جمعه ۳۱ فروردين ۱۴۰۳
ساعت : ۱۰:۰۴

ضرورت رویکرد فرهنگی و هنری در توسعه شهریتوسعه ناموزون و نامتوازن در ابعاد اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی از مسائل محوری در بسیاری از جوامع و شهرهای امروزین محسوب می شود. در این شکل از توسعه، از یک سو  بخش های سخت افزاری مانند بخش های اقتصادی و مالی رشد شتابانی یافته اند و تمامیت جامعه را درنوردیده اند و از سوی دیگر بخش های نرم افزاری نظیر بخش های فرهنگی و اجتماعی نحیف و ضعیف مانده اند و به حاشیه رانده شده اند.

 این عدم توازن منجر به غلبه عقلانیت ابزاری و اقتصادی بر عقلانیت ذاتی و معنوی در حیات جوامع و اجتماعات شهری شده است و صدمات و آسیب های  جدی و فراوانی را از حیث مناسبات اجتماعی و روابط اخلاقی و فرهنگی بر زندگی شهرنشینان و اجتماعات شهری عارض ساخته است.

در کشور ایران هم تجربه بیش از 70 سال برنامه های توسعه نشان می دهد که به طور عمده گرایش به توسعه اقتصادی و ابعاد مادی و سخت افزاریِ توسعه بیش از گرایش به توسعه فرهنگی و اجتماعی مد نظر قرار گرفته است.

در این راستا شهرداری ها و مدیریت های شهری نیز تحت تأثیر ابعاد سخت افزاریِ برنامه های توسعه قرار گرفته اند و بر برنامه ریزی عمرانی و رویکردهای اقتصادی ِتوسعه شهری پای فشرده اند و از رویکرد های فرهنگی، هنری و اجتماعی اگر نگوییم غافل بوده اند، ضرورت و اهمیت آن ها را  چندان که باید مورد تأکید قرار نداده و در برنامه های توسعه شهری لحاظ نکرده اند.

تجربه چندین دهه رشد و گسترش شهری و شهرنشینی و برنامه ها و اقدامات شهرداری ها از جمله کلان شهر تهران حکایت از تسلط نگاه سخت افزاری و مکانیکی بر رویکرد نرم افزاری و ارگانیکی و همچنین غلبه ساختار سیستم نهاد بر ساحتار مردم نهاد در مدیریت شهری دارد.

 این نگاه موجبات برجسته سازی و رشد فیزیکی و کالبدی و در حاشیه قرار گرفتن توسعه فرهنگی و اجتماعیِ شهر را به همراه آورده است. رشد بیگانگی شهری، افول اعتماد اجتماعی، رشد نظام های شخصیتی گسسته، ضعف تعلق شهری، نحیف شدگی ذائقه های هنری و احساس زیبایی شناسی، افزایش فشارهای روحی و روانی، ازدیاد آسیب های اجتماعی و ناهنجاری های اخلاقی و فزونی خُرده فرهنگ های کج رو و رشد اغتشاش بصری در سیما و منظر شهری از جمله پیامدها و آثار این رشد نامورون در جامعه شهری بوده است.

 گسترش معضلات و چالش های فوق در جامعه شهری، نیاز به تحول در برنامه ریزی و طرح های مدیریت شهری به لحاظ توازن و هماهنگی میان بخش های سخت افزاری (کالبدی و فیزیکی) و نرم افزاری (فرهنگی، هنری و اجتماعی) در توسعه شهری را  بیش از پیش ضروری و با اهمیت ساخته است.

 امروز مدیریت شهری نیازمند چرخشی فرهنگی است. منظور از چرخش فرهنگی در این جا صرفاً  به معنای رشد و گسترش برنامه های فرهنگی نیست، بلکه  به معنای فرهنگی کردن برنامه های شهری با تکیه بر میراث فرهنگی، تاریخ و دستاوردهای بومی، میراث زیست محیطی و ذخایر سرشار اخلاقی و شیوه های زندگی سالم شهری با مشارکت شهروندان است.

در این چرخش، آن نوع برنامه ریزی که صرفاً بر منابع مادی و بودجه تکیه دارد، مبنای کار قرار نمی گیرد، بلکه ابعادی مانند سرمایه های فرهنگی، سرمایه های هنری، سنت ها، ذخایر و فراخناهای اخلاقیِ گذشتگان، جریان ها و بافت فرهنگی، جغرافیای فرهنگی، سبک های هنجارین زندگیِ گروه ها و اقشار شهری و تجربه های زیسته  معنایی و گفتمان های شهرنشینان و افکار، ایده ها، عواطف و احساساتشان قلب برنامه ریزی های فرهنگی هستند.

