جمعه ۳۱ فروردين ۱۴۰۳
ساعت : ۰۰:۵۳
کد خبر: ۲۱۶۰۴
|
تاریخ انتشار: ۰۴ مرداد ۱۳۸۹ - ۱۰:۰۱
معماري ملي، همچون هنر ملي، پوشش ملي، ورزش ملي، خودروي ملي و رسانه ملي، چند سالي است دغدغه‌ صاحب‌نظران و مسئولان شده است. با اين همه در ميان هنرها، معماري، از آن‌جا كه با زندگي و فرهنگ مردمان آميخته است، بيش‌تر و پيش‌تر، رنگ و بوي قوميت و مليت به‌خود مي‌گيرد.

به گزارش خبرنگار شهر، جستجو در يافتن معنايي دقيق از «معماري ملي» پيچ و خم بسيار در خود داشت. بسياري از معماران و صاحب‌نظران اين عنوان را آرمان‌گرايانه و به‌دور از واقعيت مي‌دانند. با اين وجود آن‌چه از اظهارات اين هنرمندان برمي‌آيد، حاكي از آن است كه حفظ ميراث فرهنگي و بافت‌هاي سنتي، بدون تكرار بي‌مايه عناصر و مشخصه‌هاي آن، مي‌تواند راه‌گشاي پيدايي روح معماري ايراني و بازيافتن هويت شهري در چهارگوشه اين سرزمين باشد. برخي نيز تكرار كليشه‌ها را منحط دانسته و روي به افق هزار رنگ دنياي معاصر دارند.


ما انشاي خود را مي‌نويسيم
امير باني‌مسعود مولف كتاب «تاريخ معماري معاصر ايران» معتقد است كه فرهنگ يك كشور، معماري بومي آن‌را شكل مي‌دهد. به اعتقاد وي قوانين معماري و مواد و مصالح، همچون قواعد دستور زبان هستند و هر قومي انشاي خود را مي‌نويسد.

 به گفته وي استفاده از تكنولوژي، مصالح و نوع ساخت در معماري امروز يكسان است و نحوه مواجهه با اين عناصر است كه يك معماري را از ديگري متفاوت مي‌كند. به همين دليل اين‌كه ما المان‌ها و عناصري را مشخص كنيم كه يك معماري را ايراني كند، امكان‌پذير نيست.
وي معتقد است: در نهايت هر بنايي را كه در ايران بسازيم، نمونه‌اي از معماري بومي خواهد شد؛ زيرا معماري داراي زباني بين‌المللي است- به‌ويژه بعد از گذار از معماري سنتي- ولي اين معماري در هر كشور بنا بر نوع برخورد با تكنولوژي و مواد و مصالح، بومي مي‌شود. پس از رواج رويكرد مدرن به معماري، ديگر اين امر كه بتوانيم المان‌هايي براي معماري ملي كشف كنيم، در هيچ‌جاي جهان، شدني نيست.


اين معمار افزود: براي مثال در هند يا تركيه يا هر كشور ديگر، عناصر ساخت يك بنا ثابت هستند؛ ولي نوع برخورد با اين عناصر، نوع ساخت و استفاده از مصالح در هر الگوي معماري است كه يك بنا را متعلق به هند يا تركيه مي‌كند. اين مثل يادگرفتن دستور زبان است. همه ما عناصر ثابت زبان فارسي را فرامي‌گيريم، ولي وقتي از ما بخواهند انشايي بنويسيم، انشاي من و شما متفاوت است. در معماري نيز همين‌طور است. همه معماران از اصول خاص معماري و مواد و مصالح پيروي مي‌كنند؛ ولي نحوه زندگي هر سرزمين بر نحوه اين پيروي تاثيرگذار است. ما نمي‌توانيم ادعا كنيم كه معماري خاص ايراني داشته باشيم؛ بلكه بيان ايراني خواهيم داشت.


