به گزارش شهر، سعيد مستغاثي، منتقد سينما و تلويزيون در جلسه هفتگي انصار حزب الله، درباره حال و روز اين روزهاي سينما به سخنراني پرداخت که متن کامل آن را مي توانيد در زير بخوانيد:
امروز فضاي فرهنگي کشور ما فضاي مطلوبي نيست. اين خود دليلي بر اقدام قابل تحسين اخير انصار حزبالله در مقابل فيلم جيراني است. گروهي مثل انصار بايد بر اين حرکات خويش ايمان داشته باشند و تا حدي که مورد رضايت خداوند و مقام عظماي ولايت هم باشد که انشاءالله هست.
اين که چنين فيلمهايي ميتواند اکران شود يا خير، بايد در مورد آن بحث شود چرا که مخالفان حرکتهاي اخير انصار معتقدند اين کار غيرقانوني است. آييننامه سينماها و موسسات نمايشي در وزارت ارشاد را داريم که به طور خيلي واضح تاکيد کرده که فيلمها و يا قسمتهايي از يک فيلم که مخل مباني اسلام و ارزش هاي اسلامي و مقدسات باشد، قابل حذف و پيگيري است.
آييننامههايي که جدّي گرفته نميشوند
جالب است که اين آييننامه مربوط به امروز هم نيست؛ بلکه در زمان رژيم طاغوت که يک رژيم ضد اسلامي بود و در صدد اسلامزدايي از جامعه برآمده بود، مربوط به آن زمان است. البته اينکه عمل ميشده يا خير بحث ديگري است. خيلي جالب است که آيين نامه مربوط به خرداد 1329 است يعني حدود 60 سال پيش است که در ماده 55 آن آمده است: کميسيون نمايش با رعايت موارد پانزدهگانه زير از کليه فيلم هاي صاحبان سينما و سنديکا و تلويزيون بازديد نموده و از نمايش فيلم يا قسمت هايي از فيلم که منطبق با موارد زير باشد جلوگيري خواهد کرد:
1- مخالف با مباني ديني و تبليغ عليه اسلام و مذهب اثني عشري است. ماده 11 آن ميگويد: «صحنههايي از فيلم که در آن روابط نامشروع زنان شوهردار و يا فريب و اغفال دختران نمايش داده شود، قابل نمايش نيست.»
در سوم مرداد 1345 آييننامهاي به تصويب رسيده که در آن آمده نمايش قسمتي از فيلم که متضمن نکات مشروحه در ذيل باشد در سراسر کشور ممنوع است:
«1- اهانت به توحيد و پروردگار و اديان و کتب آسماني و پيامبران و مقدسات
2- اهانت به دين مبين اسلام و کيش شيعه اثني عشري و مقدسان و مقدسات آن.»
جالب است که در ماده 12 آن آمده است:«تشويق اعمال رذيله و غيرانساني از قبيل خيانت، جنايت، جاسوسي، زنا، همجنس دوستي، دزدي، ارتشاء، تجاوز به حقوق غير يا نتايجي از آن عايد شود که به طور حتمي دال بر برائت و موجّه ساختن ارتکاب اعمال ناشايست و غيرانساني باشد.»
ماده 6 آن ميگويد: «هر نوع فيلم که در آن قاتل و جاني و سارق در نتيجه قتل بدون مجازات مانده باشد. فيلمهايي که مخالف با آداب و رسوم و سنن ملي کشور باشد.»
در ماده ديگر آمده است: «فيلمهايي که موجب فساد اخلاقي جامعه يا برخلاف عفت عمومي جامعه باشد.» اينها مرّ قانون در آن زمان بوده و بالطبع الان خيلي قاطعتر از آن موقع وجود دارد. يعني وجود يک صحنه يا ماجرايي که خلاف محکمات قرآني و اسلامي باشد، خلاف است. قصاص يکي از محکمات قرآني است و ما در طول انقلاب هم با آن برخورد داشتهايم. از جمله حضرت امام خميني(ره) دو بار در زمان سخنرانيشان آيه استرجاع را خواندند؛ يک بار براي تصويب کاپيتولاسيون در سال 1343 و يک بار براي اهانتي که جبهه ملي به حکم قصاص کرده بودند که در سال 1360 بود و در آن جبهه ملي را مهدورالدم خواندند.
