صحبت از دانشگاه مادر، دانشگاه تهران است.دانشجويان و استادانش آن را خانه مينامند و لفظ دانشگاه تهراني را به کار ميبرند که وکعبه آمال جوانان ايراني جوياي تحصيل از دير باز محسوب مي شود. اما ساخته شدن اين کاخ آرزوها سرگذشتي دارد. سرگذشتي از معماري هويت بخش شهر تهران در تاريخ معاصر ايران. همشهري آنلاين طي يادداشتي به قلم شقايق عرفي نژادبه تاريخ تأسيس و چگونگي ايجاد دانشگاه تهران اين بزرگ ترين قطب فرهنگي ايران پرداخته که قريب به 80 سال است که جديترين فضاي آموزشي کشور به شمار مي رود.
فکر ايجاد مرکزي براي آموزش عالي، در واقع دانشگاه، نخستين بار در دارالفنون اجرا شد. دارالفنون رشتههاي علمي و نظامي زيادي داشت و محل نخستين تجربههاي هنري، بهخصوص درحوزه تئاتر بود. اين مرکز گسترش پيدا نکرد، اما تجربه بزرگي بود براي کساني که سوداي آشنايي ايرانيان با دانش و پيشرفتهاي علمي، فرهنگي و هنري را در سر داشتند.
نطفه شکلگيري دانشگاه در جلسه هيئت دولت در بهمنماه 1312شکل گرفت. در اين جلسه که همه از پيشرفتهاي پايتخت ميگفتند، «علياصغر حکمت»، کفيل وزارت معارف، از نبود «انيورسيته» در تهران گفت. حرف کار خودش را کرد و 250هزار تومان در اختيار وزارت معارف قرار گرفت تا زمين مناسبي براي ساخت آن در نظر گرفته شود.
با مشاوره «آندره گدار»، معمار فرانسوي، که بهعنوان مهندس در وزارت معارف ايران فعاليت ميکرد، زمينهاي باغ جلاليه براي ساخت اين دانشگاه عظيم انتخاب شد. باغ جلاليه با مبلغ صد هزار تومان از تاجري خريداري ميشود و آندره گدار به سرعت کارهاي نردهگذاري، تعيين حدود و اجراي عمليات را شروع ميکند. البته در کار طراحي و ساخت اين دانشگاه، اين معمار فرانسوي تنها نبوده و معماران معروفي مثل «نيکلاي مارکوف» هم او را همراهي ميکردهاند. به هرحال، در15 بهمن 1313عمليات اجرايي با کاشت چنارهاي باشکوه در خيابان آغاز ميشود و بهسرعت هم پيش ميرود.
مکانيابي اصولي در جلاليه:
«رضا موسوي»، تهرانشناس و کارشناس مرمت بناهاي تاريخي، درباره اينکه در ساخت دانشگاه تهران چند معمار مهم نقش داشتهاند، ميگويد: «اين نشان ميدهد در آن زمان چقدر در فضاي فرهنگي جدي گام بر داشته ميشده که آدمها مصلحت را در خود کار ميبينند، نه اينکه چه کسي انجام دهد و اين بسيار مهم است که اين معماران در کنار هم کار کردهاند.»
شايد بتوان گفت هنوز هم دانشگاه تهران نقش مرکزيت شهر تهران را ايفاء مي کند و به گفته رضا موسوي شاهرگ شهر تهران به حساب مي آيد.. يکي از دلايلي که هنوز خيابان انقلاب در پراهميتترين شکل ممکن، در تهران، قرار دارد و هنوز ستون اين شهر است، همين دانشگاه تهران است؛ يعني بزرگترين مرکز آموزشي ايران. به همين دليل، اين خيابان هيچوقت اهميتش را از دست نميدهد. و خيابان انقلاب همچنان مرکزي ترين خيابان تهران وحتي ايران باقي مانده و به حيات فرهنگي خويش ادامه مي دهد. دانشگاه تهران از نظر اهميت سياسي و جغرافيايي گل سرسبد اين منطقه است.»