توليد معماري، توليد پول و ثروت نيست
محمدمنصور فلامکي، معمار، مولف و ناشر كتاب‌هاي تخصصي معماري نيز معتقد است که ورود معماري غرب به ايران، پيشرفت معماري سنتي را متوقف كرده است.

وي بر اين مسئله تاكيد دارد كه روح معماري هر شهر بايد در ساخت و ساز آن حفظ شود و اين روح است كه فضاي دو شهر را از يكديگر متمايز مي‌كند. فلامكي گفت: زماني معماري ما از خود شهر زاده مي‌شد. معماران از فرنگ نمي‌آمدند؛ بلکه در محل زاده مي‌شدند. معمار محلي، عادت‌ها و بينش‌ها و سليقه‌هاي محلي را جلايي مي‌داد و بنا را مي‌ساخت. در آن دوره معماري از يک سنت يا مجموعه مفهوم‌ها و شکل‌ها و سليقه‌ها تبعيت مي‌کرد و معماراني بنا را مي‌ساختند که ذات مردمي داشتند.


اين معمار همچنين گفت: معماري کشوري که داراي مناطق مختلف است، مي‌تواند با مشترکاتي که بين اين مناطق است، ملي شود. نمي‌توانيم بگوييم ما يک معماري داريم که معماري ملي ما است. حتي نمي‌توانيم بگوييم فضايي ادبياتي داريم که مال شعر ماست. وقتي در قونيه و گنجه، شاهکارهايي، خارج از خاک فعلي اين مکان آفريده مي‌شوند، اين شاعران جهاني هستند و نه ملي. اين‌ها متعلق به سرزميني هستند که ريشه در فرهنگ ايران دارد و مي‌توان آن‌را شعر ايراني يا معماري ايراني و نه ملي، ناميد.


وي به تفاوت‌هاي حال و هوا، فرهنگ و در نتيجه معماري محله‌هاي مختلف تهران و همچنين شهرهاي مختلف اشاره داشته و تاكيد مي‌كند: در محله‌هاي مختلف لهجه‌ها حضور داشتند و رفتار انسان‌ها حاكي از فرهنگ محله آن‌ها بود؛ ولي امروز ساكن يك محله قديم تهران مي‌تواند در هر محله‌اي زندگي كند؛ به شرط آن‌كه فرهنگ و لهجه و رنگ و بوي فضاي زندگي‌اش را فراموش كند.



ارزش‌ها در كار نسل جديد متبلور نشد
همچنين محمود ارژمند، معمار و مدرس دانشگاه معتقد است كه در گذشته رشته‌اي نامرئي بناهاي معماري را به‌يكديگر مرتبط مي‌كرد. وي با اشاره به تاثير معماري غرب بر معماري معاصر مي‌گويد: گذشتگان كنار گذاشته شدند و ارزش‌هاي قديم در كار نسل جديد متبلور نشد. به نظر مي‌رسد كه از دوره‌اي، ارتباط ما با پيشينه معماري دچار اختلال شده و تاثير پذيرفته است و انگار ما معماري‌مان را كنار گذاشته‌ايم. از عكس‌هاي قديم تهران مشخص است كه يك رشته نامرئي بناها را به يكديگر وصل مي‌كند و مي‌توان فهميد كه اين معماري تهران است و نه جاي ديگر. در گذشته تفاوت‌ها را مي‌شد از سيماي شهر دريافت.
وي ادامه داد: از دوره‌اي تحت تاثير امواجي در حوزه فرهنگ و هنر مواجه هستيم كه چنان سنگين به ساحل ما روي مي‌آورد كه به شدت ما را متاثر مي‌كند و ما تحت تاثير آن از گذشته فرار مي‌كنيم و با اين موج است كه پيش مي‌رويم. در تهران اين موج بيشتر بوده است. يكي از نشانه‌هاي فهم اين تاثير، اين است كه در حوزه معماري ارتباط ما با نسل گذشته كمتر مي‌شود. بر فرض فارغ‌التحصيلان معماري صاحب امتيازاتي مي‌شوند كه معماران گذشته ما از آن محرومند و موج كساني را مي‌بينيم كه بر اساس آموزه‌هاي جديد معماري مي‌كنند؛ ولي ارتباط آن‌ها با نسل گذشته، مخدوش بوده است.