تعرض غير مستقيم به حکم قرآني قصاص
متاسفانه نه فيلم اخير بلکه تعداد فيلمهاي متعددي به همين قضيه پرداختهاند يعني به کرّات ميبينيم که در فيلمها و حتي برخي سريالها مقوله قصاص مطرح ميشود و آن چيزي که صراحت قرآن است يعني «لکم فيالقصاص حياه» وجود ندارد.
بنده مراجعهاي به تفسير الميزان علامه طباطبايي(ره) راجع به تفسير اين آيه «کتب عليکم القصاص...و لکم فيالقصاص حياه» داشتم. علامه آيه را چنين تفسير ميکند که اگر قصاص صورت گيرد خيلي بهتر از بخشش خواهد بود. نه تنها در اين فيلم بلکه در فيلم «انتهاي خيابان هشتم» که اخيرا نمايش داده شده است، دقيقا ضد قصاص بود و از هيچ کسي هم صدايي به مخالفت درنيامد.
داستان فيلم «انتهاي خيابان هشتم» اينچنين بود که شخصي محکوم به قصاص ميشود و در نتيجه آن يک خانواده از هم ميپاشد؛ آن هم به جهت اين که ميخواهند ديه آن را پرداخت کنند. دختر خانواده به فحشا کشيده ميشود و پسر خانواده دچار معضل ميشود و يک وضعيت بسيار ناهنجاري به وجود ميآيد.
يا فيلم «سوت پايان» خانم نيکي کريمي که نه فقط مقوله قصاص که بسياري از ارزش هاي اسلامي را زير سوال ميبرد.
توليد چنين فيلمهايي در سينماي ايران محصول يک جرياني است که حساب شده عمل ميکند. به طور کلي بايد گفت همانطور که امام جمعه کاشان آيتالله نمازي فرموده بودند، سينماي ايران رو به ابتذال است و در اين زمينه ميتوان يکيک فيلمها را تحليل کرد. دقيقا همين چيزهايي است که در سينماي امروز وجود دارد و مخالف قانونهايي است که حتي 50 سال پيش در رژيم طاغوت وضع شده بود، چه برسد به امروز که اسلامي است(!)
اين جريان نه تنها يک جريان در سينما بلکه در کل فرهنگ ماست چون فضا دست يک گروه شبه روشنفکر است؛ به قول حضرت آقا، روشنفکري بيمار.
به نظر من اين چيز عجيبي نيست. گروهي شبهروشنفکر وجود دارند که رسانههاي گوناگون را در اختيار دارند و ذهن و فکرشان همين است. اصلا اينگونه نيست که تعمدي هم در کار باشد بلکه فضاي فکري اينها چنين است. شما فيلمهاي قبلي آقاي جيراني را که ملاحظه کنيد از همين دست مقولات در آن به چشم ميخورد. از قبيل آب و آتش، شام آخر، سالاد فصل و... البته اين تفکر مختص آقاي جيراني هم نيست وفقط در فيلم اخير «من مادر هستم» خيلي نمايان است. البته نبايد از اين نکته هم غافل شويم که اکثر اين فيلمها علاوه بر اين اشکالات داراي نقدهاي سينمايي بسياري هستند؛ از روايت تا ساختار و شخصيتپردازي. يعني اگر بخواهيم مثلا يک نمره فيلميک به فيلم من مادر هستم بدهيم يک چيزي حدود 2 يا 3 ميگيرد.
