کتاب مصور «جمعه سیاه » جلد شانزدهم از مجموعه «روزهای انقلاب» و روایتی داستانی از کشتار مردم در میدان ژاله در 17 شهریور 1357 است که با زبانی ساده و روان برای نوجوانان نگاشته شده است.
گزیده کتاب
«ماه رمضان در راه بود و مردم آرام آرام، آماده استقبال از آن می شدند. بااین حال، انگار همه می دانستند ماه رمضان امسال با سال های قبل فرق می کند؛ آخر صبر مردم و رهبران مذهبی و ملی شان کم کم به سر آمده بود و هر روز از گوشه و کنار هر شهر و دیار، صدای اعتراضی بلند می شد. رژیم هم می دانست که احتمالاً در ماه رمضان صدای اعتراض ها بیشتر و بلندتر می شود»
این کتاب به بررسی جریان پیروزی انقلاب اسلامی، مجموعه ای از عوامل در کنار رهبری امام راحل تاثیرگذار بودند. این کتاب ضمن بررسی ریشه های پیروزی انقلاب به کنکاش درباره وقایع مهم از جمله17 شهریور 57 پرداخته است.
معرفی کتاب اشک جمعه
کتاب اشک جمعه نوشته مونا اسکندری یک رمان در حال و هوای سال های انقلاب است. این کتاب که انتشارات سوره مهر آن را منتشر کرده است در محوریت روز جمعه هفده شهریور یا جمعه سیاه میپردازد که رژیم طاغوت مردم زیادی را در میدان ژاله کشت.
درباره کتاب اشک جمعه
صدیقه دختر جوانی است که بر سر دوراهی قرار گرفته است، او باید انتخاب کند حکومت ظلم را بپذیرد و یا در مسیر آزادی قدم بردارد، سرانجام صدیقه تصمیمش را میگیرد. این کتاب روایت روزهای سخت دوران انقلاب است، زمانی که مردم برای دفاع از آزادی و آرزوهایشان قدم در مسیر دشواری گذاشتند، مسیری که نمیشناختند اما هدف روشن آن را میخواستند. این کتاب روایت شجاعت و ایستادگی است.
خواندن کتاب اشک جمعه را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به ادبیات داستانی پیشنهاد میکنیم
بخشی از کتاب اشک جمعه
محمد دستهای سیاهش را کنار حوض میشست. مامان حسن را بغل گرفته بود و بالای سر محمد ایستاده بود.
ـ اوستا نگفت این هفته حقوقت را زیاد میکند یا نه؟! سر سال شده است ها!
محمد با پشت دست، دماغش را پاک کرد و با بیمیلی جواب داد: «نه بابا، اوستا و دستمزد بیشتر؟!»
پوزخندی انداخت پشت حرفش!
ـ اوستا، اوستاست. لامصب پول اضاف بالای هیچ نمیدهد!
مامان روی دو پا نشست و با اخم گفت: «بیخود! دو سال است داری بیگاری میدهی. بهش بگو دستمزدت را بیشتر کند. هفتهای پنج تومان که نمیشود حقوق! نرفتهای مفت و مجانی جان بکنی. صبح آفتاب نزده میروی آن خرابشده و الان که هوا تاریک است و همه سرشان را گذاشتهاند زمین، برمیگردی. دستهایت هم شکر خدا مثل همیشه زغال و سیاه!»
حوله را به دست محمد دادم. تازگیها پشت لبهایش سیاه شده بود و صدایش دورگه، اما قدش هنوز از من و آقا جان کوتاهتر بود.
ـ شاگردی یعنی خرحمالی مفت! تا خودم اوستاکار نشدم و موتورسازی راه نینداختم، آش همین آش است. کاش همهاش دستمزد بود، لاکردار دهنش بدجوری...
ـ چی؟ بگو ببینم باز هم بهت فحش داده؟ فردا میآیم سراغش... چیه خجالت میکشی؟ آقایت را میفرستم سراغش، بیاید آدمش کند. بیصاحب که نیستی!
بعد مثل اینکه چیزی یادش افتاده باشد، ادامه داد: «آهای محمد! آقا! خودت هم داری مثل همان چالهمیدانیها حرف میزنی ها! حواست باشد، یک بار دیگر از این کلمههای عین خودشان از دهنت دربیاید...»
گفتنی است، صبح جمعه، ١٧ شهریور سال ١٣۵۷، تظاهرات برای چهارمین روز متوالی ادامه پیدا کرد. این بار وعده دیدار مردم غیور کشور در میدان ژاله (میدان شهدای فعلی) بود. آنان غافل از آنکه رژیم ستمگر پهلوی از 7 صبح حکومت نظامی اعلام کرده است به میعادگاه رسیدند. ناگهان با دیدن تانکها و نیروهای نظامی و مأموران اسلحه به دست متعجب شدند، اما بدون اعتنا به آنها به تظاهرات خود ادامه دادند.
چندی طول نکشید که مأموران مسلح پس از چند بار هشدار، جمعیت متشکل از زنان و کودکان را در کمال بی رحمی و سنگدلی هدف رگبار گلوله قراردادند.
ابعاد عظیم کشتار و سرکوب مردم بی گناه در این روز باعث شد انقلابیون در حرکت خود ثابت قدم تر جلو روند. ناگفته نماند رهبری حضرت امام خمینی(ره) نقش به سزایی در این پیروزی غرورآفرین ایفا کرد. میتوان گفت رویداد خونین 17 شهریور عاملی موثر در تشدید مبارزات مردمی و تسریع سقوط رژیم پهلوی به شمار می رود. آمار دقیق شهیدان مظلوم حادثه ١٧ شهریور هیچگاه مشخص نشد.