پنجشنبه ۰۹ فروردين ۱۴۰۳
ساعت : ۱۳:۳۶
کد خبر: ۱۱۱۸۲۹
|
تاریخ انتشار: ۲۹ آبان ۱۳۹۹ - ۱۴:۰۰
عشق و عروسی در سال‌های کرونا
در روزها و ماه‌هایی که کرونا همه برنامه‌های دسته‌جمعی را حذف کرده‌است. دختر و پسرهای زیادی زندگی‌شان را معطل کرونا نکرده‌اند و از فرصت این دوران استفاده کردند و خیلی ساده سراغ زندگی‌شان رفتند.
ما که رفتیم سر زندگی!به گزارش پایگاه خبری تحلیلی فرهنگ و هنر، در سال‌های اخیر هر روز به جزئیات برنامه‌های عروسی و سالن‌های پذیرایی اضافه شده‌است و هزینه بیشتری روی دست عروس و دامادها گذاشته ‌است و در این میان عده‌ای خیال می‌کنند اگر به این جزییات اهمیت ندهند چیزی برای زندگی‌ مشترکشان کم گذاشته‌اند. از تورهای عکاسی تا مراسم‌های فرمالیته برای عروس و دامادها تا منوهای عروسی رنگی‌رنگی که در انتها نیم‌خورده‌هایش روی دست عروس و داماد می‌ماند. اما در روزهای کرونایی عروس و دامادهای زیادی بهانه‌ای بدست آوردند تا خودشان را از دست خرج و مخارج روال عروسی رها کنند و با سادگی هرچه تمام زندگی‌شان را آغاز کنند و حتی ایده‌های تازه‌ای هم داشته باشند تا طور دیگری برای خودشان خاطره بسازند. با عروس و دامادهای مختلفی که در دوران کرونا وارد زندگی‌شان شدن ارتباط گرفتیم تا بپرسیم در محدودیت‌های کرونا چگونه و با چه شیوه‌ای وارد زندگی مشترکشان شدند.

کرونا خانه‌دارمان کردما که رفتیم سر زندگی!

زهرا و حسن 10 ماه است که عقد کرده‌اند و ماههای قبل در روال برنامه‌های عروسی بودند تا اینکه کرونا حسابی برنامه‌هایشان را به ریخت. اما یک آورده بزرگ برایشان داشت که خودشان این ماجرا را اینگونه روایت می‌کنند:«ما قرار بود عروسی بگیریم و بعد خانه‌ای اجاره کنیم. من به همسرم پیشنهاد دادم که بیا به فکر خرید خانه باشیم. اوایل مقاومت می‌کرد. می‌گفت ما که پولی نداریم. اما واقعا به حرف خدا ایمان داشتم که به ما کمک می‌کند. آنقدر اصرار کردم تا قبول کرد که بنگاه برویم و قیمت بگیریم. شب و روزمان شده بود چک کردن قیمت‌ها و خانه‌ها. من پیشنهاد دادم که طلاهای سرعقدمان را هم بگذاریم وسط و هرچه هدیه گرفته بودیم را هم حساب کنیم. یک پراید ساده هم همسرم داشت که روی فروش آن هم حساب کردیم ولی باز پولمان کم بود. هر بنگاهی می‌رفتیم و پولمان را می‌گفتیم به ما پوزخند می‌زدند. من هم دوست داشتم مثل بقیه در دوران نامزدی رستوران گردی کنم و پول خرج کنم ولی به خودم می‌گفتم من باید عاقلانه عمل کنم. به همسرم پیشنهاد دادم که با پدر و مادرم صحبت کنیم که هزینه جهیزیه را به ما بدهند تا روی پول خونه بگذاریم. ابتدا راضی نمی‌شدند اما ما توانستیم راضی‌شان کنیم. پول جهیزیه را هم روی پول خانه‌مان گذاشتیم و توانستیم بالاخره در یکی از نقاط جنوبی تهران خانه بگیریم. بله من هم مثل خیلی از عروس‌ها دوست داشتم جهیزیه‌ای مطابق میل خودم با همه جزییات داشته باشم اما گذشتم که خانه‌دار شویم و محکم‌تر و ایمن‌تر قدم برداریم. حالا هم در حال تلاشیم تا ملزومات اولیه و ساده‌ای از اسباب و اثاثیه منزل جور کنیم و برویم سر زندگی!»

