پنجشنبه ۰۹ فروردين ۱۴۰۳
ساعت : ۱۳:۴۶
کد خبر: ۱۱۴۸۵۱
|
تاریخ انتشار: ۱۰ فروردين ۱۴۰۰ - ۱۱:۲۴
شکرخدا گودرزی
سال خشکسالی تئاتر ایرانپایگاه خبری تحلیلی فرهنگ و هنر:

شکرخدا گودرزی (کارگردان تئاترو رییس خانه موزه استاد عزت الله انتظامی) در یادداشتی که در اختیار خبرگزاری ایلنا قرار داده؛ سال گذشته را یکی از سخت‌ترین سال‌های تئاتری ایران عنوان کرد و نوشت: سال ۱۳۹۹ یکی از سخت سال‌هایی بود که بر تئاتر ایران گذشت، سالی که به نوعی شاید بتوان آن را سال خشکسالی تئاتر ایران نامید. در حافظه‌ی تاریخی تئاتر ما سال‌هایی هست خصوصا در سال‌های اولیه پس از انقلاب که در آن تئاتر به نوعی با بن بست مواجه شد، دانشگاه‌ها به خاطر انقلاب فرهنگی تعطیل شد. جنگ سایه‌ی منحوس خود را بر روی شهرها گسترده بود، کسانی هم که متولی هنرهای نمایشی بودند با کُلت کمری تردد می‌کردند و بسیاری از هنرمندان تئاتر یا اخراج شدند و یا تصفیه شدند، اداره تئاتر دیگر آن اداره تئاتر قبل نبود، جامعه‌ی تئاتری هم نتوانسته بود خودش را با توقعات روز هماهنگ کند و از آن جایی که ما سابقه‌ی اجرای تئاتر در شرایط دشوار نداشتیم. و از آن جایی که اتکای تئاتر اندیشمند ما به دانشگاه بود به غیر از چند گروه تئاتری که چمدان‌هایشان را بسته بودند و در جبهه‌ها، و برخی میادین و پایگاه‌های اعزام رزمنده، نوعی تئاتر خیابانی اجرا می‌کردند، بقیه تئاتر تعطیل بود.

حمید سمندریان رستوران باز کرده بود و گروهی از بهترین بازیگران گروه تئاتر پاسارگاد از جمله احمد آقالو و هما روستا و برخی دوستان دیگر، در رستوران حمید سمندریان گارسون بودند. برخی به مسافرکشی و میوه‌فروشی و شغل‌های خدماتی مشغول شدند. به تعبیر ساده تئاتر، یا به گنجایش چمدانی بود، یا در محاق!

اما با این همه دشواری آرام آرام تیاتر خودش را از خواسته‌های جناحی رهانید و گاه به گاهی شاهد اجراهای درخشاتی بودیم و تیاتر داشت جان می‌گرفت که در اواخر سال ۱۳۹۸ کرونا از راه رسید و جان، نیمه جان تئاتر را گرفت.

سال ۱۳۹۹ سال بد یمنی برای تئاتر ما بود! سالی که اهالی تئاتر در آن رنج کشیدند، بسیاری از همراهان خود را از دست دادند و نتوانستند نتیجه‌ی زحمات خود را با مخاطب محک بزنند!

یارانی که از دست رفتند بهترین‌های تئاتر بودند. چنانکه سرودن مرثیه برای عباس جوانمرد، پرویز پورحسینی، اکبر کریمی مبارکه، محمدعلی کشاورز، سیروس گرجستانی، کریم اکبری مبارکه، صدیقه کیانفر، مسعود سمیعی، بهمن مفید، میلاد حاجی زاده، حمید حبیبی فر، ناصر ایزد فر، محمد اسدی، حمید صفایی، رضا لنکرانی، محمدرضا الوند و عمری می‌خواهد به قدمت بشر…

سالی که سپری شد بسیار اسفناک بود برای هنر ایران زیرا ستاره‌های پر فروغی چون محمدرضا شجریان، اکبر عالمی، خسرو سینایی، نجف دریابندری و جمع کثیری از بزرگان و استادان هنر را از دست دادیم که مرگ هر کدام از این ستارگان برای زمستان شدن کشوری، به تنهایی بس بودند!

