جمعه ۱۰ فروردين ۱۴۰۳
ساعت : ۱۶:۲۹
راهکارهای توانمندسازی مشارکتی در مواجهه با  پدیده حاشیه نشینی شهریگرچه شهر و شهرنشینی قدمتی طولانی در تاریخ بشر دارد، اما جهان در دویست سال گذشته به شهری شدن (Urbanization) بیشتر روی آورده است. در فاصله سال های 1900 تا 1975 میلادی شمار شهرهای یک میلیون نفری 10برابر و شهرهای بیش از 5 میلیون نفر بیست برابر شده است. در سال 2000 میلادی برای نخستین بار در تاریخ بشر تعداد شهرنشینان از تعداد روستا نشینان فزونی گرفت.

تا سال های دهه 1950 میلادی، شهری شدن در کشورهای صنعتی غربی در حال گسترش بود، اما از جنگ جهانی دوم به این سو کشورهای در حال توسعۀ آسیا، افریقا و آمریکای لاتین، در مسیر شهری شدن و شهرنشینی شتابان قرار گرفتند. در حال حاضر (سال2020 میلادی) بیش از 54 در صد جمعیت کشور های جهان در شهرها زندگی می کنند و برآورد می شود این رقم در سی سال آینده از 65 در صد نیز بگذرد.

در ایران نیز طی 70 سال اخیر روند شهرنشینی  و شهری شدن با شتابی فزاینده به وقوع پیوسته است، به گونه ای که در دهه 1330 هجری شمسی تنها 30 در صد مردم ایران شهرنشین بوده اند و در حال حاضر طبق آمار نفوس و مسکن سال 1395 بیش از 74 در صد جمعیت 80 میلیونی این سر زمین در شهرها سکنی دارند.

روند شتابان شهرنشینی و شهری شدن با رشد فزآیندۀ پدیدۀ مسکن نابهنجار یا سکونت گاه های غیر رسمی در ابعادی جهان گستر همراه بوده است. با این که زندگی در بیغوله ها و گذران عمر در مسکن نابهنجار و خرابه نشینی در تاریخ شهر و شهر نشینی پدیده تازه ای نیست، لیکن امروزه زندگی در سرپناه های نابهنجار به ویژه در شهرهای بزرگ جهان، به خصوص شهرهای کشورهای در حال توسعه ابعادی وسیع و بی سابقه یافته است. به طوری که هر دم بر انبوه تازه واردین در حاشیه شهرها از طریق مهاجرت، نابودی روستاها یا تبدیل روستاها به شهرهای جدید افزوده می شود. هر روز خیل عظیمی از روستائیان جهت یافتن کار و شغل یا تعداد کثیری از تهیدستان شهری در اثر فقر و نداری و گرانی مسکن به جمع صدها  میلیونی حاشیه نشینان شهری می پیوندند. لذا مسئله مسکن نابهنجار و حاشیه نشینی شهری در شهرهای امروزین به پدیده ای جدید، معاصر و عالم گیر تبدیل شده است. 

شهرهای کشور ایران به ویژه کلان شهرهای آن نیز آکنده از پدیده حاشیه نشینی است. به طوری که طی چند دهه اخیر حاشیه نشینی از مسائل محوری شهرهای ایران محسوب می شود. جمعیت حاشیه نشین در شهرهای ایران بین 19 تا 24 میلیون نفر گزارش شده است، این ارقام نشان می دهد بین یک چهارم تا یک سوم جمعیت ایران در سکونت گاه های غیر رسمی و مناطق حاشیه نشین شهری بسر می برند.

 طبق تعریف، مسکن نابهنجار یا سکونت گاه های غیر رسمی طیفی از سرپناه را در بر می گیرد. این سکونت گاه ها اغلب در پیرامون و حاشیه شهرها برپا می شوند. از این رو به آن ها حاشیه نشینی نیز اطلاق می شود. در یک سوی این طیف، خانه هایی با خشت و بلوک قرار دارد که در آن مصالح غیر استاندارد به کار رفته است. در آغاز فاقد آب و برق است و از خدمات شهری محروم است. این خانه ها بسیار غیر استاندارد و نامرغوب هستند و در مدت زمان کوتاه یک یا چند شب بر روی زمین های دولتی و یا زمین هایی که سند دارند و متعلق به دیگران است، ساخته می شوند. این خانه ها فاقد سند مالکیت هستند. تأمین آب و برق ساکنان به صورت غیر رسمی و غیر مجاز صورت می گیرد. در سوی دیگر این طیف می تواند زاغه نشینی قرار داشته باشد. زاغه ها حفره هایی است که در دل کوه ها و تپه های اطراف شهر ایجاد می شود و هیچ روزنی جز ورودی آن به بیرون ندارد. بر روی این طیف خانه هایی مانند آلونک نشینی، حلبی نشینی، کپرنشینی و چادرنشینی قرار دارد. البته انواع دیگری از مسکن نابهنجار مانند کارتن خوابی، خیابان خوابی، پارک خوابی، زیر پل خوابی، فاضلاب خوابی، گورخوابی و پشت بام خوابی از دیگر مصادیق حاشیه نشینی هستند.

