جهانِ امروز در مسیر دگرگونی و تحولات فزاینده ای قرار گرفته و مدتی است که بشر با چالش های مخاطره آمیز و بحران های نوپدیدی در عرصه های گوناگون فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی در زیست جهان خود روبه رو شده است. امروزه، بالابودن سرعت رشد و پيشرفتِ روزافزون فنآوري تقريباً در تمامي علوم به خوبي مشهود است، به گونهاي كه دستيابي به يافتههاي جديد در بخش فن آوري اطلاعات و دستآوردهاي علمي، كه پيش از اين هر چند دهه يك بار اتفاق ميافتاد، در حال حاضر طی چند سال و يا حتي چند ماه دست یافتنی است و هر روز با حجم عظيمي از اطلاعات و داده هاي نو روبه رو هستيم. از این رو، آگاهي نسبي از شرايط عمومي فنآوري و كسب دانش لازم و مهارت و تخصص كافي براي كارآمدي و روزآمدي هر انسانِ زندهاي، يك ضرورت اجتنابناپذير است. بنابراين «دانايي»، يكي از فاكتورهاي مهم و اساسي برای «پويايي» یا برقراري ارتباط و داشتن مفاهيم مشترك با ديگران است. غفلت از اين مهم هر جامعه ای را در انزوا قرار خواهد داد.
اینک كه دانشافزايي به عنوان يك نياز اساسي براي هم افزايي بشرِ امروز از چنين اهميتي برخوردار است و عدول از آن سبب عدم توفيق در ارتباط و تعامل با جهان و جهانيان خواهد شد، و متأسفانه تا حدودی شده است!، چگونه ميتوان به توفيق كامل برنامهريزيهايي كه در آن هم واقعيتها و شرايط اجتماعي ناديده مانده و هم از آموزشهاي لازم صرفنظر شده است، اطمينان داشت؟ آيا برنامهريزيهاي فرهنگي، اجتماعي و چگونگی اجرای آنها در سالهاي گذشته به درستی و به موقع انجام شده اند؟ آیا برای شناخت جامعه اطلاعاتی و دستیابی به تحول فرهنگی تحليلِ جامعی انجام شده؟ و به پاسخ دقيقي دست يافتهايم؟ آنچه در این نوشتار آمده تنها اشاره ای مقدماتی است برای آشنایی و آگاهی از موضوع و بدون تردید تبیین و تشریح آن در این مقال نمی گنجد و فرصت بیشتری را برای بررسی و مطالعه می طلبد.
آشنایی با مولفه های جامعه اطلاعاتی و ویژگی های تحوّل فرهنگی
وقتی از «جامعه اطلاعاتی» و «تحوّل فرهنگی» می گوییم ناگزیر هستیم از میزان برخورداری افراد و گروه های اجتماعی از گردش اطلاعات و نیازهای اطلاعلاتی و فرهنگی افرادی هم زیست از دو یا سه نسل در یک جامعه آگاه باشیم و هم چنین به ارتباطات گسترده تر در عرصه جهانی، توجه داشته باشیم. به ویژه آن که در مسیر تاریخی سپری شده در جهانِ ارتباطات، دو عنصر زمان و مکان در تناظر با گذشته معنا و مفهوم جدیدی یافته اند.
پذیرش این تغییر و دگرگونی، لازمه فهم تحوّل فرهنگی است. به طور كلي تغيير و تحولات فرهنگي و اجتماعي ميت وانند به طور آهسته و تدریجی يا به سرعت و در کوتاه مدّت انجام پذیرند. اين تغييرات با سازوکارهايي از قبیل «نوآوري»، «اختراع»، «اشاعه»، «فرهنگ پذیری» و «جریان نوسازی» تحقق می یابند. هر فرهنگ، رهيافت مردم را در تطابق با محيط نشان مي دهد و در پاسخ به دگرگوني هاي اقتصادي، اجتماعي، سياسي و تكنولوژيك تغيير مي كند، بر محيط پیرامون تأثير مي گذارد، آن را شكل مي دهد و به «دگرگوني فرهنگي» منجر می شود.