نه تنها عزیزانمان را از دست دادیم بلکه دیدارمان با مخاطبان نیز با مشکل مواجه شد، سالن‌های تئاتر تعطیل شدند و اهل حرفه سرگردان و به دنبال لقمه‌ای نان!

طلب لقمه‌ای نان، یا کرایه‌ای که تاخیر شده بود اقساطی که پرداخت نشدند همه وهمه جامعه تئاتری را با مشکلی دو صد چندان مواجه کرد! من افرادی را در تئاتر می‌شناختم که نه تنها برای نان شبشان محتاج بودند بلکه آموزش و تربیت فرزندانشان نیز که از الویت‌های هر زندگی محسوب می‌شود، بت مجازی شدن آموزش و نداشتن لوازم اولیه، لپ تاپ، نت بوک، تبلت یا گوشی‌های هوشمند از آموزش محروم شدند و برخی از همکاران نتوانستند سهم آموزش کودکانشان را بپردازند. برخی از همکاران برای اینکه توقعات صاحبخانه را برآورده کنند، برایشان گلریزان کردند و برخی دیگر زندگی‌هایشان پر از تلاطم و جدایی شد.

با تعطیلی درازمدت سالن ها، کار به اعتراض کشید و جامعه‌ی تئاتر برای اولین بار در اعتراض به بی‌توجهی مسئولین یکپارچه نامه‌ای نوشتند و برای تحویل دادن آن جلوی مجلس رفتند و مذاکراتی صورت گرفت که هنوز جوابی روشنی دریافت نکرده‌اند. ولی نفس حرکت به خودی خود ارزشمند است. هرچند در تاریخ نئاتر ایران مطالبه‌ی حقوق قانونی در حد نامه نوشتن و نهایتا ایستادن مقابل تئاتر شهر و یا مرکز هنرهای نمایشی مسبوق به سابقه است اما این حرکت در نوع خود گامی نسبتا بلند برای دستیابی به حقوق قانونی محسوب می‌شد. تلاش دیگری که در اواخر سال به نتیجه رسید، قرار گرفتن تئاتر در تعریف وزارت کار و نامیده شدن آن به عنوان یک شغل بود، هرچند این اتفاق، ماحصل رایزنی‌های زیادی بود که طی سال‌های قبل صورت گرفته بود ولی این حرکت (همدلی دسته جمعی صنفی) تا حدود زیادی به آن سرعت بخشید و تئاتر در مشاغل وزارت کار ثبت شد. که این مساله در سال ۹۹ تنها خبر مسرت‌بخشی بود که زخم‌های جامعه‌ی تئاتری را تا حدودی التیام بخشید.

مساله‌ی دیگری که در سال ۹۹ بی‌رمق و لنگان شکل گرفت جشنواره تئاتر فجر بود. جشنواره‌ای بی‌خطر، کم اثر و بدون استراتژی و برنامه. جشنواره‌ای که باید انجام می‌گرفت تا ردیف بودجه‌اش سوخت نشود و به خزانه خالی دولت برنگردد. برنامه‌ای که لاجون و کم رمق برگزار شد و به قول دبیر آن فاقد اساسنامه اجرایی ست و دبیر جشنواره که برای دومین سال متوالی به دبیری این رویداد هنری انتصاب شده است امیدوار است اگر نتوانند اساسنامه‌ای برای برگزاری جشنواره فجر بنویسند لااقل یک شیوه نامه یا آیین نامه تدوین کنند.

نزدیک به چهل دوره جشنواره برگزار شده است هنوز آیین نامه یا شیوه نامه هم ندارد یعنی هر کس برای خودش هرطور خواسته جشنواره را برگزار کرده است بدون توجه به استراتژی و چشم‌انداز مشخص!

