فیلم معضل اجتماعی (The Social Dilemma) در پی آن است که با ترسیم فضای کنونی جامعه، روند تسخیر انسانها به وسیله شبکههای اجتماعی را توضیح دهد و برای آن راه حلی نیز ارائه دهد. این مستند معتقد است که مدل کسب و کار کمپانیهای غولپیکر جهانی یا مدل توسعه پروژههای آنها با هدف پولسازی بیشتر، دلیل و علت به وجود آوردن این فضاست. ابزارهای جدید مفاهیم خارقالعادهای در جهان ایجاد کردند، اعضای خانواده از هم جدا شده را به هم پیوند دادند و اهداکنندگان عضو را پیدا میکنند.
باوجود بحرانهای فزاینده پیش رو، غولهای تکنولوژی در حال بزرگتر شدن هستند، کل صنایع تکنولوژی محور در مرحله جدیدی از موشکافی هستند و مطالعات جدید نشاندهنده پیوند معناداری بین استفاده از شبکههای اجتماعی و سلامت روانی هستند.
آخرین تحقیقات نشان میدهد ۱۰ میلیون آمریکایی معتاد به ابزارهای الکترونیکی خود هستند. این معضل با این حقیقت که شما میتوانید به لطف پیشرفت تکنولوژی، آرامآرام خودتان را در یک حباب محبوس کنید، وضعیت بغرنجتری پیدا میکند. اخبار جعلی در حال پیشرفتهتر شدن هستند و تهدیدی برای تمام جوامع هستند.
سؤال اینجاست که آیا شبکههای اجتماعی نوجوانان را افسرده میکنند؟ پاسخ مثبت است. هر روز به محبوبیت این فیلترهای تزئینی در بین فرزندان اضافه میشود. جراحان پلاستیک نام جدیدی بر این سندروم گذاشتهاند: «اسنپ چت دیسمورفی». مبتلایانی که خواستار جراحی هستند تا بتوانند از طریق این سلفیهای فیلتردار دوست داشتنیتر به نظر برسند. بارها در این فیلم تاکید میشود که هیچ کس دوست ندارد این فضا را تحمل کند، حتی سازندگان آن. اما همه به نوعی درگیر آن هستند.
مدیران و برنامهنویسان کمپانیهای بزرگ دیجیتال معتقدند که در روند گسترش نفوذ شبکههای اجتماعی در جهان، مشکلی اساسی به وجود آمده است که آنها بهای آن را با تلخ شدن زندگیشان و نارضایتی درونی از خود پرداختهاند و حالا با افشاگری و توصیههای خود به مردم، سعی دارند از این روند جلوگیری کنند.
کاپیتالیزم مراقبتی در حال شکل دادن به سیاستها و فرهنگها به اشکالی است که خیلی از مردم آن را درک نمیکنند. داعش پیروانش را آنلاین تحت تأثیر قرار داد و اکنون برتریطلبان سفیدپوست نیز همان کار را میکنند. اخیراً در هندوستان اوباش اینترنتی لینچ، دهها تن از مردم را به قتل رساندند. این فقط اخبار جعلی نیست، بلکه اخبار جعلی و عواقب آنهاست. اساساً چگونه در عصر اخبار جعلی یک اپیدمی را میشود کنترل کرد؟
ما از عصر اطلاعات گذشتهایم و وارد عصر ضداطلاعات (disinformation) و جعلیات شدهایم. دموکراسیها مورد تعرض قرار گرفته است. ابزارهایی که تا امروز ساخته شدهاند، در حال فرسوده کردن بافت جامعه و از بین بردنش هستند. فیلم سعی دارد با استفاده از مفهوم جادو و جادو شدن کاربران شبکههای اجتماعی، فرضیه خود را به لحاظ روانشناسی بررسی کرده و کارکردهای اجتماعی آن را بیان کند. به زعم نوح هراری «دانش بیولوژیک ضرب در قدرت محاسباتی ضرب در داده، مساوی است با توانایی برای هک انسان.» این یک معادله خطرناک است. اگر کاربری به اندازه کافی در مورد بیولوژی بداند و قدرت محاسباتی و داده کافی داشته باشد، میتواند بدن و مغز و زندگی انسانها را هک کند.