در خصوص چگونگي پيدايش جامعه ی اطلاعاتي، مانوئل كاستلز به انقلاب فن آورانهای كه حول محور فن آوريهاي اطلاعات متمركز است، اشاره مي كند كه در سال هاي پاياني قرن بيستم، چشم انداز اجتماعي زندگي انسان را دگرگون ساخته و با سرعتي شتابان، همواره در صدد شكل دهي و بازآفرینی بنيان مادّي جامعه است. او معتقد است: اگرچه اعضاي اين جامعه در شكل كنوني خود متعلق به نظام سرمايه داري هستند امّا باید به تنوع و چندگونگي فرهنگي و نهادي آنها نیز توجه داشت. براي مثال اگرچه ژاپن و آمريكا هر دو جزء كشورهاي سرمايه داري به حساب مي آيند اما با يكديگر تفاوت دارند و هركدام هويّتي متمايز از ديگری و منحصر به خود دارند.
به لحاظ تاريخي، «کاستلز» دگرگوني فن آورانه را كه منجر به ايجاد و اختراع «شاهراه اطلاعاتي» شده با اختراع بزرگ حروف الفبا در يونانِ 700 سال پيش از ميلاد، مشابه مي داند و معتقد است براي نخستين بار در تاريخ رسانه، «اَبَرمتن» يا «فرازباني» شكل گرفته است كه شيوه هاي مكتوب، شفاهي، ديداري و شنيداري ارتباطات انساني را در چارچوب يك سيستم، يكپارچه مي سازد. به دليل قابليت يكپارچه سازي متن، تصوير و صدا در يك سيستم و شبكة جهاني، ماهيت ارتباطات را دستخوش دگرگونيه اي بنيادين ساخته است و از آنجا كه ارتباطات نقش تعيين كننده اي در شكل دهي فرهنگ دارد، فرهنگ نيز به تبع دگرگوني هاي فنآ ورانه ی جديد، دگرگوني هاي بنيادي ديگري را از سر مي گذراند. از اين رو در اثر ايجاد و گسترش شاهراه هاي اطلاعاتي، فرهنگ نويني پدید آمده است. (كاستلز، 1380: 48-28 و 384).
ويليام مارتين، جامعه ی اطلاعاتي را جامعه اي معرفي مي كند كه در آن كيفيت زندگي همانند چشم اندازهاي تحول اجتماعي و توسعه اقتصادي به ميزان رو به تزايدي به اطلاعات و بهره برداري از آن وابسته است. در چنين جامعه اي، استانداردهاي زندگي، الگوهاي كار و فراغت، نظام آموزشي و بازار كار به گونه ِ كاملاً محسوسي تحتالشعاع پيشرفته ايي قرار گرفته كه در قلمرو اطلاعات و دانش ها روي داده است.
همچنین، جان فيدر از انقلابي ياد ميکند كه در جهانِ اطلاعات و ارتباطات رخ داده و زندگي همة انسان هاي ساکن در كره خاکی را تحت تأثير قرار داده است. انقلابي که مبتني بر اینترنت و داراي آثار گسترده اقتصادي، سياسي و فرهنگي است. يعني از سويي، اطلاعات را به كالايي تجاري و سودآور تبدیل كرده كه تملك آن باعث قدرت مي شود و از سوي ديگر، اثرات ماندگاري بر شخصيت و هويت انسان ها برجاي مي گذارد (فيدر، 1380: 4).
فرانک وبستر نیز با تعريف مشابهي از «جامعهی اطلاعاتي» معتقد است پیامدهای این پدیده را میت وان در آثار فرهنگي گوناگون مشاهده كرد. كاناله اي مختلف راديويي و تلويزيوني، سايت هاي متعدد اينترنتي و ... همگي نشان از تأثيرات فرهنگي جامعه ی اطلاعاتی دارند. که در پوشش، غذاخوردن، معماری و طراحی داخلی منازل و سبک زندگی هر روزه افراد جامعه قابل مشاهده است. (وبستر،1382: 52 -50).