در اصل برگزاری جشنواره تئاتر فجر نه متکی به سند بالا دستی برای توسعه تئاتر ملی بوده است و نه تاثیرگذار در تربیت و آموزش عمومی تئاتر، خصوصا زمانی که جشنواره به صورت بین‌المللی برگزار می‌شد، به غیر از چند نمونه آثار درخشان از تئاتر آلمان و لهستان و آخرین بار حضور یوجینیوباربا فقط و فقط صرف برگزاری مدنظر بوده است، نه دغدغه‌ی برگزاری جشنواره با چشم اندازی روشن که تئاتر ملی و بومی ما را ارتقا داده و راه‌های استفاده از میراث معنوی بومی را برای ارتباط با تئاتر جهان و کسب تجربه‌های جدید برای اهالی تئاتر با اتکا به سنن و میراث فرهنگی فراهم نماید. عدم شکل گیری چنین چشم اندازی در صحبت‌های دبیر جشنواره فجر و تدوین حداقل آیین نامه‌ی اجرایی تئاتر فجر خود بیانگر عمق فاجعه است. یعنی سال‌هاست که جشنواره برگزار می‌شده بدون چشم‌انداز و هدف‌گیری مشخص و تبیین مسیر و نداشتن برنامه‌ی مدون و مشخص و گام به گام برای رسیدن به اهداف مندرج در سندهای بالا دستی وجود نداشت.

البته بدیهی‌ست، نبود چنین اساسنامه و حداقل آیین نامه‌ای رابطه‌ی دولت و تئاتر را به درستی تعیین می‌کند و نشان می‌دهد حاکمیت تئاتر را نمی‌خواسته و از منظر آنان تئاتر همیشه به عنوان یک زائده بوده است که فقط بایستی، مجلس آرا می‌شده و در مناسبت‌های مختلف سفره‌ی سور و سوگ را تزیین می‌کرده است. وقتی هم سفره برچیده می‌شد دیگر نیازی به آن نبود.

سال ۹۹سال تنگی معیشت جامعه‌ی تئاتر بود. سالی که سالن‌ها یا تعطیل بودند و در بهترین حالت نیمه تعطیل که با یک سوم ظرفیت به حیات خود ادامه می‌دادند. پس تکلیف آن دو سوم چه می‌شود؟ زمانی که تئاتر صددرصد از ظرفیت مخاطب‌پذیری‌اش استفاده می‌کرد خانواده تئاتر برای تولید آثار فرهنگی محتاج حمایت دولتی بود حال که ظرفیت سالن‌ها به یک سوم رسیده است آیا حمایت دولتی سه برابر شده است تا آسیبی که کمبود مخاطب به اقتصاد تئاتر زده است، جبران کند؟!

حقیقتا خیر! زیرا بودجه محدود بود و حمایت نیز محدود و خیل بیکاران جامعه تئاتری و رایزنی‌های متعدد منجر به تخصیص سبدهای حمایتی در قالب هنر کارت و کالاهای غیرنقدی بود که این اندک، کفاف تمام نیازهای جامعه‌ی تئاتری را نمی‌داد، اما این خودش ضرب‌المثل، کاچی به از هیچی بود.

سال ۹۹ سال برچیده شدن و ورشکستگی سالن‌های خصوصی تئاتر بود و سالن‌ها یکی یکی که قادر به پرداخت هزینه‌های جاری، اجاره بهاء ملک و هزینه‌های جانبی مانند پول برق و آب و گاز و غیره وعدم پرداخت دستمزد عوامل را نداشتند، منجر به ورشکستگی و رکود کرد و بازار تماشاخانه‌های خصوصی تخته و نهایتا تعطیل شدند.

سال‌های قبل «حال» تیاتر تعریفی نداشت ولی سال ۹۹ «حال» تئاتر خراب‌تر از سال‌های پیش بود!

چون یاد داشت کنونی به بررسی تئاتر در سال ۹۹ می‌پردازد پرداختن به مساله‌ی روز جهاتی تئاتر را به زمان دیگری موکول می‌کنم.

نوروز باستانی خجسته باد!
نظر شما