شهر: سيدحسن کسايي، نوازنده سرشناس ني، در نخستين روزهاي مهر 1307 در يکي از خانوادههاي متمول اصفهان متولد شد. پدرش، حاج سيدجواد، تاجر بود؛ اما رفت و آمدش با اهالي مطرح موسيقي اصفهان، مثل سيدحسين طاهرزاده، جلالالدين تاج اصفهاني، اکبرخان نوروزي، شعبانخان شهناز، حسين شهناز، علي شهناز، غلامحسين سارنج و اديب خوانساري، سيدحسن را به موسيقي علاقمند کرد و سبب شد پسر راه کسب و کار پدر را رها کند.
از تجارتخانه پدر تا محضر صبا
او که از پنج سالگي با کمک پدر، براي آموزش آواز و گوشههاي موسيقي ايراني، محضر استاداني چون جلال تاج اصفهاني و اسماعيل اديب خوانساري را درک کرد، 11 سالش بود که اولين اجراي صحنهاي آواز را همراه با فلوت نصير ثقفي، در دبيرستان سعدي اصفهان، با موفقيت تجربه کرد. در همان سال، همراه با پدرش در تهران با ابوالحسن صبا و حسين تهراني ديدار کرد و به همراه ويلون صبا، قطعهاي آوازي در مايه ابوعطا خواند. اما دو سالي نگذشت که صداي شش دانگش را از دست داد و نااميد، به صداي ني پيرمردي که از کوچه ميگذشت، دل بست. حاج سيد جواد، پدرش که هميشه بهترين مشوقش بود، برايش يک ني خريد؛ ولي حسن نزديک به دو سال در آن چوب خشک دميد و صدايي موزون نشنيد. پس از دو سال ني خشک را رام کرد و توانست صدايي دلنشين از دل بيرون آورد؛ صدايي بينظير که پيش از آن هرگز شنيده نشده بود. براي آموزش بيشتر، مدتي نزد مهدي نوايي، شاگرد و يادگار نايب اسدالله، تکنيکهاي متدوال نوازندگي ني را آموخت و سفرهاي هر از گاهش به تهران هم فرصتي بود براي حشر و نشر با ابوالحسنخان صبا، استاد رديفنوازي؛ که بعدها در سهتارنوازياش شکوفا شد؛ چنان که توانست در کنار هنرمنداني چون حسين محجوبي، روحالله خالقي و مشير همايون بنوازد. کسايي جوان، پس از فوت استادش، نوايي، از همنشيني با نوازندگان اصفهاني به ويژه جليل شهناز براي تسلط بر نوازندگي نِي بهره برد و با همنوازي تار و سهتار، با گامهاي مختلف موسيقي ايراني آشنا شد. در 20 سالگي، اولين اجراي تکنوازياش با ني در دستگاه همايون، در تئاتر اصفهان به صحنه رفت و يک سال بعد، قطعه معروف «سلام» را در دستگاه چهارگاه ساخت.
حشر و نشر با «گلها»
در سال 1329، سيدحسن 22 ساله، براي اولين بار ني را به ارکستر برد و اين شروع همکارياش با ارکستر راديو ارتش اصفهان و آغاز زندگي حرفهاياش بود. کم کم با ارکسترهاي راديويي که صبا، ياحقي، ميرنقيبي يا خرم سرپرستشان بودند همکاري کرد و بعد از 6 سال، به دعوت پيرنيا به برنامه راديويي «گلها» رفت.
در 39 سالگي، يک کمپاني فرانسوي به نام C.B.S، صفحهاي دورو از نوازندگي ني او و تنبک جهانگير بهشتي منتشر کرد و هشت سال بعد اين صفحه گرامافون در کشورهاي مختلف جهان پخش شد و ديدار با نوازندگاني چون راوي شانکار، شاران راني و بسماللهخان در همان سالها، ابعادي جهاني به کارش داد.