ضرورت ورود متدينين به حوزه فيلمنامهنويسي و فيلمسازي
اينها که به ما ميگويند شما از سينما چيزي نميفهميد و فقط ما ميفهميم (!) بايد گفت اصلا چنين چيزي نيست و با ادله و برهان ثابت ميکنيم. پس ما نبايد هراس داشته باشيم از اينکه به ما بگويند سينما بلد نيستيد. بايد به آنان گفت خودتان سينما بلد نيستيد. الان وقت آن رسيده که بچههاي حزباللهي وارد ميدان شده و گروه فيلمسازي تشکيل دهند و اين اصلا چيز وحشتناکي نيست. اين آدم هايي که الان در ورطه سينما هستند که از ازل سينماگر نبودهاند و خيلي از اينها الان هم نيستند. يکي خبرنگار صفحه حوادث فلان روزنامه بوده و ديگري ژورناليست و ديگري گزارشگر دادگاههاي طلاق بوده است و ليکن اينها آمدهاند و از يک فضاي خلاء استفاده کردهاند که فيلمسازان قبلي نميتوانستند استفاده کنند و لذا دوربين برداشتهاند و به قول خودشان سياه مشق کردهاند و هنوز هم ادامه ميدهند.
اثر درخشان «آخرين روزهاي زمستان»
الان 90 درصد فيلمهاي سينمايي امروز ايران در هيچ استانداردي نميگنجد. اخيرا سريال مستند «آخرين روزهاي زمستان» درباره شهيد حسن باقري پخش شد؛ آدمي که اصلا در دوران دبيرستان درس نميخواند و ميگفتند زياد هوش بالايي نداشته و از دانشگاه هم فراري بوده است ولي در زمان جنگ به يک دفعه واحد اطلاعات - عمليات سپاه را چنان تشکيل ميدهد و کاري ميکند کارستان که هنوز برخي از عملکردهايش در دانشگاههاي استراتژيک جنگ دنيا تدريس ميشود.
به نظر من اين چيزي جز خودباوري نبوده و خداوند هم هدايت کرده است.
جريان سينمايي در کشور ما امروز اين بهانه را دارند که آقا شما فقط ميگوييد اين فيلمها نباشد. در صورتي که ما نبايد چنين باشيم بلکه بايد قصه و فيلمنامه بنويسيم. گروهي که سريال حسن باقري را ساختند يک گروه تازهکار و جديد هستند ولي کار درخشاني کردند که به نظر من به لحاظ سينمايي يکي از درخشانترين کارهاي مستند نمايشي در طول 30 سال گذشته است.
نگاهي گذرا به برخي فيلمهاي جشنواره سيام
بنده براي روشن شدن مطلب نگاهي گذرا به فيلمهاي جشنواره سيام مياندازم.
1- فيلم «تلفن همراه رئيس جمهور» که فکر ميکنم هنوز اکران نشده است. داستان اين فيلم از اين قرار است که تلفن همراه رئيس جمهور به دست رانندهاي ميافتد و او مخاطب همه کساني که به رئيس جمهور تلفن ميزنند، قرار ميگيرد. و متوجه ميشود که مردم چه مشکلاتي دارند و انگار رئيس جمهور در يک برج عاج نشسته است. در پايان اين شخص ديوانه ميشود و حتي در طول فيلم به دختري کمک ميکند که در زندان است و به نظر ميآيد از اهالي فتنه بوده است. اين آقا چون با وانت رانندگي ميکرده، وانت خود را ميفروشد و به دختر مريض صدقه ميدهد ولي در آخر آنجايي که احتياج دارد، هيچ کس به او کمکي نميکند.
اينجا به طور کاملا ظريفي يکي از مباني ديني و عرفي تضعيف ميشود. يعني اين که ميگويند «تو نيکي ميکن و در دجله انداز» يک چيز بيمعنايي است. اين که خداوند ميفرمايد صدقه بدهيد چرا که فرض است که خداوند در جايي خودش جبران ميکند، همه در اين فيلم زير سوال رفته است. نويسنده اين فيلم علي عطشاني است که سه فيلم ديگر هم دارد؛ يکي به نام «پوست موز» است و راجع به آدمهايي است که به آن دنيا ميروند. آن دنيا را به تصوير ميکشد. شخصيتي را نشان ميدهد که دلال عزرائيل است و کلا اين فيلم آن دنيا را به مضحکه کشيده است.
