شنبه ۰۱ ارديبهشت ۱۴۰۳
ساعت : ۰۴:۱۹
کد خبر: ۵۶۸۷۸
|
تاریخ انتشار: ۰۲ آبان ۱۳۹۱ - ۰۹:۱۵
در نشست پژوهشي تئاتر آييني مطرح شد/
يك پژوهشگر نمايش معتقد است كه داستان‌ها و نمايش‌هاي اصيل ايراني در بطن خود درست زندگي كردن را مي‌آموزند اما سال‌هاست كه ديگر از چنين آثاري خبري نيست.

به گزارش خبرنگار فرهنگي «شهر»، اسماعيل بني‌اردلان مديرعامل بنياد آفرينش‌هاي هنري نياوران و مدير امور فلسفه هنر، در رابطه با جايگاه و اهميت تئاتر ديني در فرهنگ ايراني، با تاكيد بر شناخت جايگاه خود در جهان و موقعيت کنوني، افزود: همه مي‌دانيم انسان به داستان‌گويي و شنيدن قصه علاقه‌مند است. انگار همه ما محتاجيم قصه و داستان بشنويم و تعريف کنيم. با اينکه سال‌ها مي‌گذرد و اين تعداد داستان‌ و حکايت وجود دارد، همچنان فکر مي‌کنيم بازهم کم است و باز هم بايد بشنويم. اين نکته‌اي بود که ايراني‌ها به آن توجه کردند و قبل از اينکه حتي ما به کتابت برسيم، مي‌بينيم که در سرزمين ما حکايت‌گويي و داستان‌سرايي رواج داشته است. در واقع پيش از ادبيات مکتوب، ادبيات شفاهي ايران توجه به قصه‌گويي و حکايت‌پردازي را اساس کار خود قرار داده بود.

     

بني اردلان با اشاره به اينكه کساني را که داستان‌گو بودند، حکيم مي‌ناميدند، تصريح كرد: داستان‌گو کسي بود که در سنت ما به اندازه يک حکيم ارزش داشت، در حقيقت کسي که داستان تعريف مي‌کرد، در حد انساني بود که با معرفت و تکنيک‌هاي والا، اين توانايي را داشت تا از طريق داستان‌گويي معرفت و فرهنگ را انتقال دهد. مي‌توان گفت ايراني‌ها بافرهنگ بودند، زيرا از طريق شنيدن اين داستان‌ها معارفي به آنها منتقل مي‌شد. در واقع يک نوع خردمندي، حکمت، فرهنگ و خداشناسي از اين طريق انتقال پيدا مي‌کرد که اساس زندگي مردم مي‌شد. در آن زمان کسي براي سرگرمي حکايت نمي‌شنيد، بلکه از طريق اين حکايت‌ها، پندها و آيين‌ها، ناخودآگاه صاحب معرفتي مي‌شد که آن ها را در زندگي به کار مي‌بست و حاصلش همين فرهنگ استثنايي ماست. در نگاهي کلي بايد بگويم دانايي، خردمندي و زندگي‌کردن درست با قصه‌گويي منتقل مي‌شد، بنابراين كسي که قصه مي‌گفت، دانايي‌اش بايد به حدي بود که بداند با قصه‌اش زندگي انسان‌ها را تعريف مي‌کند.

 

زيبايي از نگاه ايراني‌ها

 

بني‌اردلان در ادامه به اختلافات موجود ميان فرهنگ ايران و يونان اشاره كرد و گفت: در فرهنگي که در سرزمين ما شکل گرفت، ايراني‌ها از ابتدا با يونان ميانه‌ خوبي نداشتند. نگاه، فرهنگ و فهمي که ايراني‌ها از انسان، هستي و دنيا داشتند با يوناني‌ها متفاوت بود. اين تفاوت هم در داستان‌گويي، هم در حوزه‌هاي هنرهاي تجسمي و هم در تئاتر ديده مي‌شود. البته ايراني‌ها نسبت به فرهنگ و فلسفه يونان بيگانه نبودند بلكه با شيوه تفکر آنها ميانه‌اي نداشتند.

 

وي در رابطه با تفاوت رويكردهاي فرهنگي و فلسفي يوناني‌ها با ايراني‌ها، به تفاوت نوع نگاه يوناني‌ها و ايراني‌ها به عالم و طبيعت اشاره كرد و گفت: همه ما طبيعت را دوست داريم، اما اگر بپرسند؛ چرا طبيعت را دوست داريد، جواب‌دادن برايمان سخت است، چون نمي‌دانيم چه بگوييم؟ شايد بگوييم چون طبيعت زيباست دوستش داريم، ولي چرا زيباست؟ يوناني‌ها در زيبايي طبيعت، پي به هماهنگي عظيم، تقارن، نظم و غايت بردند. در واقع متوجه شدند که زيبايي در تناسب است. تناسب يعني رياضي و يوناني‌ها کشف بزرگي کردند و متوجه شدند طبيعت از نسبت‌هايي پيروي مي‌کند. از آنجا که اين کشف حالت رازگونه براي يوناني‌ها داشت، کشف مقدسي شد و بعداً در هنرهاي يوناني اين نسبت کم‌کم به نسبت طلايي تبديل شد. در آثار نقاشي‌شان اين نسبت اساس کار قرار گرفت. 

