پنجشنبه ۰۹ فروردين ۱۴۰۳
ساعت : ۱۲:۰۷
کد خبر: ۱۱۱۵۶۹
|
تاریخ انتشار: ۲۱ آبان ۱۳۹۹ - ۱۲:۲۶
به بهانه سالگرد شهادت پدر موشکی ایران؛
دقیقا ۹ سال است که از شهادت حسن طهرانی مقدم، پدر موشکی ایران می‌گذرد و همسرش الهام حیدری، ۹ سال است که حسن آقا را ندیده و صدایش را نشنیده
عاشقانه‌های شهید حسن طهرانی‌مقدم و همسرشبه گزارش پایگاه خبری تحلیلی فرهنگ و هنر _مرضیه کیان:  دقیقاً ۹ سال است که از شهادت حسن طهرانی مقدم، پدر موشکی ایران می‌گذرد و همسرش الهام حیدری، ۹ سال است که حسن آقا را ندیده و صدایش را نشنیده… البته او به این دوری‌ها عادت دارد؛ از همان دو روز بعد از عروسی‌شان که در ۸ بهمن ۶۲ بود این دوری‌ها شروع شد. آن سال طهرانی‌مقدم حتی برای اولین سال تحویل دو نفره‌شان هم نتوانست از اهواز به خانه برگردد. طهرانی مقدم به دلیل مأموریت‌های مهم توپخانه و کارهای عملیاتی که داشت نمی‌توانست زیاد به تهران بیاید، حتی در فرصت‌هایی که پیش می‌آمد و در تهران بود هم مجبور می‌شد شبانه روز در جلسات شرکت کند و کارهای توپخانه را راست و ریس کند.
خانه مادر حسن آقا، وقف کمک به جبهه بود؛ از بسته بندی آجیل مشکل گشا گرفته تا بافتن کلاه و جوراب و ژاکت. صبح به صبح خانه پر می‌شد از خانم‌های همسایه و دوست و آشنا… اما در تمام این ازدحامی که وجود داشت، دل و جان الهام پیش حسن بود. حتی وقت‌هایی که حسن آقا نبود هم الهام در خانه خودش بود و در هفته فقط یکی دو بار به پدر و مادرش سر می‌زد و زود برمی‌گشت؛ می‌ترسید حسن آقا بی‌خبر برگردد و او خانه نباشد. برای این همه دلتنگی چند ساعت بیشتر در کنار یار بودن هم چند ساعت بود.

نیت خالص بود که توانست جدایی را رقم بزند
اوج دوری الهام و حسن از جایی شروع شد که قرار بود حسن طهرانی مقدم برای آموزش پرتاب موشک به سوریه برود. آبان سال ۶۳ بود. تازه ۹ ماه بود از ازدواجشان می‌گذشت و هنوز حتی قول ماه عسل سفر مشهد که حسن آقا به الهام داده بود هم عملی نشده بود. با اینکه الهام خودش چمدان حسن آقا را بسته بود اما دل توی دلش نبود. امان از این چشم‌ها که هر چه در دل نهان است را بر ملأ می‌کند؛ موقع خداحافظی اشک در چشمان الهام حلقه بسته بود. از آنجایی‌که هر دو نیت و ثواب این کار را می‌دانستند تن به دل کندن دادند و این جدایی حدود ۲ ماه طول کشید.

نامه‌هایی که بوی دلتنگی می‌دادند
تنها راه ارتباطی و دلخوشی این دوری، نامه‌های گاه و بی‌گاهی بود که بینشان رد و بدل می‌شد. انگار راهی به جز انتقال نامه توسط افراد، برای تماس با ایران وجود نداشت. اولین نامه را حسن آقا ۱۰ آبان سال ۱۳۶۳ ماه خیلی عجله‌ای و فوری نوشت تا به یکی از افرادی که به تهران می‌رود، بدهد. این نامه‌ها در کتاب "خط مقدم" که روایتی داستانی و مستند از تشکیل یگان موشکی ایران است و با محوریت زندگی شهید طهرانی مقدم به قلم فائضه غفارحدادی درآمده است، جمع آوری شده است.

پشت کلمات به ظاهر رسمی حسن آقا، موج عشق و دلتنگی پنهان است؛ از «از اینکه تو را نمی‌بینم باعث افسردگی است» گرفته تا «جای تو کاملاً خالی است در زیارت‌های حضرت زینب کبری سلام الله علیها و حضرت رقیه (س)».

تاب نیاوردن طهرانی مقدم از این دوری را می‌توان در پس این جملات درک کرد: «از نظر زمانی با صحبت‌هایی که شده بنظر می‌رسد بیش از یک ماه طول بکشد ولی تا عملاً وارد کار نشده‌ایم نمی‌توان پیش بینی کرد که به طور دقیق چه مدتی به طول خواهد انجامید. ولی سعی ما بر این است که با سعی و تلاش بتوانیم مدت زمان را کم نمائیم.»

دست نوشته‌هایی که توتیای چشمان الهام می‌شود
یکشنبه ۱۳ آبان ماه نامه به دست الهام می‌رسد. ذوق و چشم انتظاری الهام در قالب «نامه‌ات به دستم رسید. از دیدن نامه‌ات بسیار خوشحال شدم و بوسیدمش؛ چرا که بوی تو را می‌داد و دست خط زیبایت برایم چیزها گفت و چه زیبا گفت.» عجیب حس می‌شود.