رضا موسوسوي ميگويد دانشگاه مرکز اتصال خيابان انقلاب به خيابانهاي فرعي است. همين الان هم اين وضعيت وجود دارد. در شمال، شرق و غرب دانشگاه خيــــابــانها درســت قرار دارند و در جنوب هم خيابان انقلاب را داريم. دانشگاه بهعنوان تونلي در اين نقشه وضعيت خيابانها را تثبيتشده نگه ميدارد. از همان دوره هم هيچ تغيير و تعريضي در خيابان داده نشده که به دليل قدرت طراحي در اين محدوده است.
او توضيح ميدهد: «گدار( معمار فرانسوي) هم در زمان مکان يابي مجموعه مشاوره بسيار خوبي داده است. او اصولاً قبل از اينکه معمار آنجا باشد، در تيم جانمايي آن قرار داشته و بهترين جا را انتخاب کرده است.»
دانشکدهها:
دانشگاه تهران مجموعهاي از چندين دانشکده است. رضا موسوي درباره اينکه آيا از اول مشخص بود چه دانشکدههايي در اين دانشگاه وجود خواهند داشت، ميگويد: «مجموعهاي از آدمهاي آکادميک درباره دانشکدهها تصميم ميگيرند. مثلاً دانشکده هنرهاي زيبا، دانشکده ادبيات، دانشکده فني و دانشکده حقوق و پزشکي قطعي است که از اول قرار بوده در اين دانشگاه وجود داشته باشند.براي اينکه نمونه همينها در سوربن و هاروارد هم هست که اين دانشگاه با الگوبرداري از آنها ساخته شده است. به اضافه اينکه ساختمانهايي هم بودهاند که وجودشان لازم بوده است. مثل کتابخانه مرکزي، سالن اجتماعات و ساختمانهاي اداري. در ضمن زمين فوتبال بزرگي هم داشته که امروز بهعنوان جايگاه برگزاري نماز جمعه از آن استفاده ميشود.»
معماري:
رضا موسوي طراحي ساختمانهاي دانشگاه را هم درست و اصولي ميداند: «شهرکهاي صنعتي که امروز ساخته ميشوند، همگي طراح دارند. براي طراحي، نخستين کار خيابانکشي و جدولبندي و طراحي فضاي سبز است. در دانشگاه تهران هم آن زمان نخستين کار طراحي همين فضاها بوده است. اول محوطه را طراحي ميکنند تا مشخص شود که بناها در کجا بايد قرار گيرند.»
او توضيح ميدهد: «دانشگاه تهران فضايي مدرن دارد. با اينکه ساختمانها از نظر طراحي بسيار کلاسيکند، اما باز هم گدار در طراحي اين فضا حضور داشته است. اوکاري مثل موزه ايرانباستان که خودش با الهام از معماري ايراني ساخته، در اينجا انجام نداده است. در اينجا رفتار مدرنتري داشته و البته بر اين پايه که اينجا يک دانشگاه است و نه صرفاً يک مرکز فرهنگي. فضاي آموزشي آن مثل تمام مراکز دانشگاهي دنياست و معماري برونگرا دارد. يعني در فضاهاي داخلي کار خاصي انجام نشده است.
تمام حس در فضاي بيروني است و به همين خاطر هم هست که خيلي از دانشکدهها پلههاي فراخ در برابرشان دارند يا در ساختمانها از خطوط عمودي مرتفع استفاده شده است. وروديهاي خيلي وسيعي هم دارد. چنين چيزهايي را در نظر گرفتهاند براي اينکه بتوانند حس آکادميک را به دانشجويان منتقل کنند. مثلاً در دانشکده هنرهاي زيبا تمام اين موارد گفته شده را ميبينيد.»در دانشگاههاي ديگر مثلاً دانشگاه علم و صنعت با چنين چيزي مواجه نيستيد. اما در دانشگاه تهران ارتفاع ساختمانها، نسبتشان در قرار گرفتن کنار هم، شرقي ـ غربي يا شمالي ـ جنوبي بودن ساختمانها نسبت به همديگر و فضايي که در تقاطعها و در راستاي راهروها ساخته شده مهم است. همين راهروها وارد معماري داخل ساختمانها ميشود. تمام اينها يک مجموعه درهمتنيده درست است.»
