جمعه ۱۰ فروردين ۱۴۰۳
ساعت : ۰۴:۰۴
کد خبر: ۱۲۰۰۱۵
|
تاریخ انتشار: ۲۶ آبان ۱۴۰۰ - ۱۲:۴۵
عباس پرورده
کتاب و کتابخوانی، طرحی نو بایدبه خاطر دارم چند سال پیش نویسنده‌ای در یکی از روزنامه ها به مناسبت هفته کتاب مطلبی در نقد کتابخوانی نوشته بود و تیتر زده بود "نفرین بر این تیراژ دو هزاری". وی شکایه و گلایه بسیار کرده بود از کم رونقی کتاب و تیراژ پایین که البته حق هم داشت.

شمارگان پایین نشر کتاب، اگر یکی از نشانه‌های کم التفاطی مردم به کتاب و کتابخوانی باشد؛  باید به نویسنده حق داد که ببیند زحماتش مورد بی مهری هست و ناخشنود باشد. اما روی دیگر این سکه بی رونق را هم باید دید. کتاب خوانی نیازمند یک فرهنگ دیرپای مکتوب و نوشتاری است که در تاریخ این سرزمین بنابه به تسلط فرهنگ شفاهی بسیار ضعیف و نحیف بوده است.

کم‌رونقی فرهنگ کتابخوانی تنها به علل تاریخی آن باز نمی‌گردد، بلکه به حاشیه رانده شدن کتاب به عنوان یک رسانه با ورود رسانه های دیگر مانند ورود سینما، رادیو و تلویزیون در چندین دهۀ اخیر تشدید شده است. به طوری که در بستر تاریخی فرهنگ شفاهی، رسانه کتاب نتوانسته است در برابر رسانه های نوینی مانندسینما و تلویزیون و اخیراً هم گسترش رسانه های مجازی رقابت کند و این چنین  فرهنگ انس با کتاب به محاق افتاده است.

به بیان دیگر ما از بستر فرهنگ شفاهی عبور نکرده و وارد فرهنگ پایدار مکتوب نشدیم که به یکباره خود را در  عصر رسانه های مدرن تری مانند سینما، رادیو، تلویزیون و ایتنرنت یافتیم. در نتیجه فرهنگ شفاهی پیشینیان  را با خود حمل کرده و رسانه های جدید را با آن پیوند زدیم. حاصل این پیوند را در دوری از خواندن و کتاب و کتابخوانی به عیان مشاهده می کنیم.

اگرچه بازار کتاب در یکصد سال اخیر در ایران با فراز و فرودهایی از رونق و رکود هم مواجه بوده، اما همان فرازها و فرودها نسبت به جمعیت کشور در مقام مقایسه با کشورهایی که تیراژهای میلیونی و کتابخوان بسیار دارند، رقم هایی ناچیزند. کار به جایی رسیده است که حتی تیراژهای کم چندهزار تایی در ده های گذشته، جای خود را در بسیاری موارد به تیراژهای پانصدتایی و صدتایی داده است و این عمق مسئله  را هویدا می کند.

برخی نوشته ها و گفتگوهای رسانه ای هم گاهی دنبال این هستند که علت کتاب ناخوانی را بفهمند، اما چون  کمتر تحقیق و  پیمایش دقیقی در دست ندارند، معمولاً حدس و گمان هایی را مطرح می کنند که حتی در مواردی به بیراهه می رود. به طور مثال قیمت بالای کاغذ و افزایش قیمت کتاب را عامل کاهش اقبال مردم به کتاب معرفی می کنند. در حالی که در سبد خرید اغلب مردم کالاهایی غیر ضرورتر و بسیار گران تر از کتاب قابل مشاهده است که این استدلال را باطل می کند.

در همین باب نمونه دیگری بیاورم. هر بار که به کتابخانه های عمومی در جستجوی کتابی هستم طبق عادت تاریخ آخرین امانت برخی از آن‌ها را در پاکت مشخصات زیر جلد نگاه می کنم و عموماً آخرین تاریخی که کتاب به امانت رفته مربوط به حداقل 10سال پیش است یعنی این کتاب که در کتابخانه هست و خواندن آن هم هزینه ای ندارد، 10سال آزگار است که خاک می خورد به جز تعدادی کتاب های دانشگاهی که دانشجویان برای نمره گرفتن آخر ترم می برند و چند جلدی رمان عامه پسند و کلاسیک که اسم و رسمی دارند، سایر کتب از تاریخی تا فلسفه و سیاست و علم الاجتماع و حتی سینما و نمایش همین سرنوشت را دارند.