مصالح نوين، الگوي شهر سنتي را منفجر مي‌کند
بابک شکوفي، معمار سينما آزادي، استفاده بي‌منطق از مصالحي چون خشت و آجر در ساخت بناهاي امروزي را به نقد مي‌کشد و تاکيد مي‌کند که معماري ملي امروز ما بايد از متن فرهنگ امروزمان برآيد. وي مي‌گويد مصالح نوين چون اسکلت فولادي و بتن مسلح، الگوي شهر سنتي ساخته شده از خشت و آجر را منفجر مي‌کند. وي در پاسخ به اين پرسش كه معماري ملي ما تا چه حد واقعا وجود دارد، گفت: پاسخ به هر پرسشي در اين حوزه، منوط به اين است كه نخست معماري ملي را تعريف كنيم. بايد مشخص کنيم که آيا منظور ما از معماري ملي، معماري سنتي، معماري تاريخي و يا معماري حال حاضر است که هرروزه در ايران توليد مي‌شود.
وي دليل اين‌ امر را كه امكان تكرار معماري گذشته وجود ندارد، اين‌گونه مي‌داند: در گذشته، اين معماري زائيده‌ زمانه خود بوده است. زيرا معماري محصول چندين عامل مختلف است و معماري گذشته ما نيز محصول تكنولوژي، فرهنگ، روانشناسي فردي و ديگر عوامل خاص زمان خود بوده است. ولي اين عوامل طي سال‌هاي متمادي به‌صورت زيربنايي در ايران تغيير كرده‌اند. امروز ديگر امکان ساخت دوباره بناهايي چون بازار تبريز كه از بزرگ‌ترين بناهاي خشتي و آجري دنيا است، وجود ندارد.


شكوفي گفت: آن زمان در ايران، آجر، ابزار پايه ساخت و ساز بوده و درنتيجه بناهاي خشتي عالي چون بازار تبريز ساخته مي‌شده است. ولي امروز سيستم سازه ما و سيستم تحمل وزن از اسكلت‌هاي فولادي و بتن مسلح تشکيل مي شود که به صورت زيربنايي كاملا با آجر متفاوت است. با اين مصالح نمي‌توان بناي خشتي ساخت.


عناصر ظاهري فقط اداي هويت‌ها را درمي‌آورند
ثميلا اميرابراهيمي نقاش نيز، حفظ بافت‌هاي سنتي را يكي از راه‌هاي حفظ هويت ملي مي‌داند. وي معتقد است كه اگر جوهر يك فرهنگ درك نشود، عناصر ظاهري نمي‌توانند كاركرد مناسبي داشته باشند. وي مي‌گويد: اين سمبل‌ها و نمادهاي ايراني نبايد تبديل به كليشه‌هاي معكوس شود. كليشه‌هايي كه هر روز تكرار مي‌شوند و رنگ و بويي از فرهنگ اين سرزمين ندارند. وقتي جوهر يك فرهنگ و هنر درك نشود، عناصر و المان‌هاي ظاهري فقط اداي هويت‌ها را درمي‌آورند و نمي‌توانند كاركرد داشته باشند.


