چهارشنبه ۰۵ ارديبهشت ۱۴۰۳
ساعت : ۱۱:۲۴
کد خبر: ۵۸۶۴۸
|
تاریخ انتشار: ۰۳ دی ۱۳۹۱ - ۱۰:۴۶
گزارش شهر از معيارهاي سنجش آثار هنري/
هنرمندان تجسمي و موسيقي، هر يک درباره معيارهاي ارزش هنري نظرات متفاوتي دارند.

به گزارش خبرنگار فرهنگي شهر، چند و چون معيارهايي که سبب ارزشمندي آثار هنري مي‌شوند، همواره محل بحث و گفت‌وگوي مردم، کارشناسان و اهل هنر بوده است. برخي معتقدند هنر و هنرمند همواره از جامعه‌اي که در آن مي‌زيد گامي جلوتر است و افق‌هاي گسترده‌تري را مي‌نگرد، از اين رو مردم عادي نمي‌توانند درک کاملي از هنر هنرمندان هم‌عصر خويش داشته باشند.

برخي نيز بر اين عقيده‌اند که يکي از مهم‌ترين وظايف هنر، برقراري ارتباط با مردم و انتقال پيام هنرمند يا مراجع خاص، به آن‌هاست، بنابراين هنري ارزشمند است که بتواند به نحو احسن با مردم زمانه خويش ارتباط برقرار کند. عده‌اي نيز معتقدند هنرمند بايد به خلق اثر هنري بپردازد و وظيفه او هماهنگ کردن اثرش با مردم نيست؛ بلکه اين وظيفه رسانه‌هاست که مردم را با هنر روز آشنا کنند.
از طرف ديگر، آن‌چه از اعصار گذشته و زندگي مردمان پيشين در ايران باقي مانده، حکايت از انس و الفت ايرانيان با هنر بوده تا جايي که ابزار و ادوات زندگي روزمره عوام، به هنر والا آميخته است. در صد سال گذشته اما، با تاثيرپذيري هنرمندان ايراني از مغرب‌زمين و تغيير نوع برخورد هنرمندان با هنر و اثر هنري، امروز کم‌تر و کم‌تر از گذشته هنر را در زندگي روزمره مردم مي‌بينيم و به نظر مي‌رسد اين تغيير، منتج به ايجاد شکافي عميق ميان هنرمندان و مردم عادي شده است.


دائما نمي‌توان مردم را فريب داد

کامبيز درمبخش، کاريکاتوريست پيش‌کسوت، مطابقت هنرمند با اثر هنري‌اش را لازمه درک آن اثر توسط مردم مي‌داند. وي بر نقش هنرمند در برقراري ارتباط اثر با مردم تاکيد دارد و معتقد است: وقتي هنرمند با کار خودش مطابقت و هماهنگي نداشته باشد، اين ناهماهنگي به ضرر هنر و به ضرر هنرمند است. هنرمند بايد خود جزئي از هنرش باشد تا مردم بتوانند آن را بفهمند.

وي درباره اين‌که برخي هنرمندان نامفهوم بودن اثر براي مردم را معياري براي ارزش هنري آن مي‌دانند، مي‌گويد: به هر حال بسياري از مردم ممکن است متوجه تفاوت ميان اثر ارزشمند و بي‌ارزش نشوند؛ ولي منتقدان، کارشناسان و هنرشناسان مي‌توانند اين آثار را تشخيص دهند و دائما نمي‌توان مردم را فريب داد. متاسفانه حتي در ميان هنرمندان هم کساني هستند که از ناآگاهي مردم سوء استفاده مي‌کنند و کاري بي‌محتوا را باارزش جلوه مي‌دهند؛ ولي مخاطبي که نمي‌تواند اثر خوب را از اثر بي‌ارزش تشخيص دهد، بايد نظر منتقدان را درباره آن اثر پيگيري کند و به منتقدان حرفه‌اي هنر اعتماد کند؛ زيرا شناختن هنر نيز خود يک هنر است.


هنر بايد دوباره با زندگي مردم عجين شود

صادق تبريزي، نقاش و هنرمند نقاشي‌خط، نيز معتقد است تا زماني که مردم آموزش هنري نديده باشند، نظرشان نمي‌تواند تعيين‌کننده باشد و اگر مردم سهمي در هنر داشته باشند آن را درک مي‌کنند.

