پنجشنبه ۰۶ ارديبهشت ۱۴۰۳
ساعت : ۱۳:۲۹
کد خبر: ۱۱۶۱۰۱
|
تاریخ انتشار: ۰۵ خرداد ۱۴۰۰ - ۱۳:۵۹
محمدرضا آزادی نژاد*

نقش رسانه و مراکز فرهنگی در فرهنگ پذیری جامعهبا توجه به مبانی و مفاهیم مشترک در «فرهنگ» و «ارتباطات» و رابطه‏ دو سویه میان این دو مقوله و هم ‏چنین تاثیرگذاری و تاثیر پذیری متقابل دو نهاد بنیادین «خانواده» و «جامعه»، نمی ‏توان از مطالعۀ دقیق و بررسی همه‏ جانبۀ آن غفلت کرد.

 به ‏ویژه در موضوع جامعه‏ پذیری و فرهنگ ‏پذیری نسل جدید که در ایفای نقش‏ های اجتماعی‏ شان تبلور می‏ یابد، نیازمند «آموزش» درست و بهنگام مبتنی بر عقلانیت و با رویکرد سازنده‏ گرا هستیم و این مهم با رشد و توسعۀ فرد و جامعه و نیز مدیریت منطقی شکاف نسلی ارتباط مستقیم و معناداری دارد. 

از این‏ رو در این یادداشت تنها به آشنایی با مبانی و مفاهیم موجود در «ارتباطات، رسانه و فرهنگ» بسنده می ‏شود و قطعاً ورود به امر شناختی در این موضوع و واکاوی بیش از پیشِ آن، ضرورتی اجتناب ‏ناپذیر است.

رابطۀ میان فرهنگ و ارتباطات درهم تنیده‏ و جداناشدنی است: کِرس (1988) معتقد است: «هر رفتار فرهنگی، رویدادی ارتباطی است و هر کنش ارتباطی نیز رویدادی فرهنگی محسوب می ‏شود». 

بنابر نظر تاملینسون (1999): «ارتباطات فرهنگ‏ ساز است، از آن‏ رو که بُعد عمده ارتباطات، پیوستگیِ فرهنگ‏ ها و ارتباطات انسان‏ ها، به ‏گونه ‏ای فرهنگی است». هم‏ چنین بورِن (2000) می‏ گوید: «بدون ارتباطات، فرهنگ وجود نخواهد داشت».

به دیگر سخن، ارتباطات محصول فرهنگ است و فرهنگ مشخص‏ کنندۀ رمز، ساختار، معنا و زمینۀ هر ارتباطی است. بدیهی است، رسانه ‏ها کانال ارتباطی و بستر تعامل میان زندگی روزمره و فرهنگ عمومی هر جامعه ‏ای هستند و از این طریق است که می ‏توان با معنا سازی و پدید آوردن مبانی و مفاهیم نوین و تازه، به عرصۀ واکاوی‏ های فرهنگی و اجتماعی وارد شد و فرآیند فرهنگ ‏سازی را محقق ساخت.

 برای تحقق این مهم به دو دسته فعالیت علمی «مطالعات بین‏ رشته ‏ای» و «پژوهش‏ های چندفرهنگی» وابسته ‏ایم، که تبیین آن در این یادداشت نمی‏ گنجد.

فرهنگ از شش لایۀ مجزا و در عین‏ حال مرتبط با یکدیگر تشکیل شده است: 


هستۀ فرهنگ؛ به ‏منزلۀ  سه لایۀ درونی آن است و عبارتند از: 


•باورها (نگرش بر آفریدگار و جهان‏ بینی)

•ارزش ‏ها (بایدها و نبایدها)؛ 

•هنجارها (الگوهای برآمده از ارزش ‏ها)


پوستۀ فرهنگ؛ متشکل از سه لایۀ بیرونی است و عبارتند از: 

•نمادها و اسطوره‏ ها (مشاهیر و مفاخر و ...) 

•آیین ‏ها و آداب و رسوم (مصادیق تشکیل‏ دهندۀ رفتارهای اجتماعی)

•مهارت‏ ها و نوآوری ‏ها و فن ‏آوری ‏ها‏ (برای تبادل کنش‏ های اجتماعی)


بنابراین رسانه برای ایفای نقش و تاثیر بر فرهنگ یک جامعه سه‏ گونه کارکرد با مختصاتی متمایز از هم دارد که به ‏‏طور کلی به شرح زیر تبیین می‏ شود:

الف)  نقش و کارکرد رسانه در هستۀ فرهنگ به گونه ای است که ناتوان از ایجاد تحول و تغییر است، اما برای موفقیت در فرآیند نهادینه ‏سازی تعلیم و تربیت اجتماعی هم چنان تلاش می‏ کند. چهار عامل به ‏عنوان رهگذرِ صاحبان رسانه برای عبور از مرحلۀ ناتوانی ‏شان وجود دارد. رسانه ‏ها برای موفقیت در این عرصه در پی آنند با اندیشه ‏پردازی، ارزش ‏گذاری، هنجارسازی و تعمیق و تثبیت باورها و ارزش ‏ها و هنجارهای موجود در هستۀ فرهنگ، در تضاد و تقابل با آن قرار نگیرند. کل این فرآیند، فرهنگ‏ پذیری نامیده می ‏شود.