     

بني اردلان ادامه داد: اما چطور ايراني‌ها با توجه به اينکه مي‌دانيم رياضي را اگر نه بيشتر از يوناني‌ها، به اندازه يوناني‌ها مي‌شناختند، اصلاً به اين نسبت توجهي ندارند؟ اين کشف براي ايراني‌ها چيز خاصي نبود. براي اينکه ايراني‌ها در طبيعت چيز ديگري مي‌ديدند. آنها از تناسب به فهم بالاتري از طبيعت دست پيدا کرده بودند. با اينکه مي‌بينيد در بناي پرسپوليس رياضيات چه کارکردي داشته است، نشان مي‌دهد قوم ايراني تسلط بالايي بر حساب و هندسه و رياضيات داشته‌اند. پس چرا براي ايراني‌ها اين کشف مثل يوناني‌ها تا اين حد اهميت نداشت؟ زيرا ايراني‌ها در طبيعت چيز ديگري مي‌ديدند، اتفاقاً در طبيعت دست مي بردند و البته از آن تقليد نمي‌کردند. مبناي اساس و تفکر هنر يوناني به گونه‌اي است كه هنرمند از بيرون چيزي مي‌گيرد، در خود او هم اتفاقي مي‌افتد و دوباره آن را به عالم خارج انتقال مي‌دهد، اما ايراني‌ها از طبيعت تقليد نکردند و مبدأ حرکت آن ها طبيعت نبود. پس طبيعت و زيبايي نزد ايراني‌ها چه مفهومي داشت؟ اگر زيبايي تناسب نبود، براي ايراني‌ها چه بود؟ در واقع، طبيعت مذهب و جلوه‌اي از حقيقت بود. اگر چشم در طبيعت بصيرت‌بين باشد، چيز ديگري مي‌بيند. 

    

اسلام در بطن فرهنگ اصيل ايراني

 

مديرعامل بنياد آفرينش‌هاي هنري نياوران با تاكيد بر اينكه در فرهنگ ما گذشتگان مي‌دانستند؛ چه بگويند و چگونه بگويند، افزود: اين چيزي است که در فرهنگ ما، باعث افتخار ماست، در واقع چگونگي گفتن حرف عميق بسيار سخت است. گاهي براي ما پيش آمده که مي‌خواهيم يک چيز فوق‌العاده بنويسيم، ولي در عمل چيز ديگري از آب درمي‌آيد.

 

بني‌اردلان در اين رابطه به تجربه‌هاي خود در عرصه فيلمنامه‌نويسي و نمايشنامه‌نويسي اشاره كرد و گفت: من چون سال‌ها در کار فيلمنامه نويسي بودم، هميشه نکته‌اي من را به فکر وا مي‌داشت؛ اينکه وقتي از فيلمنامه ديگران ايراد مي گرفتم، فوري مي گفتند: «تو نفهميدي». بعدها متوجه شدم آن فيلمنامه‌نويس واقعاً قصد داشته چيزهايي بگويد، اما نتوانسته است. پس حق دارد که بگويد «تو نفهميدي»، چون او آنگونه ننوشته که من بفهمم. ما هنوز هم اين گرفتاري را داريم. نمايشنامه مي‌نويسند و اولين جمله را که مي‌خوانيد مي‌گويد: «متوجه نشدي من چه گفتم»! بنابراين مسئله مهمي است که چه مي‌خواهيم بگوييم و چطور مي‌خواهيم بگوييم. به اصطلاح تکنيک‌ها مهم‌اند.

