بيستم مهرماه روز بزرگداشت خواجه شمسالدين محمد شيرازی، متخلص به حافظ و معروف به لسانالغيب، از بزرگترين شاعران غزلسرای ايران و جهان است.
در میان اساطیر ادب و اندیشه ایران، بیش از هر شخص دیگری به حافظ پرداخته شده است و این نشان میدهد که جریان نفوذ تفکر و شعر حافظ تمام نشدنی است و به قول دکتر محمدعلی ندوشن، ماجرای حافظ پایان ناپذیر است. با اینهمه اطلاعات چندانی از خانواده و اجداد حافظ در دست نیست و ظاهرا پدرش بهاءالدین نام داشته و در دوره سلطنت اتابکان سلغری فارس از اصفهان به شیراز مهاجرت کرده است. شمسالدین از دوران طفولیت به مکتب و مدرسه روی آورد و پس از سپری نمودن علوم ومعلومات معمول زمان خویش به محضر علما و فضلای زادگاهش شتافت و از این بزرگان بهرهها گرفت. او در دوران جوانی بر تمام علوم مذهبی و ادبی روزگار خود تسلط یافت. حافظ با اندیشه سازنده و خلاق و عمل آفرینشگرانه خود به نبوغی نائل شد که با تبعیت از قرآن طرحی نو برانداخته است. محمدرضا شفيعیكدكنی در نوشتهای به نفوذ حافظ در زندگی مردم ماوراءالنهر در قرن اخير و اينكه شعرهای او ورد شبانه و درس سحرگاه همه ملل آسيای ميانه و آسيای غربی و بخش عظيمی از جهان اسلام بوده است، پرداخته و مینویسد: ديوان حافظ زمانی متن درسی مكتبخانهها بوده است و كودكان خواندن را با شعر حافظ آغاز میكردهاند. اين سنت تا همين اواخر در خراسان و سراسر ايران رواج داشته است. در مشهد، در مكتبخانهای كه در همسايگی ما بود، كودكان پس از قرآن، حافظ را میخواندند.
حافظ نه تنها عاشق، بلکه سراينده عشق است و خود معترف است که او را عشق تعليم سخن داده و شاعر ساخته است و شهرت شاعری خود را نيز مديون همين آموزش است. حافظ مدعی است که بيشتر از واعظ از عشق میداند. او در بيتهايی بسيار در برابر واعظ همانگونه به ميدان آمده است که در برابر زاهدان قشری.
حافظ درد دین داشت و از همین رو نقدش هم نقد دینی بود، او علاوه براینکه خود را در قامت یک مصلح دینی نشان میداد، یک مصلح اجتماعی هم هست و شاعری که رسالت خود را مبارزه با ریاکاری و دعوت به رواداری میداند. او با دردمندی و در مقام کسی که درد دین دارد میگوید «آتش زهد و ریا؛ خرمن دین خواهد سوخت» و همین ریاکاری یکی از مفهومهای مهم سراسر غزلهای او را تشکیل میدهد و به جهت اهمیت میتوان بزرگترین دغدغه حافظ را مبارزه با ریاکاری در عصر خود دانست.
مبارزه با ریا یکی از بزرگترین مواردی است که حافظ در دوران خود به آن توجه داشته و به آن پرداخته است و یکی از مشخصههای اصلی در اشعار و غزلهای حافظ مبارزه با زهد ریایی است که گاهی او را تا به مقام مصلحی اجتماعی بالا میبرد. درد حافظ درد شخصی نیست؛ درد مردم جامعه است. ریاکاری؛ از عمدهترین دردهای بشر در طول تاریخ است و حافظ قهرمان میدان پرخطر مبارزه با آن محسوب میشود. حافظ، سمبل نبرد بیامان با ریاکارانِ دین فروش و قدرتمندان ستمگر است که در هیچ یک از شاعران پیش از او با این شدت و صراحت دیده نمیشود. حافظ به عنوان یکی از ارکان مهم ادب فارسی، بخش مهمی از هنر و اندیشه خود را به مقابله بار ریاکاری و زهدفروشی صوفیان ازرقپوش و دنیاطلب اختصاص داده است؛ او زهد و ریاضتطلبی را از آن منظر که مخالف روحیه اعتدال، و دستاویزی برای ریاکاران و ریاستطلبان، جهت کسب مناصب حکومتی و قدرت سیاسی است مورد نکوهش قرار میدهد و میکوشد به اشکال و طرق گوناگون، مخالفت خویش را با زاهدان ریایی و عبوس و بدخلق و واعظان غیرمتّعظ نشان دهد. شواهد و مدارک فراوانی برای این ویژگی در شعر حافظ وجود دارد، کیفیت و کمیت این شواهد در شعر حافظ تا به حدی است که میتوان ریاستیزی و مقابله با زهدفروشی را یکی از درونمایههای اصلیِ شعر او محسوب کرد.
حافظ با دوگونه زهد كه در زمانه او رايج بوده به مخالفت پرداخته يكی زهد رياكارانه و ديگر زهد كجانديشانه. در شعر حافظ، ابعاد گستردهای از مخالفت با زهد و افراطگری مذهبی را شاهد هستیم؛ او از چند منظر مختلف، پشتوانههای فکری مستحکمی برای مخالفت با زهد افراطی و ریایی فراهم ساخته است. زهدستیزی او گاه از سر اعتراض بر دنیاطلبی و نودولتی واعظان و بیعملی آنهاست؛ گاهی به علت آنکه زهدورزی و افراطکاری مذهبی، جز تیره دلی و سیه روزی و دوری از حقیقت، فرجامی ندارد بر زاهدان میتازد و میگوید: «جز قلبِ تیره هیچ نشد حاصل و هنوز/باطل در این خیال که اکسیر میکنند» گاهی از تزویر و دورویی زاهدان دنیایی و مفتیان بیدین برمیآشوبد و بر ایشان بانگ میزند: «دور شو از بَرَم ای واعظ و بیهوده مگوی/من نَه آنم که دگر گوش به تزویر کنم» و به مخاطب خویش، چنین پند میدهد: «حافظا مِی خور و رندی کن و خوش باش ولی/دامِ تــزویـر مکن چون دگران قــرآن را». ازآنروست که به قولِ بهاءالدین خرمشاهی «زُهد، باعث دیدن یک وجه از حقیقت و ندیدن سایر وجوه حقیقت میشود». علّت این ناسازگاری و چه بسا دشمنی در آن است که حافظ از ظاهرسازان و همرنگان با جمع و جماعت، بیزار است، زیرا ظاهرپرستان تنها به ظواهر امور مینگرند و میخواهند همه را یکسان و همچون خود ببینند، اما از طبیعت انسان و روحیات مردم آگاه نیستند.
از نظر حافظ و در شعر او هیچ فسق و گناهی بزرگتر از ریا نیست: «مِی خور که صد گناه ز اغیار در حجاب/بهترز طاعتی که به روی و ریا کنند». خرمشاهی مینویسد: «اصوالا حافظ در سراسر دیوانش که با واعظ و زاهد و صوفی و محتسب درافتاده، تنها انگیزهاش مبارزه با ریا بوده است و اینان را نمایندگان تمامنمای انواع زرق و ریای زمانه خود یافته است.»
مقابله حافظ با مدعیان پرهیزکاری و دینداری، بریدن از دین و اخلاق و مسئله شخصی نیست. او به عنوان شاعری متعهد، سخنش فریاد اعتراضی در راه آزادگی و شرف است. او به تنهایی به ریاکاران روزگار خود میتازد و درد اصلی جامعه خود را ریا و زهد ریایی میداند