ب) اما نقش و کارکرد رسانه در پوستۀ فرهنگ  به‏ گونه‏ ای است که قادر و توانا در تحول و تغییر است و در فرآیند تغییر از ساختار و قدرت بلامنازعی نیز برخوردار است. صاحبان رسانه برای تغییر و تحول، از رهگذر چهار روش «دگرگونی‏ سازی» در (نمادها و اسطوره ‏ها، آیین و رسوم و مهارت ها و نوآوری‏ ها)، «نمادسازی»، «جامعه ‏پذیری» و «الگوسازی رفتاری» با برخورداری از تغییر در پوستۀ فرهنگ، به این مهم دست می ‏یابند. به تمام این فرآیند، فرهنگ‏ گرایی می‏ گویند.

ج)  هم‏ چنین نقش و کارکرد دیگرِ رسانه، فراهم ‏سازی زمینۀ تغییر و توانایی آن در انجام این تحول است. رسانه‏ ها در این فرآیند که فرهنگ‏ سازی نامیده می‏ شود، به ایجاد نگرش، محتوا سازی، ساختاریابی، اصلاح‏ بخشی و هم ‏افزایی اجتماعی می ‏پردازند. صاحبان رسانه برای تحقق این فرآیند به خلاقیت‏ های بشر در عرصۀ دانش و هنر توجه دارند و از طریق تولید، توزیع و مصرف کالاهای فرهنگی این نقش را محقق می ‏سازند.

بنابراین رسانه ‏ها صرفاً به درونی ‏سازی فرهنگ نمی ‏پردازند بلکه مراحلِ ابداع، اصلاح و انتقال را نیز انجام می ‏دهند. از این ‏رو دو نظریۀ مهم در علوم ارتباطات معنا و کاربرد می ‏یابند:

یکی نظریه یادگیری اجتماعی (جامعه ‏پذیری) است که آلبرت باندورا (1986) خالق آن معتقد است: «بیش‏ ترِ رفتارهای آدمی به ‏صورت مشاهدۀ رفتار دیگران و از طریق الگو برداری یاد گرفته می ‏شوند و مشتمل بر چهار فرآیند «توجه»، «تولید»، «حفظ و یادآوری» و «انگیزش» است. دیگری نظریه‏ برجسته ‏سازی از مکسول مک‏ کومبز و دونالدشاو است: «رسانه‏ ها با برجسته‌ ساختن برخی از موضوع‏ ها و رویداد ها، بر آگاهی و اطلاعات مردم تاثیر می‌ گذارند؛ گرچه نمی ‏توانند تعیین کنند که مردم «چگونه» بیندیشند، اما می ‏توانند تعیین کنند که «دربارۀ چه بیندیشند».

از آن ‏جا که فرهنگ ‏پذیری فرآیندی دائمی، پایدار و پویاست و نه مقطعی و موقّتی، بدون تردید عوامل کلی و جزئیات فراوانی که در این مقوله مستتر است، منشا و نقطۀ آغازین برای ایجاد تضاد ها و تعارض ‏ها، میان دو نهاد مهم و تاثیرگذار بر هم (خانواده و جامعه) هستند. 

از سوی دیگر نهاد واسط میان این ‏دو در فرآیند آموزش و جامعه ‏پذیری نسل جدید، «نهاد مدرسه» است. اگر چه این مطلب امری بدیهی است، اما به‏ سبب نبود توجه به امر شناختی، به‏ نظر می ‏رسد این اصل بدیهی در سیاست‏ گذاری ‏ها و برنامه ‏ریزی ‏های آموزشی و تربیتی نیز، کاربردی ندارد. بنابر این ما با واقعیت ‏هایی انکارناشدنی رو به ‏رو هستیم: 

از یک ‏سو، دوگانگی باورها و سبک ‏های زندگی‏ های رایج، در دو سطح خانواده و جامعه موجب می ‏شود ساختار ذهنی کودکِ دیروزِ رشد یافته در محیط خانواده، با دانش‏ آموز امروزِ مدرسه، با چالش‏ ها و دوگانگی ‏های شخصیتی چند لایه رو به ‏رو شود و از سوی دیگر فرد با چالش دیگری روبه ‏روست. زیرا در عصر موسوم به ارتباطات زندگی می ‏کند که به سبب گسترش و توسعۀ رسانه ‏های نوین ارتباطی، در قالب شبکه ‏های اجتماعی و با نقشی فزاینده در فضای مجازی، از گردش آزاد اطلاعات در رسانه ‏های متنوع (رسمی و غیررسمی) بهره می‏ برد. این مهم، بر تضاد میان ساختارهای ذهنی و رفتارهای فردی او در ایفای دو نقش اجتماعی فرزند خانواده و دانش‏ آموز مدرسه می ‏افزاید.

 بنابراین سازمان‏ ها و مراکز فرهنگی و نیز رسانه ‏ها می‏ توانند با اقدام مناسب و بازنگری در شرح وظایف و ماموریت‏ های اصلی خود در اجرای درست فعالیت ‏ها و برنامه ‏های فرهنگی و اجتماعی اهتمام ورزند و با هم ‏سویی و هم‏ افزایی، سه مقولۀ «فرهنگ ‏پذیری، فرهنگ‏ گرایی و فرهنگ ‏سازی» را در جامعه تحقق بخشند و از پدیده‏ گسست نسلی پیش‏ گیری کنند که شوربختانه در این امر با کاستی ‏های زیادی روبه ‏رو بوده و هستیم.

* دکترای علوم ارتباطات



نظر شما