جالب است که ما فيلمي در تاريخ سينماي ايران به نام «شبنشيني در جهنم» داريم که مربوط به سال 1336 است و آن را يک بهايي به نام مهدي ميثاقي ساخته است. در اين فيلم يک حاجي بازاري است که در خواب ميبيند که به خاطر بديهايي که کرده، به جهنم ميرود و دوباره برميگردد و بديها خود را جبران ميکند و بعد دوباره ميميرد و به بهشت ميرود. اين داستان يک خواب است که آن زمان مورد اعتراض واقع شد. ولي در فيلم «پوست موز» و فيلم بعدي ايشان به نام «دموکراسي تو روز روشن» کسي خواب نميبيند. بلکه دنياي آخرت به طور خيلي رئال به سخره گرفته ميشود (!) نميدانم آنهايي که ميگفتند فيلم شبنشيني در جهنم يک فيلم کفرآميزي بوده است، راجع به اين فيلمها چه نظر دارند. اين که به همين راحتي معاد و قيامت زير سوال برده ميشود و هيچ کس هم دم برنميآورد (!) آيا اين مخل به مباني اسلام نيست؟
فيلم ديگر جشنواره سيام به نام «يک سطر واقعيت» اثر علي وزيريان است که ظاهرا از فيلمسازان متعهد بوده است؛ اما در اين فيلم يک زوج روزنامهنگار را نشان ميدهد که ميخواهند به خارج از کشوربروند. بعد يک سازمان از خارج از کشور با آنها تماس ميگيرد تا يکسري از وبلاگنويسها را در روزنامههايشان معرفي کنند تا آن سازمان پول بدهد که بتوانند به خارج از کشور بروند. در نگاه اول به نظر ميرسد تهيه کننده قصد دارد راجع به کودتاي مخملي و بنياد سوروس و غيره صحبت کند. وقتي اينها به خارج از کشور ميروند متوجه ميشوند که در اين مدت سر کار بودهاند، يعني به بيان ديگر، تماشاگر سر کار بوده است. يعني در واقع با زبان بيزباني ميگويند اين داستان هاي کودتاي مخملي و غيره توهمي بيش نيست.
فيلم ديگر «پنجشنبه آخر ماه» است که داستان گروهي از جوانان است که پدر و مادرشان آدم هاي مذهبي هستند. يکي از خانوادهها به حج يا مشهد ميروند و خانه که خالي ميشود اينها در آن خانه جشن برپا ميکنند و دختر و پسر باهم هستند. بعد يک روحاني زنگ در را ميزند و اينها در يک اتاقي مخفي ميشوند و روحاني يکسري سيدي براي اينها آورده که پسر خانواده تکثير کند. يکسري سيديها راجع به توبه است و يکسري راجع به ازدواج است. بعد ميگويد اين سيديهاي توبه مربوط به زنان و مردان پير است و سيديهاي ازدواج مربوط به جوانان است. حواست باشد که اشتباهي تکثير نکني.
اين فيلم ميخواهد بگويد اصولا توبه خاص پيرمردان و پيرزنان است و اصلا مربوط به جوانان نميشود و تا وقتي که پيرمرد و پيرزن نشديد هر کاري که خواستيد ميتوانيد انجام دهيد. جوانان اين فيلم يا آدمهاي بيبند و بار هستند و يا آدمهاي خشک مغز و خبري از جوانان انقلابي، عالم و دانشمندي که امروز اين افتخارات علمي را براي کشور دارند، در سينماي ما نيست.
فيلم ديگري به نام «ميگرن» با سه اپيزود است که سه خانواده را نقد ميکند؛ يک خانواده مذهبي، يک خانواده نيمهمذهبي و خانواده غير مذهبي. خانوادههاي مذهبي دائم درگير هستند. يکي از آنها به خارج از کشور ميرود و همسرش را در خانه حبس کرده است و او حتي نميتواند با کامپيوتر کار کند که آن زن غيرمذهبي ميآيد و به او ياد ميدهد. در اپيزود سوم که حالتي فمينيستي دارد و زن زندگي را خودش اداره ميکند، مقداري معقول است و باز او هم از اجتماع گريزان است؛ چرا که در اجتماع درگيري و قتل است. و اجتماع يک اجتماع بحران زده قلمداد ميشود به گونهاي که همه درگير هستند.