وي تاكيد كرد: ارگان‌هاي دولتي بايد در حفظ شاخصه‌هاي معماري دخالت كنند و معيارهاي زيبايي‌شناسانه داشته باشند. در همه‌جاي دنيا، هر شهر قوانيني براي خود دارد. در ياران نيز بهتر است چند نفر كارشناس بنشينند و براي ساخت و ساز و معماري شهر تصميم بگيرند. فرهنگ، اخلاق و خيلي چيزها بايد احيا شود و اگر دير نشود؛ شايد بتوان اصلاحش كرد. كاش شهر ما شهري بود كه آدم مي‌توانست در خيابان‌ها با اعصاب راحت راه برود؛ ولي امروزه تمام شهر متعلق به ماشين و ساختمان است و انسان در آن جايي ندارد.




کليشه‌ها قفس معماري معاصرند
رضا دانشمير خالق پرديس سينمايي ملت معتقد است كه معماري معاصر، خلاق و محلي است و بايد درك و كشف شود. از نظر اين معمار، تكرار عناصر كليشه‌اي، مانعي براي كشف جريان‌هاي روز دنياست. تكرار سمبل‌ها، آن‌ها را مبتذل مي‌كند. وي با اشاره به اين که معماري ملي، آن جا که برابر «national architecture » باشد، ممکن است حامل بار منفي باشد، مي‌گويد: دليل ايجاد اين بار منفي، آن است که معماري در اين معنا، اسير سمبل‌ها و عناصر خاصي مي‌شود که در تاريخ، ايجاد، و بارها تکرار شده و بار نشانه‌شناسانه پيدا کرده‌اند. سمبل‌ها و عناصري که صرفا به دليل تکرار آن‌هاست که مي‌توان فهميد، آن اثر خاص در کشوري خاص، مثلا ايران، خلق شده است.


به اعتقاد وي، اين، نوعي قفس براي معماري معاصر است و سبب مي‌شود چشم انسان به وقايعي که اتفاق مي‌افتد و بايد کشف شود، بسته بماند. پيش فرض‌هايي که با استفاده از عناصر کليشه‌اي ايجاد مي‌شود، مانعي براي کشف اتفاقات امروز است. اتفاقاتي که همين امروز در تهران جريان دارند و بايد ديده شوند. اين امر موجب مي‌شود که اين جريانات را نبينيم يا آن‌ها را معتبر ندانيم.


معمار پرديس پارک ملت معتقد است: من فکر مي‌کنم معماري معاصر است که بايد کشف شود. درست است که اين معماري، ملي نشده؛ ولي خلاق و بسيار محلي است. اين معماري متعلق به امروز بوده و به يک موقعيت اقتصادي و فرهنگي و تکنولوژيک خاص وابسته است و در عين حال، ارتباط خود را نيز با جهان حفظ مي‌کند. از اين منظر، واژه «ملي» از نظر من کمي خطرناک است.


وي ظاهر بد شهرها را منتج از يک پروسه طولاني اقتصادي و اجتماعي ميداند؛ نه وابسته به تصميم يک معمار يا جامعه معماران در يک دوره خاص. دانشمير بر اين باور است كه اين مسئله را بايد در سياست‌گذاري‌هاي کلان در نظر گرفت. اين امر محصول بذري است که حدود 50 سال پيش کاشته شده است و براي تغيير آن بايد ايده‌هاي آن‌ سال‌ها را تغيير داد.


بازسازي سليقه عمومي با همت جمعي ميسر است
آيدين آغداشلو معتقد است كه معماري يك كشور نيز، همچون ديگر هنرها بايد از فرهنگ آن كشور مراقبت كند. وي سليقه عمومي را در معماري منحط دانسته و براي بازسازي آن، همت و ايمان جمعي را راه‌گشا مي‌داند.‌ وي گفت: اگر صد سال طول ‌کشيده که سليقه عمومي به قهقرا برود، بازسازي آن کار امروز و فردا نيست و کار بسيار مي‌برد. براي اين بازسازي همت و ايمان جمعي لازم است و اين‌که چگونه مي‌توان اين بازسازي را صورت داد، شرايط متعددي دارد.