جمعیت سکونت گاه  غیر رسمی و حاشیه نشینان شهری اغلب در معرض انواعی از آسیب های اجتماعی، بزهکاری، جُرم و رفتارهای پرخطر قرار دارند. ساکنان حاشیه نشین از نرخ بالای بیکاری رنج می برند و دچار فقر شدید و نابسامانی های خانوادگی هستند و به طور عمده کار و شغل مناسبی ندارند. بسیاری از آن ها به مشاغل غیر رسمی مانند قاچاق کالا و فعالیت های مغایر قانون روی می آورند. محیط زندگی آن ها از کیفیت بهداشتی و درمانی مناسب برخوردار نیست و به نسبت با انواع بیشتری از بیماری های جسمی و روانی و اعتیاد دست به گریبان اند و با کمبودهای غذایی روبرویند.

 در حوزه جامعه شناسی شهری در مواجهه با پدیده حاشیه نشینی چندین دیدگاه مطرح است که در این جا دو دیدگاه یکی دیدگاه و راهکار بوم شناسی شهری (اکولوژی شهری) و دیگری دیدگاه و راهکار ترمیمی (هدف گرا) بررسی می شود.

دیدگاه یا مکتب بوم شناسی شهری (اکولوژی شهری) در دانشگاه شیکاکو در شهر شیکاکوی امریکا شکل گرفت. بنیان گذار این مکتب در جامعه شناسی شهری« رابرت پارک » است. در اوایل قرن بیستم شهر شیکاکو با خیل عظیمی از مهاجرپذیری ناشی از فرایند صنعتی شدن و رشد فزاینده تجارت و بازار مواجه بود و رقابت برای کسب درآمد، مسکن، زمین و ثروت به کانون اصلی نزاع میان ساکنانِ شهر تبدیل شده بود. ملیت ها و اقوام مهاجری که برای کسب و کار بهتر به این شهر مهاجرت می کردند و چه آن هایی که از قبل در این شهر ساکن بودند، برای به چنگ آوردن نعمات و امکانات شهری مانند مسکن بهتر و درآمد بالاتر با یکدیگر در رقابت و تنازع بقاء به سر می بردند. شیکاکو، کلان شهری چند ملیتی با نابرابری های اجتماعی فراوان و با جمعیتی ناهمگون بود که به ساختارهای اجتماعیِ شهر، ماهیتی نامتوازن و متعارض داده بود. شهری که ضمن رونق اقتصادی فزاینده، اکنده از تنازع، رقابت و جرم و بزهکاری بود و همبستگی اجتماعی در آن دچار اختلال شده بود. 

در چنین شرایطی بود که در دانشگاه شیکاگو برای توضیح و تبیین این وضعیت نابسامان، مکتب بوم شناسی شهری (اکولوژی شهری) شکل گرفت و به نظریه پردازی و ارائه راهکار در حوزه مسائل شهر و شهرنشینی از جمله پدیده حاشیه نشینی پرداخت. امروز هم برخی از جامعه شناسان و برنامه ریزان شهری چه در جوامع توسعه یافته و چه در جوامع در حال توسعه به منظور توصیف و تبیینِ شهری شدن و مسائل آن به دیدگاه مکتب بوم شناسی شهری گرایش دارند.