اين هنرمند با تاکيد بر لزوم آموزش هنر در نخستين مقاطع تحصيلي، مي‌گويد: اگر مردم سهمي در هنر پيدا کنند، مي‌توانند قدرت درک آن را نيز بيابند و به‌جاي خريد يک تابلو فرش با طرحي از فلان مينياتوريست، آثار ارزشمند هنري را در خانه‌شان به ديوار مي‌زنند و حتي اگر نتوانند اثر ارژينال خريداري کنند، کپي آثار ارزشمند را در خانه‌شان نصب مي‌کنند که به مراتب ارزش هنري بالاتري از آثار تکراري و بازاري دارد.

اين هنرمند معتقد است: اگر به مردم ياد دهيم که هنر خوب است و اگر روي آن سرمايه‌گذاري کنند سود خوبي هم خواهند برد، مردم سراغ اثر هنري خواهند رفت. ولي تا زماني که مردم آموزش هنر نبينند، هنر در اين مملکت نمي‌تواند به جايي برسد. ذهن مردم بايد آموزش ديده و ورزيده باشد تا بتوانند اثر هنري ارزشمند را تشخيص دهند و تا زماني که ذهن مردم آموزش‌هاي لازم را در اين زمينه نديده باشد، نظر مردم معيار درستي براي سنجش ارزش يک اثر هنري نخواهد بود.


اصيل هم مي‌تواند نو باشد

محمد ابرهيم جعفري، نقاش و استاد دانشگاه، اما معتقد است اثر هنري اصيل هم مي‌تواند نو باشد و نبايد منتظر باشيم حراج‌هاي خارجي براي ما هنرمند خوب تعيين کنند. وي با اشاره به تفاوت آن‌چه مردم مي‌پسندند و آن‌چه دغدغه هنرمند است، مي‌گويد: پيکاسو در صحبت‌هايش گاه مي‌گويد «نقاش» و گاه مي‌گويد «هنرمند»، تفاوتي که پيکاسو ميان اين دو قائل مي‌شود به اين دليل است که به اعتقاد او نقاش آن کسي است که هر چيز را که معمول است و ديگران دوست دارند مي‌کشد؛ اما هنرمند با اين‌که از همين مراحل کارش را آغاز مي‌‌کند، دنيايي را خلق مي‌کند که در واقعيت وجود ندارد و خيال‌انگيز و رازآلود است.

جعفري معتقد است: دنياي خيال‌انگيز هنرمندان امروز فاصله بسياري با دنياي هنرمندان سنتي دارد. از طرف ديگر چطور ما هنرمندان امروز که تا اين حد از سنت‌هاي تصويري مردممان و از لباس و نحوه زندگي‌شان فاصله گرفته‌ايم، توقع داريم اين مردم اثرمان را درک کنند؟ ما صبر مي‌کنيم تا يک هنرمندمان برود آن طرف آب و يک حراجي اثرش را بخرد تا مردم باور کنند که کار او خوب است و از هنرش استقبال کنند.

وي مي‌گويد: شايد به دليل تاثيري که از غرب مي‌گيريم مردم با هنرمان ارتباط برقرار نمي‌کنند. اگر به آن‌چه خود داريم رجوع کنيم و آن را به جهان متمدن وسعت دهيم، يعني کارمان ايراني و البته به روز باشد، مي‌توانيم کاري کنيم که مردم هم درکمان کنند.


خلاقيت حرف اول را در هنر مي‌زند

بهزاد شيشه‌گران، نقاش و عضو هيئت‌ مديره انجمن هنرمندان نقاش ايران، خلاقيت را تاثيرگذارترين عامل بر ارزشمندي اثر هنري و رسانه‌‌ها را موظف به اطلاع‌رساني هنري به مردم مي‌داند. وي درباره اين‌که چرا برخي افراد مي‌توانند با خلق آثاري شبه آبستره، خود را هنرمند جا بزنند، مي‌گويد: در اين ميان رسانه‌ها نقش مهمي را ايفا مي‌کنند. اگر رسانه‌‌ها اطلاعات درستي به مردم بدهند و ذهن مردم را در اين رابطه روشن کنند، مردم نيز فريب اين افراد را نمي‌خورند. شيشه‌گران معتقد است: اين رسانه‌ها هستند که بايد هنرمندان اصيل را به مردم معرفي کنند؛ زيرا مردم عادي نمي‌توانند تفاوت اثر کسي که يک عمر روي کارش انرژي گذاشته و اثر کسي را که فقط رنگ‌مالي مي‌کند، تشخيص دهند؛ اما رسانه‌‌ها مي‌توانند در اين حوزه بنويسند و اطلاع‌رساني کنند.