وي افزود: فرهنگ اين مملکت يا فرهنگ عمومي يک ملت، مثل يک درخت است که با پيوند درخت‌هاي ديگر و استفاده از نور و آفتاب تناور مي‌شود و قطر و ارتفاع بي‌نظيري پيدا مي‌کند؛ ولي مي‌توان آن‌را در مدت زمان کوتاهي قطع کرد.


وي بر مراقبت از فرهنگ ملي تاكيد داشته و مي‌گويد: مراقبت از فرهنگ در معماري نسبت به هنرهاي ديگر پيچيده‌تر است؛ به‌ويژه به اين دليل که عنصر اقتصاد در آن نقش مهم‌تري را ايفا مي‌کند و يك هنر کاربردي صرف است، حفظ فرهنگ در آن، به‌مراتب دشوارتر است؛ از طرفي سليقه حمايت‌کننده نيز در آن دخيل است. همچنين در تئاتر و ارکستر و سينما که هنرهاي گروهي هستند و به سليقه جمعي گره خورده‌اند نيز، اين مراقبت دشوار خواهد بود. همت گروهي زماني به‌وجود مي‌آيد که برنامه‌ريزان فرهنگي به اين مسئله واقف باشند و بتوانند اين معضل پيچيده را گره‌گشايي کنند. من به اين نتيجه رسيده‌ام که معضل اصلي، مشکلات اقتصادي است.




معمار هوشمند، فرم‌ اصيل را با مصالح جديد سازگار مي‌كند
قباد شيوا، طراح و گرافيست معتقد است استفاده از نقوش ايراني، به خلق معماري ايراني منجر نمي‌شود؛ بلكه فرم‌هاي ايراني هستند كه در سازگاري با مصالح امروزي، معماري ما را ملي مي‌كنند. وي مي‌گويد: استفاده از بافت‌هاي سنتي در معماري معاصر، بستگي به ميزان هوشمندي هنرمند دارد. معمار بايد بتواند فرم را نگه دارد و از متريال جديد نيز استفاده کند. متاسفانه اين توانايي امروز کمتر ديده مي‌شود و ساختن برج‌ها و پاساژهاي آلومينيومي که مد شده، ما را خسته کرده است و متاسفانه شهرداري کنترلي به لحاظ نوع نگاه و فرهنگ، بر اين ساختمان‌ها ندارد.
وي نيز بر مراقبت از بافت‌هاي سنتي داشته و معتقد است: بافت‌هاي سنتي، ميراث فرهنگي ما هستند و صد در صد بايد حفظ شوند. اگر ما بتوانيم پلاستيسيته معماري کوير را با عملکردهاي امروزي و متريال امروزي بياميزيم و بتوانيم روح آن را حفظ کنيم، طبيعتا طي چند سال، معماري خاص خودمان به‌وجود مي‌آيد.



تمدن ما در شرايط زايش نيست
فرامرز پارسي، معمار و مرمت‌گر نيز معتقد است كه ما به لحاظ تمدن، در شرايط زايش قرار نداريم و در اين موقعيت، معماري ملي، دستوري خواهد بود. به اعتقاد وي، علي‌رغم ظاهر بد شهرهاي كنوني، بهترين نمونه‌‌هاي معماري نيز در پنجاه سال اخير ساخته شده‌اند. اين معمار با طرح اين سوال كه آيا روياي معماري ملي تحقق‌پذير است، گفت: تصور مي‌کنم ما به لحاظ تمدني، در شرايط زايش قرار نداريم و هر نوع تلاش براي رسيدن به معماري ملي، دستوري خواهد بود و به سرنوشتي بهتر از سبک ملي پهلوي اول دچار نخواهد شد. در اين ميان تنها راه براي دستيابي به يک فضاي شهري با ارزش، حضور معماري با ارزش و نگهداري و حفظ فضاهاي شهري تاريخي است.