در دیدگاه بوم شناسی شهری، آدمیان به طور ذاتی برای بقای خود و تصرف قلمروی مکانی در رقابت و نزاعی دائمی بسر می برند. رقابت دائمی برای بقاء و به دست آوردن مکان، مشابه رقابت و نبردی دائمی در نظام زیستی و طبیعت است. همان طور که در اعضای جمعیت یک گونه جانوری با یکدیگر و با دیگر گونه های جانوری، رقابتی دائمی برای بقاء و تصرف مکان برقرار است، در میان انسان ها نیز رقابت، یک اصل برای تداوم حیات محسوب می شود. فرآیند رقابت برای تصاحب مکان در روند شهری شدن، منجر به پیدایش گروه های متمایز و جدا از هم می شود. آنان که در این رقابت توانایی بیشتری دارند، می توانند فضاهای بهتر و مرغوب تر و گران تری را تصاحب کنند و آن هایی که در این رقابت تا حدودی شکست می خورند از این فضاها دور می شوند و به فضاهای کمتر مرغوب رانده می شوند و آنان که به طور کامل شکست می خورند، سهمی از مکان ها و مواهب شهری نخواهند داشت و به حاشیه شهرها کشیده می شوند. در نتیجه سلسله مراتب متوالی و نابرابر در شهر شکل می گیرد. در این سلسه مراتبِ مکانی، جدایی گروه های اجتماعی شهری پدید می آید که به آن جدایی گزینی مکانی گویند. جدایی گزینی مکانی ای که به طور سلسله مراتبی و متوالی، توزیع مکانی نابرابر را در میان ساکنان شهر رقم می زند. لذا توزیع مکانی جمعیت حاصل رقابت دائمی انسان ها بر سر تصاحب مکان های شهری است.

 از نظر دیدگاه بوم شناسی شهری، شکل و نحوه تصاحب زمین و مسکن و سایر مواهب شهری را اقتصاد بازار آزاد تعیین می کند، آنان که در این بازار رقابت، تخصص بالاتری داشته و یا قدرت مالی بیشتری در اختیار دارند، زمین و مسکن های مرغوب تر و گران تری را از آن خود می کنند و آنان که تخصص کم تر و یا قدرت مالی کمتری دارند، سهم کمتری از بازار زمین و مسکن را بدست می آورند و آنان که از هیچ تخصصی برخوردار نیستند و یا اصلاً قدرت مالی ندارند، نمی توانند در این بازار سهمی داشته باشند و به حاشیه شهرها پرتاب می شوند. به این فرایند و سلسله مراتب، سلطۀ توزیع مکانی و توالی شهری اطلاق می شود که از دید نظریه بوم شناسی شهری، امری طبیعی و عادی ناشی از توسعه شهری است و گریزی از آن نیست. 
 
 در نظریه بوم شناسی شهری، حاشیه نشینی حاصل رقابت آدمیان بر حسب میزان توانایی افراد در منطق اقتصاد بازار است. حاشیه نشینان در منطق عرضه و تقاضای بازار برای کسب زمین و مسکن شکست خورده اند و در فرآیند جدایی گزینی مکانی به پیرامون شهرها رانده شده اند. بر این اساس، حاشیه شهرها مکان پناه گرفتن مردمی بی جا و آوره و رانده شده است که چون خس و خاشاک روان بر سیل مهاجرت از روستاها کنده شده و به حاشیه شهرها سراریز می شوند و قادر نیستند در بافت و نظام شهری پذیرفته شوند. نظریه بوم شناسی شهری، حاشیه نشینی را پدیده ای طبیعی و عادی و ناشی از گذار از جامعه سنتی به جامعه صنعتی تلقی می کند. به طوری که از منظر این دیدگاه این پدیده از عوارض جبری  و اجتناب ناپدیر این گذار محسوب می شود. 

نظریه بوم شناسی شهری برای مواجهه با  پدیده حاشیه نشینی دو راه حل  زیر را ارائه می کند:

راه حل اول: یک گرایش در این دیدگاه بر این نظر است که حاشیه نشینان را باید به دست اقتصاد بازار آزاد رها کرد تا خودشان راه چاره پیدا کنند. در این گرایش، حاشیه نشینان ارتش ذخیره بیکاران و تهیدستان شهری هستند و باید در رقابت بازار برای خود کار و شغل پیدا کنند و زندگی خودشان را بهبود بخشند. این گرایش برنامه ای برای حل معضل حاشیه نشینی ندارد و در برنامه ریزی شهری، جمعیت حاشیه نشینان را لحاظ نمی کند و این چیزی نیست مگر تحمل حاشیه نشینان در مکان های پیرامون شهر و پذیرش فقر و ناداری خود در ساز وکار بی رحم و شفقت اقتصاد بازار آزاد.