انگار حسن طهرانی‌مقدم قبل از سفرش توصیه‌هایی به همسرش کرده بود که خانم حیدری در جواب نامه می‌نویسد: «حسن جان! به فضل خداوند تبارک و تعالی در این مدت توانستم از وقتم استفاده نمایم. کتاب‌هایی که گفته بودی خواندم. تا حدودی هم قرآن را حفظ کردم که به امید خداوند بتوانم بیشتر سعی خود را کنم… بعد از فکر کردن تصمیم گرفتم (البته باید این را از من ببخشی) که اسمم را در حوزه علمیه چیذر بنویسم که بتوانم از وقتم بیشتر استفاده نمایم» حیدری حتی از جزئیات کارهایش هم می‌گوید؛ انگار حضور حسن آقا را در مقابلش حس می‌کند: «حوزه جای بسیار جالبی است. درس‌ها خیلی خوب تدریس می‌شه… درس‌هایی که می‌خوانیم جامع المقدمات، عربی آسان، آداب متعلمین، تحریر الوسیله، تجوید، احکام، تفسیر… من باید تمام درس‌های یک ماه و نیم را در مدت یک هفته بخوانم. الان اگه اینجا بودی می‌دیدی که چقدر دور من شلوغه. تمام کتاب‌ها را دورم ریختم. یکی توی سرم می‌زنم و یکی توی کتاب‌ها، اگه بودی خیلی جالب و دیدنی بود.»

غیرت ایرانی از فرسنگ‌ها دورتر
این اولین و آخرین نامه‌ای بود که در آن دو ماه از طرف الهام به دست حسن آقا رسید. در جواب این نامه طهرانی‌مقدم سه نامه دیگر در تاریخ ۶۳/۸/۱۸، ۶۳/۸/۲۵ و ۶۳/۹/۱۰ نوشت ولی به قول طهرانی مقدم خطاب به "الهام عزیز"ش که مطلع تمام نامه‌ها بود: «یا تو کم لطف شده‌ای یا پست‌چی‌ها…»
طهرانی مقدم لابلای کلاس‌های فشرده محاسبات پرتاب و فرمول‌های سخت ریاضی و محاسبات پیچیده و شنیدن بی‌مقدمه خبر شهادت زین الدین که حسابی او را به هم ریخته بود و چهره همیشه خندانش را به کسی که عزیز از دست‌داده شبیه کرده بود، با یاد همسرش آرام می‌گرفت و هر وقت فرصتی پیدا می‌کرد گوشه‌ای خلوت پیدا می‎‌کرد تا چند خطی با همسرش حرف بزند؛ هرچند که در جواب نامه‌هایش جوابی دریافت نمی‌کرد ولی دلش تهران بود و از دور خانه را مدیریت می‌کرد: «حتما اگر پول نیاز داشتی بدون رودروایسی از مادرم بگیر، نکند که در محدودیت باشی که من به هیچ عنوان راضی نمی‌باشم. اگر مطالبی است که لازم است در جریان قرار باشم بدون تعارف و.... علاوه بر اینکه همسرت هستم دوست و یاری صمیمی برای تو می‌باشم برایم بنویس هم در حال و هم در آینده بگو که هیچ خوشم نمی‌آید بین من و تو پرده‌ای باشد تا زمانی که زنده هستیم.»

یا در نامه‌ای که تاریخ ۱۸ آبان ۶۳ نوشته بود، نگرانی و غرور ایرانی‌اش را هم بیان می‌کند: «سعی کن حتی المقدور تنها بیرون نروی…»

طهرانی‌مقدم حتی حواسش به کارهای شخصی الهام هم هست: «صفات خوب خودت را بیش از پیش بایستی افزایش بدهی، قرائت قرآن، نماز شب، ادعیه‌های وارده، تهذیب نفس، نمازهای اول وقت و… را هرگز فراموش نکن. می‌خواهم برگردم تو را بیش از پیش متحول ببینم. همانطور که زیبا هستی، درونی آرام و زیبا نیز داشته باشی.»

الهام جواب نامه‌ها را حضوری داد
نامه‌های بی‌جواب طهرانی‌مقدم بی‌تابش کرده بود. باران گاه و بی‌گاه سوریه عجیب حال و هوای همسرش را در سرش می‌انداخت. قدم زدن زیر باران از عاشقانه‎‌های الهام بود که از تاریخ ازدواجشان تا آن موقع شرایط اجازه نداده بود که عملی شود. دوره آموزشی و کلاس‌ها تمام شده بود و آزمون هم برگزار شده بود. تعدادی از بچه‌ها برگشته بودند ایران. قرار بود طهرانی مقدم چند روز بعد برگردد. ساعت هشت و نیم شب بود که یکی از دوستانش خبر آمدن همسر طهرانی مقدم را به او داد. تعجب و شوکه شدن حسن آقا یک طرف، شوق دیدن همسرش یک طرف دیگر! خلاصه اینکه الهام دوری را طاقت نیاورده بود و یک هفته‌ای کارهای سفر را انجام داده بود تا به سوریه برسد و به دلتنگی‌ها پایان بدهد. چند روز بعد از رسیدن حیدری به سوریه، کارهای حسن آقا هم در سوریه تمام شد و با هم به ایران برگشتند.

الهام حیدری با حمایت‌های معنوی طهرانی مقدم تصمیمی را که در نبود حسن آقا در سفر سوریه گرفته بود و در حوزه علمیه ثبت نام کرده بود، اکنون استاد حوزه علمیه نورالزهرا (س) و حوزه علمیه بانو امین است و با ۴ فرزندی که یادگار زندگی ۲۸ ساله‌شان است خاطرات زندگی مشترکشان را مرور می‌کند، مخصوصاً در آبان ماه که خاطرات مهمی برای او رقم زد؛ تولد حسن آقا که در ۶ آبان ماه ۳۸ بود، آبان ماهی که اولین دوری بلند مدتشان را رقم زد و حسن آقا برای دوره آموزشی پرتاب موشک به سوریه رفت و ۲۱ آبان ماه ۹۰ که تاریخ آسمانی شدن او بود.
نظر شما