پارسي بر مراقبت از بافت‌هاي سنتي معتقد بوده و مي‌گويد: وجود اين لکه‌هاي کوچک تاريخي در دل شهرهاي جديد، نقشي مهم در پيوند نسل‌هاي جديد با بسياري از مفاهيم با ارزش معماري و شهرسازي اصيل ايراني فراهم مي‌کند و اين ابنيه همچون مراجعي اصيل، امکان مطالعه و تحقيق را فراهم مي‌سازند. شايد آزاد گذاشتن معماران در انتخاب نوع معماري از يک سو و حفظ ارزش‌هاي تاريخي در قالب مرمت ابنيه و فضاهاي شهري، ما را به منظور برساند.




اصرار بر ملي كردن معماري،‌ آن‌را بازاري مي‌كند
علي‌اكبر صارمي، معمار، مولف و عضو انجمن مفاخر معماري معتقد است كه با وجود چندگونگي فرهنگي در ايران، كه نتيجه مواجهه با فرهنگ‌هاي گوناگون چون فرهنگ چيني و غربي است، چيزي به عنوان معماري ملي، وجود خارجي نخواهد داشت و اصرار بر داشتن آن، تنها به يك هنر «كيچ» و سطحي منجر مي‌شود.

 به گفته اين معمار، امروزه در هيچ‌يك از هنرها، در دوره‌اي نيستيم كه بتوان چيزي را به عنوان هنر ملي نامگذاري كرد. براي مثال ما نمي‌توانيم آثار نقاشان 30 و 40 سال گذشته را ملي بدانيم. امروز در اثر ارتباطات گسترده هنرها از يكديگر متاثرند و جهاني‌شدن پديده‌اي غير قابل اجتناب است. از اين رو چيزي تحت عنوان معماري ملي وجود ندارد و اگر هم بخواهيم چنين عنواني داشته باشيم، يك چيز باسمه‌اي از آب درمي‌آيد.


صارمي با طرح اين سوال كه اصلا هويت ما چيست، اظهار دارد: هويت اكثريت دست‌اندركاران ما كه بيشترشان جوانان هستند، هويت يگانه‌اي نيست كه بتوان روي آن انگشت گذاشت. هويت ما چندگانه و چندپاره است و البته اين بسيار هم خوب و مفيد است. در گذشته هم همين‌طور بوده است. عجيب است كه برخي به دنبال هويت واحدي در گذشته هستند تا بتوانند آن‌را ادامه دهند؛ در حالي‌كه ما هميشه سر راه فرهنگ‌هاي مختلف قرار گرفته‌ايم و اين باعث شكوفايي فرهنگ ما شده است.


اين معمار معتقد است: تركيب فرهنگ ما با فرهنگ غرب در دوره قاجار و همچنين تركيب آن با فرهنگ چيني در دوران مغول، باعث خلق آثار هنري بسيار ارزشمندي شده است. در اين ميان تنها چيزي كه نزديك‌كننده اهالي اين فرهنگ چندگانه است، زبان ماست كه آن هم تركيبي است. البته نوعي از خلق و خوي ايراني هست كه خيلي‌ها به دنبالش هستند. خوي گرم و همراه با لطافت و نشاط، خوي ايراني است.


اگر به اقليم توجه نكنيم از بيرون و درون بنا رنج مي‌بريم
حسين ياوري، مولف و پژوهشگر هنرهاي سنتي نيز معتقد است مهم‌ترين وجهي كه در معماري ايراني وجود دارد، رعايت اقليم است. از نظر وي، در ايران هفت اقليم، داشتن معماري واحدي با عنوان معماري ملي امكان‌پذير نيست. ياوري استحكام، معنويت، امنيت و آرامش را از ويژگي‌هاي معماري ايراني مي‌داند.