فيلم ديگري به نام «خرس» است که متاسفانه برخي از افرادي که انتظار ديگري از آنها داريم در اين فيلم شريک هستند. اين فيلم راجع به يک رزمندهاي است که مفقودالاثر است و به يک دفعه برميگردد و متوجه ميشود که همسرش با کس ديگري ازدواج کرده چرا که تصور شده بود او شهيد شده است. او هنوز همسرش را دوست دارد و سعي ميکند او را به سمت خودش جذب کند؛ اين يک اشکال شرعي. دوم اينکه مردي که آنجا همسر آن زن است، خيلي خشن است و چون ميخواهد خانوادهاش را حفظ کند با اين رزمنده درگير ميشود و خلاصه در جريان درگيري، مرد زن و بچه خودش را ميکشد و آن رزمنده هم همينطور علاف ميماند.
در اينجا نه رزمنده مقصر جلوه داده ميشود ونه آن مرد چون ميخواسته خانوادهاش را حفظ کند و لذا جنگ و دفاع مقدس مقصر جلوه داده ميشود که باعث شده خانوادههايي ازهم بپاشند. اين يک فيلم به تمام معنا ضد دفاع مقدس است. ديگر بايد به چه زباني گفته شود؟ کجاي دنيا يک فيلم ضد دفاع ساخته شده است؟ باور کنيد نه در آمريکا و نه در اروپا چنين فيلمي ساخته نشده است.
البته فيلم ضد جنگ داريم که فيلمهاي خوبي هم هست؛ اما فيلم ضد دفاع نداريم يعني هيچ جايي ديده نشده که کسي بگويد دفاع چيز خوبي نيست. به قول آيتالله مصباح يزدي حفظهالله، دفاع را هر حيواني دارد. يعني کسي که دفاع نکند از حيوان هم پستتر است. حالا رزمندگان ما که به خاطر حفظ دين رفتند، آيا رواست که چنين قضاوتي در مورد آنها شود؟! متاسفانه امروز همهجا تبليغ ميشود که رزمندگان به خاطر دفاع از خاک رفتند! اين همه وصيتنامه از شهدا موجود است؛ بروند، بخوانند.
فيلم ديگري به نام «پذيرايي ساده» است که مربوط به ماني حقيقي است. داستان راجع به دو نفر است که اينها يک نذري را در کوهستانهاي کردستان ميدهند. از خارج کسي نذرکرده که پول هنگفتي را ميان آدمها تقسيم کنند. دراين نذر آدمهاي زيادي تحقير ميشوند؛ به طوري که در يک صحنه يک شخص بچه مردهاش را از گور بيرون ميآورد تا پول بگيرد. در اين فيلم يک ايراني باشرافت پيدا نميشود. اين در حالي است که ميگويند فيلم «آرگون» هاليوود يک فيلم ضد ايراني است. اين فيلم که صد برابر ضد ايرانيتر است(!) ضمن اين که نقد سينمايي اين فيلمها به قوت خود باقي است.
نقد فتنه 88، تنها با يک فيلم!
نکته قابل تامل ديگر اين که عليرغم اين که بيش از دو سال از فتنه 88 ميگذرد، فقط تنها و تنها يک فيلم راجع به اين موضوع ساخته ميشود و آن هم «قلادههاي طلا» بود! اين در حالي است که در آمريکا که حادثه 11 سپتامبر اتفاق افتاد، بعد از آن راجع به اين قضيه فيلمهاي زيادي ساخته شد و در جريان اصلي سينماي آمريکا هيچ وقت زير سوال برده نشد. هيچ جاي دنيا معمول نيست که آنهايي که از پول ملت ارتزاق ميکنند، ضد کشور خودشان فيلم بسازند؛ چرا که براي خود، مسئله ملي را يک خط قرمز ميدانند.