يورگن هابرماس به عنوان يكي از مهم ترين نظريه پردازان انتقادي به ظهور فن آوري هاي ماهواره اي و اطلاعات ديجيتالي و تاثير آنها در فرآيند جهاني شدن تاکيد کرده است. وي در اثر معروف خود با عنوان «دگرگوني ساختاري حوزه ی عمومي» به چگونگي پيدايش حوزه ی عمومي در جوامع سرمايه داري پرداخته و اظهار کرده كه اطلاعات، هسته ی مركزي حوزه عمومي است و رسانه هاي جمعي و نهادهاي اطلاعاتي در ايجاد و گسترش اين حوزه نقش داشته اند. اما در اواخر سده بيستم، غلبه انديشه هاي فايده گرايانه ی بنگاهه اي اقتصادي و يك قطبي شدن حاكميت قدرتهاي بين المللي، جهاني شدن اقتصاد و خصوصي سازي، سبب نابودي «حوزه عمومي» شد. در نتيجه، بخشي از اطلاعات از دسترس عموم خارج شده و نوعي فرهنگ كالايي شده ی تودها ي در سطح جامعه رواج يافته است.
هابرماس، راه برون رفت از این وضعیت را، گسترش «عقلانيت ارتباطي» و تضعيف «عقلانيت ابزاري» مي داند و سعي مي كند كه نظريه و راهکاری براي گسترش كنش ارتباطي در سطح جامعه رواج دهد چرا كه در مسير كنش ارتباطي است كه هويت و نگرش انساني شكل مي گيرد و از حالت شيءبودگي و مسخ شدگي فاصله مي گيرد و آنها را از نفوذ فرهنگ توده اي يكسان ساز بيرون مي آورد.
جهان واقعی و دنیای مجازی ما در سیطره جامعه اطلاعاتی قرار گرفته و در مسیر بیب ازگشت آزادراه اطلاعاتی با سرعت زیادی در حال پیشروی است و بنا بر ماهیت ذاتی و تاثیرات شگرف آن، دگرگونی یا تحوّل فرهنگی را نمی توان کتمان کرد.
ما در این سپهر و شبکه های مجازی، از یک سو به بازتولید همان هنجارهایی که ارتباطات و تعاملات زندگی واقعی مان را شکل می دهد، می پردازیم و از سوی دیگر، هنجارهای جدیدی را در تناسب با فضای مجازی خلق می کنیم. اما آنچه در این میان اهمیت و اعتبار پیدا می کند و نباید تهی از معنا باشد، «هویّت» است. به بیان دیگر، در میان عناصر و مولفه های فرهنگی آنچه بیش از همه، افراد و گروه های اجتماعی را از پیچ و خم های مسیر دگرگونی فرهنگی به سلامت یا با کمترین آسیب عبور می دهد، پیشگیری از بروز «آشفتگی هویّت» در فرد و جامعه است. بنابراین بررسی و مطالعه آن از دو منظر و دیدگاه روان شناختي و جامعه شناختي حایز اهمیت است.
الف) دیدگاه روانشناختی:
بنا بر نظر «اريك اريكسون» موفقيت در زندگي و دستيابي به اهداف و آرمان هاي انساني در دوران بزرگسالي به نحوه ی شكل گيري «هويّت»، كه بیشتر در دوران نوجواني و جواني روي مي دهد، وابسته است. فرد در این دوره از زندگی، ارزش ها، باورها، داوري ها و هنجارهاي مورد قبول خانواده و جامعه را زير سوال مي برد و در جست وجوي راه حل و پاسخ هاي مناسب به كندوكاو مي پردازد. به سخن دیگر، او برای بررسی و کندوکاو خود به داده ها و محتوایی که ابزارها و فنآوری های نوین ارتباطی به آسانی در اختیارش قرار می دهند، مراجعه می کند. «جيمز مارسيا» هويت نوجوانان را در چهار وضعيت دسته بندي مي كند. این تقسیم بندی بر حسب میزان تاثيری که متغیرها و مولفه هايی چون فنآوريهاي نوین رسانه اي بر تحول هويّتي دارند، حائز اهمیت اند:
1) دستيابي به هويّت: در اين وضعيت، فرد با توجه به مطالعه و تحليل و كشفي كه از قبل در مورد بديل هاي مختلف به عمل آورده، به يك مجموعه روشن و نظم يافته از ارزش ها و هدف هايي كه خود، آنها را انتخاب كرده، متعهد مي شود. از اين رو با آگاهی از راهی که طی می کند، داراي احساس سلامت رواني، همانندي و نیز ثباتي نسبي در طول زمان خواهد بود.