پیش نیاز برنامه ریزی در چرخش فرهنگی، مطالعه و شناخت ابعاد و مختصات فرهنگی و اجتماعی شهر و شهرنشینان در پهنه ها، مناطق و محلات شهر است. در پرتو مطالعات فرهنگی و اجتماعی شهر در وجوه خُرد و کلان،  به طور مداوم داده هایی حاصل می شود که طراحی و تدوین فرهنگی کردن برنامه ها را متناسب با بافت اجتماعی، نیازها و ویژگی های درون زاد شهرنشینان هم سو و هم جهت نماید.

 در برنامه ریزی پژوهش محور در چرخش فرهنگی، علایق و پیشینه فرهنگی و اجتماعی اقشار و گروه های شهری و مشارکت فعالانه آن ها در تولید و مصرف محصولات و خدمات فرهنگی و هنری ملاک فعالیت ها و اقدامات خواهد بود. این نوع برنامه ریزی ضمن آن که توازن میان بخش های سخت افزاری و نرم افزاری شهر را فراهم می کند، تجارب اجتماعیِ  اقشار و نخبگان شهری را به میدان می آورد و از اندوخته های معنوی و فکری آن ها بهره مند می شود و در خدمت تعاملات و مناسبات سازنده اجتماعی، ارتقای فرهنگ و دانش عمومی، بهبود اخلاق شهری و توانمند سازی هنریِ شهروندان قرار می دهد.

مطالعات فرهنگی، هنری و اجتماعی در برنامه ریزی پژوهش محور و متناسب با آن از چندین پیش فرض حرکت می کند.

 نخست آن که شهرنشینی معاصر به دگرگونی های وسیع و عمیقی در کیفیت زندگی و نیازها و خصوصیات انسان شهرنشین منجر شده است؛ به طوری که نیازهای شهرنشینان مختصات تازه ای به لحاظ کمی و کیفی یافته است.

 دوم آن که سلائق و ذائقه های فرهنگی و هنری شهرنشینان، وجه نرم افزاری جامعه شهرنشین را تشکیل می دهد.

 سوم آن که توسعه پایدار شهری روندی فراگیر و همه جانبه است که به طور ارگانیک و همبسته علاوه بر ابعاد اقتصادی و سیاسی، در ابعاد اجتماعی، فرهنگی و زیست محیطی امکان تحقق دارد. لذا عدم توازن در ابعاد فوق، کلیت نظام شهری را دچار اختلال و نابسامانی می کند.

 چهارم آن که توسعه همگون فرهنگی از لوازم توسعه پایدار محسوب می شود به وجهی که نیازهای متکثر و متنوع  فرهنگی و هنری از درون جامعه شهری شکل گرفته و نمایان می شود. بنابر این لازم است به آن پاسخ مناسب، معقول و درخور داده شود.

 پنجم آن که شهرنشینی معاصر انسان شهری شده را با انواع بیگانگی ها، بداخلاقی ها و اضطراب ها و تنش ها روبرو ساخته است. ضعف اخلاق شهری، کاهش نشاط اجتماعی، ضعف قواعد عمل جمعی عام و رشد انواع انحرافات اجتماعی و هنجار شکن از جمله بحران های شهرنشینی معاصر است.

توجه به برنامه ریزی پژوهش محور در چرخش فرهنگیِ مدیریت شهری به معنای گسستن از سنت ها و ذخایر اخلاقی گذشته نیست، بلکه فراگردی است که در آن سنت ها و تجارب زیسته معنوی از نو و بر اساس شرایط و نیازهای جدید به بازاندیشی گذاشته می شود و از این طریق میراث گذشته، پویایی خود را حفط  می کند و برقرار می ماند.

 بدین سان شهروندان و نخبگان فرهنگی و هنری می توانند در تولید و مصرف کالاها و خدمات فرهنگی و هنری به تأمین اوقات فراغت سالم و فرهیختگی خود و همشهریان در پیوند با سنت های بازآفرینی شده با بهره گیری از فنون و روش های جدید مانند رسانه ها و شبکه های مجازی بپردازند و توسعه پایدار فرهنگی و هنری شهر را با رهیافتی بومی محور و با مشارکت اجتماعی محقق سازند.

 نقش مدیریت شهری در این میان تسهیل گری و نه تصدی گری در اهداف توسعه فرهنگی و اجتماعی خواهد بود. توسعه ای که تعادل مداومی را بین ارزش های ذاتی (معنوی) و ارزش ابزاری (مادی) برقرار خواهد کرد و زیست جهان شهری و مدیریت شهری را به توازنی پایدار خواهد رساند.

نظر شما