همه چیز نصف نصف، تجملات صفرصفرما که رفتیم سر زندگی!

هدی پیش از کرونا با همسرش نامزد کرده ‌است و همان اول با همسرش علاقه‌ و تصمیمی به گرفتن مراسم عروسی نداشته‌است اما نمی‌توانستند خانواده‌هایشان را راضی کنند و کرونا توانست تصمیم‌شان را محقق کند:«ما پیش از کرونا نامزد کردیم همان موقع هم که مخالف عروسی بودم. خانواده‌ها مخالف بودند. قطعا هم بین فامیل خیلی حرف و حدیث پیش می‌آمد. هنوز عده‌ای اینطوری صحبت می‌کنند فلانی که عروسی نگرفته مثل بیوه‌ها رفته سر زندگی‌اش و متاسفانه این دست  تفکرات و نگرش‌های سطحی وجود دارد. همان موقع هم با همسرم که در کارهای جهادی بسیار فعال است تصمیم گرفتیم هزینه‌ سنگینی را که باید برای سه ساعت عروسی بدهیم برای مدرسه‌سازی در مناطق محروم هزینه می‌کنیم. برای همین 6ماه پیش کرونا را بهانه کردیم و عروسی را لغو کردیم. وسیله‌های زندگی را هم نصف نصف باهم و همه را در حد نیاز و ایرانی خریدیم. اگر به خانه ما بیایید می‌فهمید که وسایل جورواجوری نداریم و همه چیزمان چیزهایی ست که واقعا نیاز است. به قول همسرم اینطوری اگر یک جوان در سن ازدواج به خانه نا بیاید ترس برش نمی‌دارد که حالا این همه وسیله و تجملات برای شروع زندگی را چطور تهیه کند.»

برای اقوام گلدان فرستادیمما که رفتیم سر زندگی!

 سپیده هم در کرونا سر خانه و زندگی تازه‌اش رفته و ماجرا را اینطور تعریف می‌کند:«پیش از کرونا وقتی در تدارک جهیزیه بودیم اجازه خرید حتی یک کریستال هم به خانواده ندادم گفتم باید همه چیز کاملا ایرانی باشد. حتی برای تزیین هم فقط سفال سرامیک ایرانی. از این چمدان‌های عروس و دامادی که داخلش را پر از وسیله زائد می‌کنند هم نداشتیم. اجازه هم ندادیم شبیه این صفحات اینستاگرامی کله و پاچه و مرغ و خروس را هم عروس و داماد کنند و در یخچالمان بگذارند! از همه این رفتارها هم بدم می‌آمد. قرار بود جای کارت عروسی بیهوده هم یک گلدان به عنوان کارت عروسی و دعوت به اقوام بدهیم که کار به عروسی نکشید و گلدان‌هایی تدارک دیدیم و دست اقوام رساندیم تا خبر بدهیم که ما سر خانه و زندگی‌مان رفتیم. بعد هم با حضور خانواده‌هایمان خیلی ساده و بی‌سروصدا به خانه‌مان آمدیم و خودمان هم عکس گرفتیم.»

لباس عروسی پوشیدیم و خانه پدربزرگ مادربزرگمان رفتیم

سپیده یکی دیگر از دخترهاست که او هم تشکیل زندگی‌اش را معطل کرونا نکرده‌است. «برخلاف روال معمول عروسی که همه به دیدن عروس و داماد می‌آیند ما برعکس عمل کردیم. ابتدا رفتیم لباس عروسی و دامادی ساده‌ای پوشیدیم و عکس گرفتیم تا برایمان یادگاری بماند. بعد با لباس به خانه پدرو بزرگ و مادربزرگ‌هایمان رفتیم که همیشه دوست داشتند عروسی ما را ببنند و همیشه برایمان چنین چیزی را دعا می‌کردند. به همین سادگی!»

 شام عروسی را خودمان پخش کردیم

رویا می‌گوید ایده تازه‌ای برای رفتن به خانه و زندگی‌شان داشتند که حسابی حالشان را خوب کرده‌است:«ما به جای عروسی به نیت حضرت عباس (ع) تعدادی غذا تهیه کردیم و بعد با همان لباس عروسی و دامادی که پوشیده بودیم و با آن عکس انداخته بودیم در مناطق محروم بسته‌های غذا پخش کردیم. آنها از دیدن ما با لباس عروسی و دامادی بسیار خوشحال شده بودند.