2) تعليق هويّت: افرادي كه در اين وضعيت قرار دارند هنوز نتوانسته اند تكليف خود را نسبت به آرمان ها و ارزش هاي جامعه روشن كنند و به جستجوگري و جمع آوري اطلاعات مشغول هستند. اين افراد اميد دارند بتوانند موفق به شناسایی ارزشها و هنجارهايي شوند كه راهنماي زندگيشان باشند.
3) توقف هويّت: در اين وضعيت فرد به ارزشها و آرمانهايي معتقد است كه در گذشته هيچ تلاش يا جستوجويي براي شناسايي يا كشف آنها نكرده و عمل به آنها، صرفاً به سبب معرفی آنها توسط گروه هاي مرجع است يا به عنوان تكليف به او تحميل شده اند. لذا فرد در اين وضعيت، هويّتي از پيش تعيين شده دارد و خودش در شكل گيري هويّت هيچ نقشي نداشته و صرفاً تماشاگري منفعل بوده است.
4) پراكندگي و عدم انسجام هويّت: افرادي كه در اين وضعيت قرار گرفته اند معمولاً جهت گيري روشني در زندگي خود ندارند. آنها نه به ارزش ها و باورهاي معيني رسيده اند و نه كوششي براي دسترسی به آن دارند. دلیلِ انفعال و انزواي اين گروه چیزی نیست جز آنکه آنها فكر ميكنند تلاش براي دستيابي به مجموعها ي روشن و منسجم از ارزش ها و آرمان ها، كار بسيار دشواری است که آنها از عهده آن برنمي آيند. فرد در خلالِ مرحله شکل گیری هویّت احتمال دارد شدیدتر از هر زمان دیگری، دچار سردرگمی و رنج ناشی از «آشفتگی هویّت» شود.
ب) دیدگاه جامعه شناختی:
فرآيند شكل گيري هويّت، صرف نظر از عوامل فردي و شخصيتي به عوامل اجتماعي نيز بستگي دارد. براي مثال در جامعه اي كه فرد با انبوهي از اطلاعات، آرمان ها، ارزشه ا، هنجارها و شيوه هاي مختلف زندگي روبه رو است نمي توان به سادگي در وضعيت هاي دستيابي به هويّت يا توقف هويّت قرار گرفت. در اين دوران هويّت فرد ممكن است داراي تركيبي از فرهنگ ها، ارزش ها و آرمان هاي مختلف باشد. به سخن ديگر، ممكن است وضعيت «تعليق هويّت» زمان بيشتري از زندگي فرد را در برگيرد و چه بسا فرد را دچار بحران هويّت يا عدم انسجامِ آن نمايد.
در ميان ديدگاههاي جامعه شناختي، «نظريه ی كنش متقابل نمادين»، بيش از ديگر ديدگاه ها مسئله هويّت و شكل گيري آن را مورد مطالعه و تحليل قرار داده است. مطابق این رویکرد، معناها و ارزشها به طور عام و هويّت به طور خاص، در جريان روابط متقابل با ديگران شكل مي گيرد. «جرج هربرت ميد»، نظريه پرداز برجسته ی اين ديدگاه، نظريات بديعي در زمينه ی هويّت ارايه مي دهد. اگر بپذيريم كه هويّت پاسخي است به پرسش من كيستم؟ به نظر ميد مجموعه ويژگي هايي كه فرد براي خود بر مي شمارد در تعامل با ديگران و در سطح جامعه شكل مي گيرد. با يادگيري زبان و در مراحل مختلف اجتماعي شدن، هويّت فرد يا تصور او درباره خودش شكل ميگيرد و ساخته ميشود (ريتزر، جورج، 1377: 279).
«مانفرد كان»، چهره ی شاخص ديگرِ اين ديدگاه، معتقد است كه «خود» در جريان تعامل اجتماعي و با دروني شدن «نگرش هاي» ديگران نسبت به خود شكل مي گيرد. ديگراني كه فرد با آنها تعامل دارد يا به نحوي از آنها آگاه است.
همچنین «آنتوني گيدنز» بر نقش فرد در تشكیل هويّت تاكيد كرده و آن را آگاهي فرد نسبت به «خودش» مي داند. بر اساس این رویکرد، هم «ابعاد اجتماعي» و هم «ابعاد فردي» لحاظ شده اما بر بُعد فردي و نقشي كه خودِ فرد، در دنياي مدرن و در شكل گيري و بازسازي هويّت دارد و نیز بر جنبه پويا و متغير هويّت، تاكيد بيشتري شده است. گيدنز جنبه هاي روان شناختي و چالش هاي هويّتي را در دوران جديد مورد توجه و تحليل قرار داده است و بازانديشي در هويّت را، از ويژگي دوران جديد و نتيجه ی گسترش فنآوري هاي اطلاعاتي، ارتباطاتي و جهاني شدن اقتصادي و فرهنگي مي داند.
