به گزارش خبرنگار شهر، زندگي نيكوكارانه استاد «عزتالله انتظامي» كه شب گذشته در تالار وحدت اين نشان را از دستان شهردار تهران دريافت كردفبه شرح زير است:
متولد 1303 در خانواده اي از طبقات پايين جامعه .
از همان اوان كودكي روي پاي خودش ايستاد؛ و شاگردي ميكرد و در مدرسه عنصري دباغ خانه؛حرفه نمايش را به شكل تجربي پي گرفت.
او در مدرسه حرفهاي صنعتي(آلمانها) مربوط به بچههاي طبقه سه جامعه درس ميخواند؛ژمدرسهاي كه از خانوادههاي كم بضاعت،پول نميگرفت و...و بچهها،همه لباس فرم ميپوشيدند و... هممدرسهايهايش محمد علي جعفري،هوشنگ بهشتي،كهنويي،قنبري و ديگران بودند، كساني كه هنر نمايش ايران را نشانه دار كردند.
در آن زمانها،بچههاي پولدار،ميرفتند به مدرسه البرز و دارلفنون.
روزي روزگاري در همان روزگاران دور،هنرمندي،يعني «پرويز خطيبي» شاعر/نويسنده/كارگردان و آدم همه فن حريفي بود؛ كه انتظامي نوجوان را كشف كرد؛ آن روز،مثل امروز، روز جمعهاي بود در كوچه برلن،در سالن تئاتري كه يكي از مهم ترين تئاترهاي آن دوران محسوب ميشد...و اينچنين،پاي هنرمند سالهاي بعد به عرصه نمايش باز شد.
اما با عبدالحسين نوشين،بزرگ نمايش و تئاتر فردوسي بود كه پردهخواني را كنار گذاشت و بازيگر شد،بازيگري كه بعدها، آقاي بازيگرش خواندند؛ كه «آقا بودن در نفس» و در ذات است و انتظامي در نفس آقا بود و هست...
اما فعاليتهاي نيكوكارانه:
1- اقدام براي بچههاي افغاني كه خودش را خرج كرد و گفت؛دستانم را پيش تان دراز ميكنم به گدايي،براي بچههاي افغانستاني،كه در حال مرگاند.
2- در اروميه؛ تحصيل كردگان از او خواسته بودند تا خودش را براي مسلولين خرج كند و كرد؛«ژاله علو» هم بود.
3- در كرج براي سامان دهي معلولين اقداماتي كرده است.
4- با آقاي اصغر عتيقهچي(كفاش ) سالهاست كه براي خانه سالمندان ، به صورت سالانه كفش ميفرستد و پاي برهنه را در شب عيد ميفهمد.
5- در زنجان ؛ براي سرطانيها قدم پيش گذاشت؛ براي انتظامي، خرج كردن از خود،هنري است جدي كه او خوب ميتواند اجرايش كند.
6- سالهاست كه شب عيدي،راه ميافتد اين ور و آن ور، تا سفره فراموش شدگان ديار هنر،خالي نماند!
در آن ايام،در بدو بدوي شب عيد، بعضي از شهرداران تهران و جاهاي ديگر،او را خوب شناختهاند و ميشناسندش!
7- چند سال پيش،آخر شبهاي سينما فرهنگ با برنامهي به عنوان «ياران ديروز ، ياران امروز» آفيش ميفروخت و با امضا ي خود،رونقي به دستهاي خالي ميداد؛خانمها حميده خيرآبادي و ژاله علو و ديگراني هم بودند.
8- براي بوئين زهرا و بم هم كارهاي بزرگي كرده است همراه با هنرمندان ديگر؛ درست مثل تختي بزرگ، كه خرج كردن از اعتبار و همهي هستياش را بلد بود.
9- و اينكه پسري محكوم به اعدام شده بود؛پسري 13 ساله و نابالغ كه ناخواسته قتلي را پيش آورده بود.
و باز،آقاي بازيگز،استاد «عزتالله انتظامي» بود و پيش افتادن براي نجات زندگي نوجواني كه اكنون جز دعا براي به رحم آوردن دل اولياي دم، چاره و خواست ديگري نداشت و...
اين بار هم استاد پيش افتاد و پولي را براي صاحب اوليائ دم جمع كرد و رضايت گرفت و خودش به مخاطره افتاد و...
و حالا هم براي آزادي زندانيان مقروض در تلاش است ...
10- همكاري با مؤسساتي چون موسسه نيكوكاري مهرآفرين و خيريه حضرت ابوالفضل (س) و... كه تصوير اين مرد بزرگ و نيكو كار را در ذهن همه ما ، اينگونه حك و ثبت مي كند.
مردي با قلبي آكنده از عشق به محرومان؛استاد عزت الله انتظامي