راه حل دوم: گرایش دیگری در بوم شناسان شهری، راه حل جدایی حاشیه نشینان از پیکر شهر را مطرح می کند. این گرایش به دنبال طرح جراحی مناطق حاشیه نشین از بافت شهر است. در این گرایش راه حل در قطع ارتباط حاشیه نشینان از نظام شهری است و نباید گذاشت اینان به شهر رفت و آمد کنند، چون آنان امنیت شهر و شهرنشینان را برهم می زنند، دزدی و غارت می کنند و مرتکب جرم و بزهکاری می شوند. این گرایش از دیدگاه بوم شناسان شهری تا آن جا پیش می رود که حاشیه نشینی را مسئله امنیتی تلقی کرده و سیاست حذف، پاکسازی، خانه خرابی و  جمع آوری و تخریب مسکن های غیر رسمی آنان را صادر می کند.

در مقابل نظریۀ بوم شناسی شهری در مواجهه با  پدیده حاشیه نشینی دیدگاه متفاوتی شکل گرفت که به دیدگاه هدف گرا (ترمیمی) معروف است. شاخص ترین نظریه پرداز این دیدگاه « جان. اف. ترنر» معمار معروف دانشگاه ام.آی.تی است. او سال های درازی از عمر خویش را صرف مطالعه آلونک نشینی در کشورهای درحال توسعه به ویژه در امریکای لاتین و جنوب شرقی آسیا کرد. از نظر « ترنر» باید شرایطی را فراهم ساخت تا حاشیه نشینان شهری قادر شوند همانند طبقات دیگر بر اساس توانایی ها و نیازهای خود از سرپناه برخوردار شوند. نقش دولت ها در این میان آماده سازی زمین و تأمین خدمات شهری مانند آب و برق و امکانات بهداشتی و آموزشی برای آنان است. دولت ها به جای تخریب آلونک ها و آواره و بی خانمان کردن حاشیه نشینان، باید زمینه هایی را فراهم کنند که تهیدستان شهری بتوانند با ظرفیت ها و توانایی های خود و با همیاری و مشارکت یکدیگر برای خویش مسکن خودساز بسازند. از این طریق است که سکونت گاه های غیر رسمی، جنبه رسمی و قانونی پیدا می کند. 

دیدگاه هدف گرا (ترمیمی) با این که رقابت شهرنشینان در اقتصاد بازار آزاد بر سر تصاحب مکان را می پذیرد و بر سلسله مراتب متوالی شهری و توزیع نابرابر و جدایی گزینی مکانی جمعیت نیز تأکید دارد و حاشیه نشینی را از عوارض طبیعی و گریز ناپذیر توسعه شهری تلقی می کند، اما از سیاست های حذف، پاکسازی و جمع آوری حاشیه نشینان حمایت نمی کند و به جای آن بر راهکارهای توانمندسازی و مشارکت حاشیه نشینان با تکیه بر ظرفیت های درونی، امکانات بیرونی و اولویت بندی نیازهای آنان برای بهبود وضعیت زندگی شان به طور اعم و ایجاد مسکن خودساز برای آن ها به طور اخص تأکید دارد. 

دیدگاه هدف گرا، رویکرد توانمند سازی مشارکتیِ حاشیه نشینان را در مواجهه با مسائل حاشیه نشینی شهری ارائه می دهد. در این رویکرد راهکارهایی پیشنهاد می شود که به صورت خود جوش و خود انگیخته از متن زندگی حاشیه نشینان و کم درآمدها برآمده و توانمندسازی و سازماندهی آنان را جهت بهسازی این سکونت گاه ها هدف قرار داده است، تا قادر شوند در نظام شهری ادغام شوند. در این رویکرد، راهکارهای زیر مد نظر است:

- حمایت دولت و شهرداری از تشکیل و راه اندازی اجتماعات محلی، انجمن های مستقل غیر دولتی، سازمان های داوطلبانۀ مردمی در عرصه های اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، هنری و زیست محیطی در مناطق و محلات حاشیه نشین.

- به کار گیری کادر آموزش دیدۀ کارشناسی در رشته های جامعه شناسی، مددکاران اجتماعی و برنامه ریزی شهری در حوزه های همیاری و همکاری، فنون مشارکت و اقدام محلی در قالب اجتماعات و انجمن های محلی با پشتیبانی شهرداری های مناطق حاشیه نشین.