وظيفه هنرمند فهماندن اثرش نيست

عباش مشهدي‌زاده، مجسمه‌ساز و مدرس دانشگاه نيز معتقد است وظيفه اصلي هنرمند خلق اثر هنري است و مردم براي فهم آثار هنري بايد قد بکشند. وي معتقد است مشاجره آفريننده و مخاطب حاصل بي‌اطلاعي مديران فرهنگي‌ست و مي‌گويد: درخت بدي، جز ميوه بد، نمي‌تواند چيزي به خواهان بدهد؛ ولي اگر درختي خود گوارا باشد و در فضاي گوارا نيز رشد کند، ميوه‌هايش هم گوارا خواهند بود. کسي که نيرو و عمرش را به جاي هنرآفريني صرف کارهاي جانبي کند، هنرمند و هنرآفرين راستگو و صادق نيست؛ زيرا پرداختن به مسائل جنبي هزينه گزافي براي هنرمند دارد.

ارزش هنر را آيندگان تعيين مي‌کنند

لوريس چکناواريان، آهنگساز و رهبر ارکستر، اما تعيين ارزش اثر هنري را در دستان نسل‌هاي آينده مي‌داند و معتقد است شهرت يک هنرمند دليل بر ارزشمندي اثر او نيست. وي مي‌گويد: ‌به اعتقاد من هميشه ارزش کار هنري را نسل آينده تشخيص مي‌دهد و زماني که هنرمند زنده است، ارزش کارش بر اساس واقعيت تعيين نمي‌شود؛ چون ممکن است معروفيت يک فرد در زمان زندگي‌اش به دلايل مختلف از جمله تبليغات يا صرف هزينه‌هاي گزاف باشد.

اين هنرمند مي‌گويد: هميشه به دوستانم مي‌گويم که من براي امروز زنده نيستم، براي فردا زنده‌ام. فردا و نسل‌هاي آينده است که تعيين مي‌کند کار من هنري بوده يا نه و در آينده مشخص مي‌شود يک هنرمند ماندگار است يا فاني.


هنر واقعي حوزه تاثيرگذاري وسيع دارد

پرويز کلانتري، نقاش پيشکسوت، نيز هنري را واقعي مي‌داند که حوزه تاثيرگذاري وسيعي داشته باشد و علاوه بر اهل فن، مردم نيز آن را بفهمند. اين هنرمند مي‌گويد: به نظر من هنر واقعي هنري است که حوزه تاثيرگذاري‌اش وسيع باشد؛ يعني از طرفي نکاتي براي کشف اهل فن داشته باشد و از طرف ديگر مردم عادي با آن ارتباط برقرار کنند و از آن لذت ببرند. فکر مي‌کنم هنرمنداني که خيال مي‌کنند جهان با آن‌ها تمام شده، خودشان را گول مي‌زنند؛‌ درحالي که امثال مکرمه قنبري در همه جاي جهان وجود دارند و کشف مي‌شوند. نمونه اروپايي آن، هانري دوآنيه روسو يا همان روسوي گمرکچي بوده که يک نقاش عامي و بدون تحصيلات حرفه‌اي است؛ ولي در تاريخ هنر مي‌درخشد. امور جهان را بايد در قاب خودشان ديد و نبايد مردم عادي را مسخره کرد.


در همين زمينه بخوانيد:

اصيل هم مي‌تواند نو باشد/منتظر نباشيم حراج‌ها برايمان تعيين تکليف کنند
هنر بايد دوباره با زندگي مردم عجين شود/ نظر کسي که آموزش نديده نمي‌تواند معيار باشد 

هنرمند بايد جزئي از هنرش باشد/ دائما نمي‌توان مردم را فريب داد 

خلاقيت حرف اول را در هنر مي‌زند/ رسانه‌ها تفاوت سره و ناسره را به مردم نشان دهند 

وظيفه هنرمند فهماندن اثرش نيست/ مردم بايد قد بکشند

ارزش هنر را آيندگان تعيين مي‌کنند/ سليقه رفيق ندارد 

بهترين مخاطبم کارگر خانه پدري‌ام بود 

نظر شما