گفتیم چرا طلا؟ ما نقره می‌خریمما که رفتیم سر زندگی!

مهسا برعکس خیلی از عروس‌های هم‌دوره‌اش وقتی احساس کرد خرید طلا ممکن است هزینه زیادی داشته باشد و حتی باقی دختر و پسرهای دوروبرشان برای همین هزینه طلا ازدواجشان را عقب بیندازند تصمیم گرفت برای ازدواج طلا نخرد و می‌گوید:«رهبری همیشه در صحبت‌هایشان می‌گویند که اگر ازدواج را سنگین بگیرید و یا آن را برای دیگران سخت کنید که ازدواجشان به تاخیر بیفتد باید به خدا جواب بدهید برای همین خودم ابتدا مسئله خرید نقره را با پدر و مادرم مطرح کردم و وقتی دیدن خودم دوست دارم این کار را انجام دهم مخالفتی نکردند. خانواده همسرم بنایشان به خرید طلا بود که وقتی حرفهایم را شنیدند پذیرفتند. اطرافیان هم از کار ما خیلی استقبال کردند و امیدواریم آن‌ها در مسیر ساده‌تر شدن ازدواج حرکت کنند.»

به فامیل گفتیم برایمان نماز خوشبختی بخوانید

ما که رفتیم سر زندگی!زینب روزنامه‌نگار است و یک ایده جالب برای شروع زندگی با همسرش در روزهای کرونایی داشت که دوتایی باهم انجامش دادند و خیلی از اطرافیان را سر ذوق آوردند. زینب تعریف می‌کند:«امتحان خدا بر این بود تا ببیند ما قرار است از چه بگذریم و چقدر صبر کنیم و چقدر هم را دوست داشته باشیم. امتحان خدا بر این بود تا ببیند وقتی انتخاب بین سلامت عزیزان یا خوش بودن دل خودمان، ما کدام را انتخاب می‌کنیم؟ کرونا آمد و عروسی ما را و تقسیم شادیمان با یکدیگر را با خودش برد. اما راه دعا بسته نیست و فردا هم مثل امروز نمی‌ماند و خیلی زود وقت شادی فرا می‌رسد. پس با همسرم جانمازهایی طراحی کردیم و مهر و تسبیحی داخلش گذاشتیم و به دست اقوام و اطرافیان گذاشتیم تا اعلام رسمی شروع زندگی مشترکمان را در شب میلاد پیامبر اعلام کنیم. اما از آن‌ها خواستیم منت بر سرمان بگذارند و در شب میلاد رسول الله و آغاز زندگی ما، دو رکعت نماز به نیت خوشبختی‌مان با جانمازهایی که ناقابل هدیه کردیم بخوانند و دعای خیرشان را بدرقه راهمان کنند.اما چرا جانماز؟ من در گشت و گذاری که در اینستاگرام داشتم با یک صفحه آشنا شدم که دو خواهر اداره‌اش می‌کردند. کارشان چاپ روی پارچه بود که با یکسری از مهرهای دست‌ساز خودشان یه سری جانماز طراحی می‌کردند که درآمد حاصل از فروش جانمازها صرف آزادی زنان زندانی می‌شد. من خیلی جذب کارشان شدم و تصمیم به چنین کاری گرفتم.»

مهمانی بر سر سفره اهل بیت

زهرا سه‌ماه دیگر قرار است سر خانه و زندگیش برود و می‌گوید در حال حاضر بنایی برای گرفتن مراسم عروسی ندارند اما یک ایده به ذهن‌شان برای ماندگار شدن شروع زندگی‌شان دارند:«تصمیم گرفتیم به جای مراسم عروسی 110 بسته غذا با میوه و شیرینی و با برچسب «مهمان سفره اهل بیت هستید»‌ در یکی از محله‌های محروم پخش کنیم و برای اقوام هم قاب فرش حرم امام رضا (ع) به جای کارت عروسی بفرستیم با یک متن تشکر. ما در طول این مدت بسیاری از رسومات هزینه‌بر را حذف کردیم. از 18 سالگی باهم محرم شده بودیم و همان ابتدا به هم در همه چیز مثل درس‌خواندن کمک کردیم. حالا 20 ساله هستیم و بابت سخت‌نگرفتن پدر و مادرها از شرایطمان بسیار راضی هستیم.»
نظر شما