فهم «ني» مولوي در نواي ني کسايي
او را مبدع شيوهاي نو در نينوازي ميدانند؛ درست همانگونه که احمد عبادي در سهتار، علياصغر بهاري در کمانچه و فرامرز پايور در سنتور به اين ابداع دست زدند. او تمام 12 دستگاه موسيقي ايراني را مجددا در ساز نِي پياده کرد و با تغييراتي در فرم اين ساز و حالت تماس لبها با آن، به صدايي شفاف و خالص از ني دست يافت. همنوازي با سازهاي پردهداري مثل تار و سهتار او را بيش از پيش با گامهاي مختلف موسيقي ايراني آشنا کرد، به صورتي که براي اولين بار دستگاههاي چهارگاه، اصفهان، نوا و راست پنجگاه را با کوک دقيق و بهطور کامل اجرا کرد.
حسين عمومي، حسن ناهيد، محمد موسوي و منوچهر غيوري از شناختهشدهترين شاگردان وي هستند و ساسان سپنتا، موسيقيدان، ويژگي بارز نوازندگي او را «احراز تُن شفاف و مطلوب در محدودههاي بَم و زير نِي» ميداند. حسين دهلوي هم معتقد است «ني» مولوي در «ني» کسايي به واقعيت پيوسته است.
هوشنگ ابتهاج دربارهاش ميگويد «شکايت شب هجران که ميتواند گفت/ حکايت دل ما با ني کسائي کن» و فريدون توللي برايش نوشته «در نغمه اگر جلوه کند راز خدائي/ هم ساز عبادي خوش و هم ناي کسائي».
سفرهاي فرنگ
دهه 60 براي کسايي، دهه سفر به آلمان، انگلستان، فرانسه و هلند و اجرا در برنامه راديويي اين کشورها بود. در پايان همين دهه ، تنديس او را در گالري مفاخر هنري جهان در لندن نصب کردند. کسادي کار کسايي در دهه 50، با شرکتش در جشنواره نينوازان در سال 70 کمرنگ شد و صدا و سيما مستمرياش را از سال 74 دوباره مقرر کرد. در سال 78 وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي به او نشان درجه يک فرهنگ و هنر داد و سه سال بعد در سال 81 چهره ماندگار موسيقي شد؛ همان سالي که پسرش محمدجواد، کتاب «از موسيقي تا سکوت» را براي نيمقرن تلاش موسيقايي پدر منتشر کرد.
شکوه ني
همکاري کسايي در سالهاي بلوغ هنرياش با اهالي مشهور موسيقي چون جليل شهناز، علي تجويدي، احمد عبادي، تاج اصفهاني و اديب خوانساري و تکنوازيهاي او، ني را به سازي همرديف سازهاي ديگر تبديل کرد و سبب شد بيشتر ارکسترهاي ايراني، در سازبنديشان از ني استفاده کنند و به مرور زمان حتي براي آن رشته دانشگاهي طراحي شود. او با ضبط مجموعه «رديف ني» در 80 سالگي، اولين اثر آموزشي نينوازي را تدوين کرد و رسميتي بيش از پيش به اين ساز شباني داد؛ سازي که ميگويند حتي ببا لوله کردن يک تکه کاغذ آن را ميساخت و مينواخت. جر موسيقي به هيچ چيز دلبسته نبود و با اينکه از پيشکسوتان موسيقي سنتي است، انديشهاي نو داشت. آثار کسايي بيشتر بداههنوازي بوده ولي يکي از مهمترين قطعاتش، «سلام» در دستگاه چهارگاه است و از آثار متاخرش ميتوان آلبوم «دختر گلفروش» با تنظيم مهرداد يزداني و آواز علي جهاندار و «گفتوگوي ني و تار» که همنوازي او با شهرام ميرجلالي است، را نام برد.
مرگ صدا در سکوت
تا فروردين 91 هنوز در کوي عباسآباد اصفهان صداي ني کسايي شنيده ميشد؛ اما سرطان و گذران دو ماه در کما، او را در 25 خردادماه 91 از پا درآورد. نواي ناب نياش خاموش شد و پيکرش را شبانه و در سکوت خبري، در تخت فولاد اصفهان در کنار مقبره استادش، تاج اصفهاني، به خاک سپردند.