کتاب خوانی یک فرهنگ و نوعی تربیت است که در فرایند جامعه پذیری نهادینه می شود. به طوری که  از خانواده شروع می شود و در مدرسه ادامه می باید و در مراحل بالاتر در دانشگاه به اوج خود می رسد و پس از آن در بزرگسالی، میانسالی و سالمندی همچنان به  رفتاری پایدار در می آید.

 به بیان دیگر کودکان که بزرگسالان آینده هستند، وقتی ببینند بزرگترها به ویژه مادر و پدر کتاب به دست هستند و کتاب می خوانند، آگاه می شوند که کتابخوان شوند. اما وقتی در خانه نه کتاب هست و نه کتابخوان، کودک از کجا چنین تربیتی را کسب کند وقتی وارد مدرسه هم می شود، تنها مونس علم و دانش او چند جلد کتاب درسی است که تا پایا دبیرستان باید مشقت به خاطر سپردن را بپذیرد تا نمره بگیرد. اوقات فراغت خانواده هم معمولا در خدمت رقیب کتاب یعنی تلویزیون و فیلم هست و چند سالی هم هست که رقیب قدرتری یعنی فضای مجازی گسترش پیدا کرده که نه فقط کتاب را به حاشیه برده بلکه تمامی افراد جامعه از کوچک و بزرگ را در خود فرو برده و هضم کرده است.

راستش هنوز بعد از گذشت سال ها از  آن تیتر تلنگرگونه نفرین آمیز به تیراژ پایین کتاب، هر مناسبتی که به کتاب مربوط است، در ذهنم زنده می شود، اما جا دارد که به آن نویسنده و به نهادها و مدیران فرهنگی دوستانه آن ضرب المثل معروف را یاد آور شویم که به جای لعنت بر تاریکی بیایید شمعی روشن کنیم، چه بسا این شمع، روشن افروز درس هایی باشد که از قهر با کتاب آموخته ایم. این شمع را چطور می شود برافروخت. این روزها آنقدر که نوجوانان و جوانان، بازیگران سریال های تلویزیونی و فوتبالیست ها و سلبریتی های فضای مجازی را می شناسند، نویسنده ها را نمی شناسند و متاسفانه رسانه های فراگیر به خصوص صدا و سیما هم برنامه های بسیار کم برای معرفی آن ها دارند. در حالی که به هر مناسبتی بازیگرها و فوتبالیست ها را به برنامه ها دعوت می کنند، اما نویسندگان جای چندانی در برنامه های پرمخاطب ندارند.

موضوع دیگر این که درباب ترویج فرهنگ کتابخوانی، بروکراتیک عمل می کنیم یعنی مناسبات اداری  و مکاتبات محدودیت ساز داریم، بیانیه می دهیم، پوستر طراحی می کنیم و بن کتاب اهدا می کنیم. اما آیا واقعاً با این کارها مردم کتابخوان تر می شوند؟! در حالی که درباره برنامه های نقد کتاب و بر پایی جلسات جدی و اندیشه محور با حجمی از آئین نامه ها و دستورات اداری و ارشادی سخت گیری می کنیم.

 آموزش و پرورش هم که می تواند حلقه طلایی اتصال کودک به کتاب باشد، تقریباً برنامه تاثیرگذاری برای  ترویج کتاب و کتابخوانی ندارد. دانشگاه ها نیز دنباله رو همان نظام آموزشی مدارس هستند و دانشجو هم در دانشگاه نیازی به خواندن کتابی جز جزوه های درسی اش نمی بیند.

با این وصف شاید زمان آن فرا رسیده باشد برای رونق کتابخوانی همه این نهادهایی که گفتیم و آنهایی هم نگفتیم به تأمل و اندیشه بپردازند. خود را در آینه ببینند و در حوزه فرهنگ کتابخوانی بازنگری و بازاندیشی نمایند تا بلکه بتوانند در عمل طرحی نو در اندازند.

*کارشناس فرهنگی، سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران

اتنهای پیام/

نظر شما