 

وي در اين رابطه به حکايت‌پرداز بودن اولين کتاب‌هاي داستاني ايراني از جمله «کارنامه اردشير بابکان» و همچنين «شاهنامه» ابوالقاسم فردوسي اشاره كرد و گفت: کتاب «کارنامه اردشير بابکان» بي آنکه متوجه باشيم ما را با يزدان‌شناسي، حقيقت‌جويي و رفتار درست انساني آشنا مي‌کند. در واقع او از کجا ياد گرفته بايد فکر را چگونه و با چه تكنيكي بيان کرد؟ اين کتاب‌ها در شخصيت‌پردازي، صحنه‌پردازي و فضاسازي حيرت‌آور است، اما ما هنوز نمي‌توانيم بعد از هزار سال در داستان صحنه‌پردازي و شخصيت‌پردازي کنيم. پس آن فرهنگ، اين هنر را از کجا ياد گرفته که بتواند صحنه‌پردازي کند؟ من اندکي با ادبيات مدرن آشنايي دارم و متوجه شدم آنچه در رمان و ادبيات مدرن گفته مي شود؛ براساس صحنه‌پردازي‌هاي شاهنامه است. اگر امروز رمان نو به اين دانش رسيده، آن را از کجا کسب کرده؟

 

اين استاد دانشگاه در اين رابطه با اشاره به اينكه رمان «بيهقي» خواننده را با آئين درست زندگي‌کردن آشنا مي‌كند، گفت: بيهقي براي هر مسئله‌اي که ممکن است در زندگي هر انساني پيش بيايد حکايتي آورده است، زيرا ما از طريق حکايت‌گفتن با معارف عميق آشنا مي‌شويم، يا همان چيزي که فردوسي در کتابش مدعي است و آن را با عبارت «به نام خداوند جان و خرد» آغاز مي‌کند؛ خداوندي که حقيقتش دانايي است.

 

وي با تاكيد بر اينكه فردوسي و بيهقي با خرد جاويدان سر و کار دارند، تصريح كرد: با دست يافتن به اين خرد جاويدان به همان مقوله خداشناسي مي‌رسد. بنابراين مردم آنچنان تربيت شده بودند که با ورود اسلام به سرعت با آن انس برقرار مي‌کردند. به اين خردمندي پيش از اسلام حکمت خالده مي‌گفتند و در سنت اسلام تحت عنوان عرفان يا معرفت از آن نام مي‌برند. بنابراين متوجه مي‌شويم اين معارف از همان ابتدا از يونان فاصله گرفت. براي اينکه نوع نگاهش به انسان و هستي فرق مي‌کرد و به قضا و مشيت الهي قائل بود. پس طبيعي است که بوطيقاي يوناني هرگز نتوانست از سنت خود راه به جايي ببرد. با توجه به اينها تئاتر به معناي يوناني در سنت ما شکل نگرفت، گرچه تئاتر در بارگاه خيلي از پادشاهان اجرا مي‌شد، اما علاقه‌مندي از طرف ايراني‌ها وجود نداشت.

  

معرفت آئين‌هايمان را از دست داديم

 

بني‌اردلان با نقبي به اينكه ايراني‌ها از اواخر دوران صفويه دچار گسست فرهنگي شده‌اند و در آشنايي با غرب هم راه درستي را پيش نگرفته‌اند، گفت: در چنين شرايطي جنبه‌هاي نمايشي ما چه بودند؟ فقط يکي از آنها مقام‌ها و مقامه‌خواني بودند و اگر بخواهيم آن را وسعت دهيم، بايد به آئين‌هايمان برگرديم. ما آئين‌هاي وسيعي داشتيم که جنبه‌ نمايشي داشتند، ولي متاسفانه فقط ظاهر اين آئين‌ها براي ما باقي مانده و بخش معرفت‌شناسي‌ آن را از دست داده‌ايم. خيلي از آئين‌ها در شمال اجرا مي‌شود. گاهي از اجراکنندگان آئين‌ها مي‌پرسم اين چيست؟ مي‌گويند: «اين تيرگان است که ما شنيده‌ايم به آرش هم مربوط مي‌شود». مي‌گويم: «خب، فرض کنيم به آرش هم مربوط شود. با اين آئين چه چيزي گيرمان مي‌آيد؟». مي‌گويد: «نمي‌دانم، ولي ادامه دارد ديگر»! يعني آن مسئله اصلي محو شده و فقط صورت ظاهر آن باقي مانده است. اگر مردم در آئيني شرکت مي‌کنند، به معناي امروز آن، بازي نمي‌کنند، بلکه بخشي از زندگي را به اجرا مي‌گذارند.

   

بر اساس اين گزارش، اسماعيل بني اردلان در فاصله سال‌هاي 78 تا 83 رييس دانشگاه سينما تئاتر و در بين سال‌هاي 83 تا 86 معاون پژوهشي دانشگاه هنر بوده‌ و هم اکنون نيز مديرعامل بنياد آفرينش‌هاي هنري نياوران و مدير امور فلسفه هنر است. آثار چاپ‌شده‌ از وي در حوزه مقاله و تاليفات بسيار زياد است، ولي دو کتاب مهم و معتبر از ايشان منتشر شده به نام‌هاي «سرفرسنگ‌هاي تحول در مسير نگارگري ايران» که انتشارات دانشگاه هنر آن را منتشر کرده و کتاب دوم «معرفت‌شناسي صنايع ايران».

نظر شما