزشمند و دارای پیام شد. سشوآر کردن موها، کاهش وزن، تنظیم لنز دوربین‌ها و رفتن برای بازی در یک صحنه عشق و عاشقی کار راحتی است اما اینکه بتوانی فیلم کوتاه یا ملودی به سبک و لحن اسرائیلی بسازی و آن را به عبری ترجمه کنی و منتشر کنی کار سختی است که انجامش شجاعت می‌خواهد. و این به آن معنی نیست که من فقط می‌خواهم حساسیت ایجاد کنم بلکه یعنی با وجودی که من در کارهای درام و نمایشی حضور دارم اما هنرمندی ملتزم به دین هستم که حقیقت قضیه فلسطین را حتی از منظر هنری فراموش نمی‌کنم و از همین منظر هنری با ظلم مبارزه می‌کنم. در این مسیر کارگردان حسن عبدالله که از کودکی در کشاف فرمانده‌ام بود و بعدها از صدیقان بهشتی شد تأثیر زیادی بر من گذاشت. رابطه ما تا آخرین روز قبل از عروجش برقرار بود و همینطور خیلی خیلی زیاد از پدرم آموختم. زندگی مملوء از تجاربی است که انسان باید از آن‌ها درسبگیرد چون این عبرت‌ها برای آموختن است.

روی هم رفته به عنوان یک شهروند لبنانی نظر شما در خصوص ایران، انقلاب اسلامی، امام خمینی و حضرت آقا چیست؟

جدا از بررسی از منظر دینی، ایران الگویی برای هر انسان آزاده ای در جهان و تنبیهی برای هر ستمگر است که آرزوی زوال آن وجود دارد. این انقلاب در بعد انسانی خود آینه‌ای برای تمام مردم مظلوم بود که وقتی خوانش استکبار از این انقلاب را بررسی می‌کنیم متوجه می‌شویم که این انقلاب، انقلاب حق در برابر باطل و انقلابی علیه هر حاکم زورگویی است. خدا را شاکرم که پدرم از کسانی بوده است که به برپایی نهضت تکبیر در ابتدای انقلاب اسلامی در ضاحیه جنوبی مبادرت ورزیده است و همچنین از کسانی بوده است که برای ماه‌ها با شهید مصطفی چمران در لبنان مراوده داشته است. تمام آنچه در حال حاضر از عزت، ثبات و قدرت برای رویارویی با ظالم در اختیار ماست از آن انقلاب مبارک است که از آن روز تا روزگار ما با حکمت حضرت آقا که انسانی به تمام معنا و هنرمندی حقیقی در اداره این انقلاب است تداوم پیدا کرده است و ان شاءالله روزی خواهد آمد که تمام عالم حکمت، حلم، صبر و سیاست او را خواهد شناخت و بزرگ خواهد داشت. ما از حکومتی حرف می زنیم که از ابتدا تا کنون در محاصره و تحریم بوده است اما هم زمان یکی از مهم‌ترین کشورهای دنیاست. خدا این کشور عزیز را حمایت کند.

رسیدیم به ماجرای جنگ سی و سه روزه. در زمان جنگ شما چند سال داشتید و آیا از آن روزها خاطره‌ای دارید؟

چهارده ساله بودم. در لحظه‌ای که فرودگاه مورد اصابت قرار گرفت هراسان به طرف پدرم که روی سجاده نمازش نشسته بود شتافتم و او با آرامش به من گفت: نترس، این‌ها رفتنی هستند. اما به خاطر دارم که یک روز قبل از آن روز ضاحیه (محل تمرکز شیعیان در جنوب بیروت) به شدت خوشخال بود و مردم به دنبال خبر عملیات به اسارت در آمدن دو نظامی صهیونیست از تلوزیون مشغول پخش شیرنی در خیابان‌ها بودند. تابستان بسیار گرمی بود که جنگی آتشین آغاز شد. پدرم برای دفاع از ما دور شد و ما زمان بمباران‌ها به پناهگاه می‌رفتیم و با آرام شدن وضعیت به منزلمان که در یک ساختمان قرار داشت بر می‌گشتیم. آن جنگ اولین جنگی بود که تجربه می‌کردم و روزهای اول خیلی می‌ترسیدم تا جایی که در آن تابستان گرم از شدت ترس شروع به پوشیدن لباس‌های زمستانی کردم اما مدتی که گذشت در همان روزها در حالی که هواپیماهای دشمن بالای سرمان نوشته‌هایی را پخش می‌کردند در خیابان فوتبال بازی می‌کردیم. یعنی بعد از گذشت زمان کوتاهی به همه چیز عادت کردیم.