فیلم از سویی پدیده جادو و ذهن اعتمادگر انسان به پدیدههای این چنینی از جنس برندهای دنیای دیجیتال و سیلیکون را مطرح میکند و دلیل دیگری برای اقبال به این شبکههای مجازی را مورد تحلیل قرار میدهد. از این رو یکی از مهمترین مصادیق این مقوله یعنی مفهوم «نظریه توطئه» یا «توهم توطئه» را مطرح میکند و به نوعی روند شکلگیری این جادو توسط کارمندان سابق غولهای این حوزه را نیز به تصویر میکشد. فیلم نشان میدهد که همان افرادی که این محصولات را ساختهاند نیز از آن استفاده میکنند، بنابراین هیچ توهم توطئه در زمینه مدیریت جهان توسط یک لابی خاص یا گروه پشت پردهای در کار نیست و این سؤال بزرگ را مطرح میکند که پس عامل این معضل چیست؟
جملهای تاریخی است که میگوید «اگر شما برای محصولی پول پرداخت نمیکنید پس خود شما محصول هستید.» عده زیادی از کاربران فکر میکنند گوگل فقط یک موتور جستوجو و فیسبوک صرفاً فضایی برای ارتباط با دوستان است. اما چیزی که این عده زیاد نمیدانند، این است که آنها دارند برای جلب کردن توجه شما رقابت میکنند. بنابراین فیسبوک، اسنپ چت، توییتر، اینستاگرام، یوتیوب و شرکتهایی از این دست مدل تجاریشان این است که مردم را درگیر با صفحه گوشیشان نگه دارند.
مخاطب بعد از دیدن و ترسیم یک دیستوپیای مدرن حاصل از غلبه فضای دیجیتال، سردرگم است و راه حلی که در این فیلم به تماشاگر ارائه میشود ترک شبکههای اجتماعی و استفاده درست و کاربردی از تکنولوژی است.
بخش عمده فیلم به مصاحبههایی اختصاص دارد که با افراد مختلف از کارمندان سابق و نادم کمپانیهای فعال در عرصه شبکههای اجتماعی انجام میشود که همه ویژگی مشترکی دارند و آن ویژگی، درک خطر و شکاف عمیق معرفتی و اندیشهای است که شبکههای اجتماعی عامل اصلی آن معرفی میشوند.
این شکل و شمایل جدیدی از یک بازار است، بازاری که هرگز وجود نداشته است و دقیقاً و منحصراً آینده انسان را معامله میکند. دقیقاً شبیه مارکتهایی که به شکل آتی نفت یا آتی گوشت معامله میکنند. نوعی بازار که فروشنده بر اساس آن متعهد میشود در سررسید معین، مقدار مشخصی از کالایی معین را به قیمتی که الآن تعیین میکنند، بفروشد و در مقابل طرف دیگر قرارداد متعهد میشود آن کالا را با آن مشخصات خریداری کند.
فیلم با ساختار اطلاعاتی جذابی به سراغ ذهن بیننده خود میرود و از همذاتپنداری تماشاگران در رابطه با تجربههای تلخی که از شبکههای اجتماعی دارند به خوبی استفاده میکند و با ارائه آمارهای مختلف از تاثیرات سوء شبکههای اجتماعی که عمدتاً روانشناختی و جامعهشناختی است، قصد نفوذ به ناخودآگاه مخاطب خود را دارد.
به طور کلی تماشای این حجم از متخصصانی که در بزرگترین کمپانیهای جهان در حوزه فضای مجازی و هوش مصنوعی فعالیت کردهاند و حالا از این کار پشیمان شدهاند، دراماتیک و تاثیرگذار است. در فیلم معضل اجتماعی میبینیم که شبکههای اجتماعی، روزی با اهداف خیرخواهانه در راستای جذب مخاطب شروع به کار کردند، اما با گذشت زمان به غولهای باورنکردنی با اعمالی پلید تبدیل شدند. آنها منجر به آسیبهای روانی، دامن زدن به معضلات اجتماعی، الگوسازیهای غلط از سلبریتی ها، لو رفتن اطلاعات شخصی، تهدید و انهدام دموکراسی با کنترل روی ذهن افراد و بسیاری از معضلات دیگر شدهاند.
شرکتهایی مثل گوگل و فیسبوک تعداد بسیاری از آزمایشهای کوچک و ناچیز را به طور دائمی روی کاربرانشان انجام میدهند و با گذشت زمان و اجرای این آزمایشها میتوانند بهینهترین راه برای هدایت کاربران به سمتی که میخواهند پدید بیاورند. در اینجا کاربر در عمل مانند موش آزمایشگاهی است. آنها میتوانند احساسات و رفتارهای دنیای واقعی را تحت تأثیر قرار دهند، بدون اینکه خود کاربران متوجه شوند یا هوشیاریشان تحریک شود. موتورهای هوش مصنوعی را پشت سر خودشان چیدهاند تا ببینند مهندسی معکوس چه پاسخی بیرون میکشد.