- فعال سازی و سازماندهی حاشیه نشینان در انجمن های محلی و در کارگروه های مسئله یابی و حل مسئله در محلات حاشیه نشین.

- مذاکره و گفتگوی مستمر و بحث های گروهی میان حاشیه نشینان درباره مسائل و مشکلات محلۀ خود با راهنمایی و هدایت کارشناسان جامعه شناس و مددکاران حرفه ای.

- شناسایی نیازها و مسائل محلات جمعیت حاشیه نشین بر اساس اهمیت، اولویت، و فوریت با نظرخواهی جمعی و مشارکت فعال فکری ساکنان این محلات.

- ایجاد اعتماد به خود، خودباوری، لیاقت، احساس کارایی، خود اتکایی و تقویت مهارت ها و خلاقیت در زندگی شهری و فراهم سازی نوآوری اداره محله در میان حاشیه نشینان و در ساختن مسکن های خود ساز از طریق شبکه های همیاری محله محور.

- شناسایی ظرفیت های درونی و برونی محلات حاشیه نشین در رفع نیازها و کاهش مشکلات اقتصادی و اجتماعی و تأمین نیازهای فرهنگی و هنری. 

- شبکه سازی اجتماعیِ حاشیه نشینان جهت ارتباط و تعامل آن ها با دوایر مالی و بانکی، اجتماعی و فرهنگیِ موجود در شهر جهت دستیابی به امکانات رفاهی رسمی و قانونی.

- سازماندهی و راه اندازی  صندوق های وام های خودیاری و خود بسنده.

- راه اندازی و توسعه خانه سازی های مشارکتی بر اساس طرح های همیاری و خودیاری فعال در میان حاشیه نشینان و تهیدستان شهری. 

- ایجاد فرصت های شغلی از طریق کارآفرینی های مشارکتی و تشکیل تعاونی های تولید و توزیع محلی. 

- سازماندهیِ مشارکتیِ محلات حاشیه نشین در اقدام عملی مشخص جهت تأمین یک نیاز یا رفع یک مشکل در میان افراد حاشیه نشین.

- حضور نمایندگان مدیریت شهری و شهرداری ها در جلسات کارگروه های مشارکتی محله برای توافق جمعی و اتخاذ تصمیم گیری ها و اقدامات مشترک.

- اشتراک مساعی، همیاری و اقدام مؤثر و همسو و هم جهت در میان افراد حاشیه نشین جهت مقابله جمعی و منطقی با آسیب های اجتماعی، بزهکاری و جرم و رفتارهای پر خطر در محله.

- تأسیس و گسترش شبکه اجتماعیِ دفاع مدنی و سازمان دهی حاشیه نشینان در قالب تشکل های مدنیِ امداد و نجات در محلات برای مواجهه بلایا و خطرات محیطی. 

- ارائه طرح ها و پیشنهادها جهت آموزش برنامه های دفاع مدنی به حاشیه نشینان جهت پیش گیری و یا مقابله با حوادث غیر مترقبه و بلایای محیطی مانند زلزله، سیل و نظایر آن. 

- مشارکت در دوره ها، کارگاه ها، برنامه ها و تمرین های دفاع مدنی به منظور آگاه سازی، آمادگی، کارآمدی، کنترل پذیری و مهارت های لازم در میان جمعیت حاشیه نشین برای مقابله و کاهش آسیب های ناشی از ریسک ها و مقابله با بلایای زیست محیطی.

- مستندسازی فرآیند مشارکت محلی جهت شناسایی موانع موجود و ثبت تجارب توانمندسازی فردی و جمعی به منظور بهینه سازی اقدامات بعدی جهت بهبود زیست حاشیه نشینان.

موفقیت قابل ملاحظۀ بسیاری از طرح های توانمندسازی مشارکتی در ساخت سرپناه و رسمیت یافتن آن ها در پیرامون شهرها و هم چنین راهکارهای دیدگاه هدف گرا در حل و فصل مشکلات و مسائل محلات حاشیه نشین در برخی از شهرهای آسیای جنوب شرقی و آمریکای لاتین، خط بطلانی بود بر دیدگاه جامعه شناسی رسمی (نظریه بوم شناسی شهری مکتب شیکاگو) که بر سیاست های حذف و پاکسازی و جراحی حاشیه نشینان از پیکره شهر پای می فشرد. 

نظر شما