سردر دانشگاه تهران؛ دوستي نرم آب و بتون
پيش از ورود به دانشگاه، آنچه مقابل چشم است و آشناتر از هر نمادي در شهر است، سردر است. سر در بزرگ، دلفريب و البته معنادار براي همه شناختهشده است. نمادي از پرندهاي در حال بال گشودن يا کتابي در حال باز شدن. اين سردر سالها بعد از ساخت دانشگاه و به وسيله يکي از دانشجويان آن طراحي شده است. رضا موسوي ميگويد: «آنچه براي من در اين سردر مهم است، مصالح به کار برده شده در آن است. اين سردر با مصالحي مثل بتون ساخته شده که در زماني که با آن کار ميکنيد، نرم است و ميتوانيد به آن فرمهاي مختلف بدهيد. اين سردر يک حس را در آن محدوده به وجود آورده است.»
او درباره جنبه مفهومي سردر ميگويد: «اين که سردر به شکل يک پرنده است که در حال پريدن و پرگرفتن است، کانسپت خود دانشگاه است. انگار دانشجو به آنجا ميرود که اوج بگيرد. اما من بيشتر از اينکه درگير اين کانسپت باشم، درگير فرم اين اثر هستم. ميخواهم بگويم مفهوم را رها کنيم. خيلي مشخص و دم دستي است، ولي آنچه اثر را مهم کرده فرمي است که با بتون ايجاد کرده است.»
او از روزي صحبت ميکند که براي کارشناسي عمليات مرمت و شستوشوي سردر دانشگاه در آنجا حضور داشته است: «کارگرها با آب فشارقوي در حال پاک کردن غبار از روي بتونها بودند. اما ذرات آب به طرف من برنميگشت؛ براي اينکه آب در داخل زوايا فرو ميرفت و از آن طرف به نرمي پايين ميريخت. اين ذهنيت در من به وجود آمد که با فضاي نرمي طرف هستيم. يعني اين بتون نرم که هيچ زاويهاي ندارد، فضاي بسيار نرمي به وجود آورده است.
داريم درباره دورهاي صحبت ميکنيم که بتون اکسپوز چندان جايگاهي ندارد و استفاده نميشود. در برج آزادي هم که قبل از اين سردر ساخته ميشود، روي بتون از سنگ استفاده ميکنند. ولي آدمهايي مثل پيرنيا در اين دانشگاه درس خواندهاند و بعد هم آن را رها کرده و بناهايي را در معماري بومي ايران کشف کردهاند که خشت با روکش گل است.
بنابراين، به دليل نرمي گل، زواياي بنا گرفته شده و نرم شده است. در فضايي که اين طراحي ايجاد کرده هيچ زاويه سختي نداريم و تمام زاويهها، زواياي فرماليستي نرمشده هستند. در اين سردر هم همين اتفاق افتاده و بتون نرم و اکسپوزي که روي آن کار شده بنا را نرم و صميمي کرده که در ذهن انسان فرو ميرود. اين نرمي مربوط به يک تفکر است. تفکر آدمهايي که راحتانديشند و به آزادي انديشه معتقدند. به نظرم اين ويژگي از آن بال پرنده که مظهر پيشرفت و حرکت است، خيلي بيشتر کار ميکند. معناي تفکر نرم را دارد که باعث ميشود براي پذيرش چيزهاي جديد آمادهباشيد. من اصلاً نميدانم چنين چيزي در ذهن سازنده بوده يا نه. مهم هم نيست. براي من اين سردر نماد چنين چيزي است.»
منبع: همشهری آنلاین