دوست داریم بیشتر درباره روزهای جنگ و خاطرات جنگ بشنویم. مواجه مردم لبنان به طور کلی با این جنگ چگونه بود؟

همانطور که گفتم در زمان این جنگ سن و سالی نداشتم اما صحنه‌های عزت آفرینی از آن را به خاطر می‌آورم. مثل حاجیه خانمی که بر خرابه‌های خانه ویران شده‌اش آن جمله مشهور را بر زبان آورد: فدای سر سید. اما اصلی‌ترین چیزی که به خاطر می‌آورم جشن پیروزی است که در پیشاهنگان امام مهدی برگزار شد. ما را به محل جشن بردند تا بر حفظ جایگاه شخصیت‌ها تا زمان رسیدنشان روی صندلی‌های آن‌ها بنشینیم، چون جمعیت خیلی زیاد بود. هرکدام از شخصیت‌ها از راه می‌رسید ما از جایمان بلند می‌شدیم و او در همان جا می‌نشست. آن روز سخنرانی مشهور سید حسن نصرالله ایراد شد که در آن اعلام کرد این پیروزی یک پیروزی الهی است و بعد جمعیت را مخاطب قرار داد و آن کلمات را بر زبان آورد: یا اشرف الناس واطیب الناس … (ای شریف‌ترین و بهترین مردم…). یا خانواده‌هایی که چطور برای رسیدن به خانه‌هایشان در جنوب و در شرایطی که پل‌ها در اثر بمباران از بین رفته بود با پای پیاده راهی شدند، این ملت شکست نخواهد خورد زیرا اراده او سنگ‌ها را از هم متلاشی می‌کند و این مردم در پیروزی مقاومت دست داشتند زیرا مقاومت از آن‌ها و آن‌ها از مقاومتند. و سلام بر فرمانده گذشته، حال و آینده‌مان؛ حاج عماد مغنیه که صاحب این روزها و فرمانده پیروزی‌هاست.

بعد از شکست نظامی، دشمن در ایران و لبنان جنگ نرم و جنگ اقتصادی را در دستور کار قرار داده است. نظر و شیوه مواجه لبنانی‌ها با میدان‌های جدید مبارزه چیست و با توجه به این شرایط آینده را چطور پیش بینی می‌کنید؟

ما این را می‌دانیم که کشور لبنان متشکل از طوایف مختلفی است و این مرزبندی‌های طائفه‌ای هم با توجه به اصول و بنیان‌های خودشان و هم از این حیث اینکه آمریکا در حال خریدن برخی تصمیم گیران آن‌هاست باعث شده تا لبنانی‌ها به دو گروه که یکی راضی به وادادگی در برابر آمریکا و گروه دیگر مخالف این امر هستند تقسیم شوند. و این امر حتی باعث می‌شود در یک خیابان هم بین کسی که خواستار زندگی عزت‌مندانه و شریف هستند و از ظلم کراهت دارند و گروه دیگر این تقسیم بندی وجود داشته باشد. اما ما به مقاومتی که همیشه پیروز هستیم خو کرده‌ایم و مقاومت همیشه با بصیرت، حکمت و قدرتش بر تحمل و قدرتش برای تغییر؛ هر تهدیدی را به فرصت تبدیل کرده است. و این میدان جنگ جدیدی است که به خواست خدا در آن هم پیروز خواهیم شد و آینده با خروج آمریکا از منطقه و نابودی اسرائیل زیباست و این اتفاق حتماً به زودی اتفاق خواهد افتاد و اگرچه آن‌ها آن را دور می‌بینند اما ما آن را نزدیک می‌بینیم.

هنرمندان در این زمینه چه نقشی می‌توانند ایفا کنند و خود شما به عنوان فردی که همیشه از راه‌های جدیدی برای انتقال مفاهیم مهم به مردم استفاده می‌کنید چه برنامه‌ای در این خصوص دارید؟

وظیفه ما در این زمان واضح است، عادی سازی روابط با دشمن صهیونیستی از طریق آثار نمایشی در برخی کشورهای عربی شروع شده است و دشمن در حال انتشار این قبیل کارهاست، مثلاً سریال هرج و مرج ساخته نتفلیکس است که پخش می‌شود. و این مسأله بسیار خطرناک است. این کارها می‌تواند برای تمام نسل جدید بسیار خطرساز باشد. ما به عنوان هنرمند در چنین شرایطی باید آگاه سازی را وظیفه خود بدانیم و در خصوص مسأله فلسطین کارهایی را طراح و پیاده سازیم.

در پایان اگر حرف نگفته‌ای باقی مانده است مشتاق شنیدن آن هستیم.

امیدوارم خدا شما را حفظ کند و ترجمه مصاحبه به فارسی خوب و دقیق انجام شود (خنده). از شما و همه کسانی که مرا حمایت می‌کنند به خصوص عزیز دلم و معلمم یعنی همسرم تشکر می‌کنم. منتظر فرصت خوبی برای انجام یک کار درام یا سینمایی در ایران هستم. به مردم ایران می‌گویم خیلی دوستتان دارم و از همه شما ممنونم.
نظر شما