وي گفت: با مطالعه تاريخ معماري، خواهيد ديد كه معماري ايران داراي آن‌چنان قدرت و صلابتي بوده است كه الگوي بسياري از كشورها بوده و از مرزهاي جغرافيايي شناخته شده‌اش بيشتر ديده شده است. در زنگبار، فرانسه، اسپانيا، چين، قفقاز و بسياري كشورهاي ديگر تاثيرات معماري ايراني و به‌ويژه پديده باغ ايراني را مي‌توان ديد. باغ ايراني كه متاسفانه ما ديگر به آن حساسيت نداريم؛ ولي در فلات كويري ايران كاملا معنادار است.


وي بر اين باور است كه در كشوري چون ايران كه تا اين حد در آن تفاوت اقليم و آب و هوا وجود دارد، نمي‌توان معماري واحدي داشت.


وي تاكيد كرد: اگر در معماري تهران، به اقليم تهران و مصالح بومي توجه نكنيم، هم از بيرون بنا رنج مي‌كشيم و هم از درون آن و ديگر خانه مكاني امن براي آرامش نخواهد بود. متاسفانه ما داراي نظام مهندسي معماري ملي، نظام مهندسي معماري منطقه‌اي و نظام معماري شهري نيستيم و تنها خود را درگير گرفتن مجوز و تراكم كرده‌ايم و از اين مباحث فرهنگي دور افتاده‌ايم.


وقتي معناي معماري درك شد، فرم اهميت مي‌يابد
همچنين فرشيد مثقالي گرافيست و تصويرگر، معتقد است كه معماري هر دوره بايد متناسب با ضرورت‌هاي آن طراحي و ساخته شود. به اعتقاد وي معماري يك معناست و پس از درك اين معنا، فرم است كه اهميت مي‌يابد؛ از اين‌رو معماري محلي و نه ملي، درك معناي زندگي در آن محل است. مثقالي مي‌گويد: من ترجيح مي‌دهم بگويم معماري محلي و نه معماري ملي. معماري در وهله اول يك معناست. وقتي اين معنا حل شد، بايد به فرم آن بپردازيم و تمام زيبايي معماري قديم ما اين است كه اين روابط به طور طبيعي و تنگاتنگ در آن وجود داشته و معمار به‌طور طبيعي آن‌را انجام مي‌داده است.
از نظر اين طراح ساختمان‌هاي شاخص گذشته نمي‌توانند به‌عنوان يك مدل استفاده شوند و در كنار معماري مسكوني، هركدام معنا و جايگاه خود را دارند. وي معتقد است: اين معماري محلي در طول تاريخ تغيير كرده است. ما نمي‌توانيم يك بخش آن‌را بگيريم و بگوييم اين معماري ملي است. فرم و خصوصيات يك بنا بستگي به اين دارد كه بنا براي چه كسي ساخته مي‌شود و چه كاربردي خواهد داشت. از آن‌جا كه امروز محدوديت مكان نداريم، مواد محلي نيز ديگر معنا ندارد.

به گفته مثقالي: اگر طالب آن هستيم كه بدنه را با آهن و بتن بسازيم و روي آن گنبد و آرك بگذاريم؛ نتيجه‌اي كه به آن مي‌رسيم، ديگر ماهيت قبلي را ندارد. زيرا استخوان‌بندي آن تغيير كرده است و با نشانه‌هاي ظاهري، بسيار بي‌هويت خواهد بود. توجه به بناي مساجد يا كاخ‌ها، براي درك فضايي كه گذشتگان ما در آن زندگي‌مي‌كردند، كافي نيست. بايد به فضاي زندگي مردم و خانه‌ةايي كه در آن زندگي مي كرده‌اند، توجه كنيم. متاسفانه امروز در استفاده از المان‌هاي معماري بومي، اغتشاش وجود دارد؛ زيرا مي‌خواهيم از هر كدام آن‌ها، يك بخش را داشته باشيم. در حالي‌كه بتن خواص خود را دارد و آهن نيز خواص خود را.

نظر شما