مفهوم هويّت اجتماعي به عنوان یکی از مولفه های تحوّل فرهنگی، در دسته بندی ها و ابعاد متفاوتي معنا می شود که هریک از آنها ویژگی های خاص خود را دارند. ابعاد مهم هویّت اجتماعی عبارتند از:
1-«هويّت خانوادگي»؛ ويژگيها ي شخصيتي و سبك زندگي والدين بر روي هويّت شخصي و اجتماعي فرد به شدّت تاثير مي گذارد و بدنه هويّت فرد در كودكي و نوجواني شكل ميگ يرد. هويّت خانوادگي را مي توان تعيين نسبت ميان جوان و خانواده و ميزان تعلّق او به خانواده دانست. البته عوامل متعددي در ايجاد و تقويت هويّت خانوادگي نقش دارند که از آن جمله میت وان به مقبوليّت، تكريم منزلت، تبادل عاطفي، مشورت و تفاهم با اعضاي خانواده به ويژه با والدين اشاره کرد.
2)«هويّت ديني»؛ كه به رابطه ی انسان با دين و نسبتي كه با آن پيدا ميك ند اطلاق ميشود. سنگ بناي هويّت ديني تعهد و پايبندي است و نشان دهنده احساس تعلّق و تعهد به دين و جامع هی ديني است. پاسخ دادن به پرسش هاي بنيادين، وحدت اعتقادي و معنابخشيدن به زندگي و جهان از مهمترين دست آوردهاي هويّت ديني هستند.
3)«هويّت شغلي»؛ برخورداری از شغلي كه ارزش اجتماعي داشته باشد، عزّتن فس را افزايش مي دهد و به ايجاد حس ايمني و هويّت با ثبات كمك مي كند. شغل از آن جهت در زندگي اجتماعي فرد مهم است كه بهره وري مادّي، منزلت، قدرت و نفوذ اجتماعي به آن بستگي دارد.
4)«هويّت قومي»؛ در مطالعه و تحليل مسائل مربوط به گروهها و هويّت قومي در جامعه شناسي اتفاق نظر وجود ندارد. براساس ديدگاه «كُنش گرايي» شش ويژگي براي قوميّت وجود دارد كه شامل: «وابستگي خوني و نژادی»، «زبان»، «سرزمين»، «مذهب» و «رسوم مشترك» است. براساس اين موارد نوعي احساس تعلّق در فرد نسبت به عناصر و نهادهاي مشترك آن قوم به وجود مي آيد كه مي تواند تعيين كنندهی رفتار شخص باشد.
مصرف فرهنگی نیز یکی از مفاهیم و مولفه های مهم در دگرگونی فرهنگی است که از ویژگی های متفاوتی برخوردار است و در قالب های متنوعی عرضه می شود. تجربه های اكتسابي طي دوران اولیه جامعه پذيري افراد، نفوذ زيادي بر ارزشه ا، نگرش ها و تداوم رفتارها در مابقي دوران زندگي دارند. «مصرف فرهنگي»، فعاليتي اجتماعي و كرداري روزمره است و به واسطة همين كردارهاست که فرهنگ تولید يا بارور مي شود .مصرفِ فرهنگي سبك زندگي ما را شكل مي دهد، نيازها و تمايلات ما را سامان مي دهد، مواد لازم براي توليد تخيّلات و رؤياهايمان را فراهم مي آورد، نشان دهندة تفاوت ها و تمايزهای اجتماعي مان و نمايانگر توليدات ثانويه ما در به كارگيري ابزارهاي موجود است.
اینک بر اساس آنچه تبیین شد لازم است به دو نکته توجه داشته باشیم:
یکم؛ سپری کردن اوقات فراغت در جامعه، به ویژه برای نوجوانان و جوانان، چنان با زندگی روزمرّه آنها تنيده شده است كه بايد آن را منشأ شناخت و به رسميت شناخته شدن دوران جواني و هويّت دانست. از آنجاكه گذراندن اوقات فراغت در دوران معاصر، تأثيرات مهمي بر عرصه های سياست، فرهنگ، اقتصاد، جامعه، خانواده و جوانان داشته است، نه تنها مصرف كنندگان، بلكه توليدكنندگان كالاهاي اوقات فراغت را نيز به تنوعط لبي و ساختارشكني بنيادها وادار كرده است، تا به طور پیوسته و خلاقّانه عناصري از اوقات فراغت را ابداع كنند و با انتخاب اجزاي متفاوت فرهنگي و تركيب آنها با يكديگر، هويّت هاي جديد را جستجو کنند.
دوم؛ همان گونه که برنامهه اي تلويزيوني، هم منعكس كنندة ارزش ها و ايده هاي يك جامعه و هم شكل دهنده نگرش ها و باورهاي مخاطبان و بینندگان هستند و این رسانه کماکان به عنوان يك منبع بسيار قدرتمند در ارائه الگوها و مدل هاي رفتاري مطرح است، رسانه های نوین ارتباطی و به طور خاص شبکه های اجتماعی و فضای مجازی نیز، از این قدرت و توانایی برخوردارند و مي توانند اين احساس و ذهنیت را به افراد القا کنند كه نيازي به برقراري ارتباط با خانواده و جامعه ندارند. بسياري از افراد نسل امروز جامعه با این رسانه ها رشد یافته اند و نگرش ها، ارزش ها و شخصيت آنها در تناظر با نسل قبل شکل گرفته اند. حتي گویش یا زبان گفتاری و نوشتاری آنها از شیوه رایج و نوپدیدی پیروی می کند که ارتباط کلامی آنها با گروه همسالانشان، برای والدین نامفهوم تر از پیش است.
بنابراین ضمن تاکید بر رابطه مستقیم و تعامل میان «جامعه اطلاعاتی» و «تحول فرهنگی» که در تمام سطوح محلی، ملّی، منطقهای و بین المللی به هم وابسته اند و در هم تنیده شده اند، در واقع نمی توان موقعیتی جز این رویداد جهانی را تصور کرد. هویّت فردی و اجتماعی انسانِ امروز، در چنین شرایطی معنا و مفهوم پیدا کرده است، لذا تصورِ زیست جهانی عاری از دو فضای گره خورده «واقعی» و «مجازی»، خیالی دور از واقعیت به نظر می رسد. اگرچه این فرآیند، به سبب نابرخورداری کشورهای توسعه نیافته از دانش فنی و تخصصی و عدم شکل گیری زیرساختهای ارتباطی و بومی سازی فنآوری ها، نگرانی ها و مخاطراتی را برای این جوامع ایجاد می کند، اما برای رفع آسیب ها و دوری گزیدن از مخاطرات و پیامدهای آن، تقابل و تخاصم با قدرت و دانش اطلاعاتی غرب و کشورهای توسعه یافته و صاحبانِ رسانه و فنآوری های ارتباطی نیست. بلکه در گامِ نخست توجه لازم به امر شناخت جامعه اطلاعاتی و تحکیم و استمرار ارتباطات جهانی است. گام بعدی که یک فرآیند توامان و دو وجهی است: تلاش برای تقویت و استحکام زیرساخت های ارتباطی، و تقویت هویّت و تحکیم آن در ابعاد هویّت های خانوادگی، دینی، شغلی و قومی و نژادی است.
بدون تردید، تحقق این مهم به خِردِ جمعی نخبگان و تشریک مساعی متخصصان رشته های گوناگون علمی نیازمند است و نه جریان سازی های رسانه ای که روش مرسوم سیاست ورزانی است که برای تایید یا رد طرح ها و آرمانهای یکدیگر، در تخاصمِ دائمی به سر می برند و شوربختانه هزینه های سنگین و گزافی را به جامعه و کشور تحمیل کرده و می کنند!
منابع:
- آزادی نژاد، محمدرضا، .رسانه های نوین و شکاف نسلی.، تهران، انتشارات آوای اندیشه، 1397.
- كاستلز، مانوئل، .جامعه شبکهاي و عصر اطلاعات (جلد اول و دوم).، تهران، ترجمه احد عقيليان و افشين خاکباز، انتشارات طرح نو، 1380.
*دکترای علوم ارتباطات