من نميدانم مسئله دفاع مقدس براي ما يک مسئله ملي است يا نه. متاسفانه چنان زير علامت سوال رفته که گويي همه چيز بههم ريخته است.
البته مستندهاي مستقلي عليه 11 سپتامبر ساخته شد ولي هيچ زماني اکران نشد. يعني در کشورهاي غربي و آمريکا هيچ کمپاني به خود جرئت نميدهد که ضد آن فيلم بسازد چون آن را براي خود يک مسئله ملي ميداند.
فيلم ديگر جشنواره سيام فيلم «چک» است. فيلم داستان يک آقايي است که به نمازجمعه ميرود و يک شخص ديگر که عرقخور است. اينها باهم قاطي هستند. با همديگر به نمازجمعه ميروند و بعد باهم ميروند عرق ميخورند، تفريح ميروند و ميرقصند. داستان اين نتيجه را به دست ميدهد که همه بايد باهم باشيم و بعد جامعه را هم به عنوان يک جامعه شنگول به تصوير ميکشد.
همينطور فيلم «پل چوبي» که مربوط به خيانت يک خانواده و عشقهاي ضربدري و قضيه فتنه است. فيلم «من همسرش هستم» باز ماجراي خيانت است. فيلم «خوابم مياد»، فيلمي کمدي و اومانيستي و تلخ است. جالب است که ما تا به حال فيلمي نداشتهايم که آخر آن با تلخي به پايان برسد. در اين فيلم و فيلم خرس آخرش با قتل تمام ميشود و جالبتر اين که در آييننامه سينمايي داريم که موضوع فيلم که در آن جاني و سارق بدون مجازات باشند، نبايد نمايش داده شوند، تازه اين آييننامه مربوط به زمان طاغوت هم هست.
همينطور «نارنجيپوش» آقاي مهرجويي که روي آن مانور زيادي داده شد که ضد فيلم «جدايي نادر از سيمين» است، همينطور در مورد عدم مهاجرت است. در اين فيلم يک خانواده را نشان ميدهد که مرد ميخواهد بماند و زن ميخواهد به خارج برود. زن دکتر و نابغه رياضي است و به سوئد ميرود و مرد ميماند و سوپور ميشود. بعد يک ديالوگي دارد که قابل توجه است؛ زن به شوهرش ميگويد: چرا تو به خارج نميآيي؟ مرد ميگويد: آنجا آشغال ندارد. بعد زن هم در کشور ميماند و سپور ميشود. غير از اين است که فيلم براساس ترويج عرفانهاي نوپديد وانحرافي است؟!
برخي کارگردان ها بيشتر مقصرنديا آنکه به اينها ميدان ميدهد؟
بر آقاي مهرجويي و جيراني و غيره حرجي نيست که چنين فيلمهايي بسازند چرا که اينگونه فکر ميکنند و بر مبناي اين فکر فيلم ميسازند. آن که به اينها ميدان ميدهدتا با پول ملت فيلم بسازد و بيايد در يک جشنوارهاي که منتسب به انقلاب و دهه فجر است، جايزه بگيرد مقصر است.
فيلم «در انتظار معجزه» مربوط به آقاي صدرعاملي سومين اپيزود از سه اپيزودي است که براي آستان قدس تهيه کرد. «در انتظار معجزه» مربوط به ماجرايي است که در حرم مطهر امام رضا(ع) اتفاق ميافتد. چند نفر هستند که درماندهاند و به سوي حرم امامرضا(ع) حرکت کردهاند تا آنجا شفا بگيرند. يکي از آنها که پيرزني است که از خارج کشور آمده و در بين راه ميميرد. دومي که فرزند فلجي دارد به حرم که ميرود از هر طرف که ميخواهد برود دربها بسته مي شود و هر چه تلاش ميکند موفق نميشود. آخر برميگردند و در بين راه تصادف ميکنند و در تصادف به بچه شوک وارد ميشود و بچه سالم ميشود. نميدانم اين ضد ارزشهاي اسلامي هست يا خير؟
متاسفانه هزينه اين سه فيلم را آستان قدس رضوي پرداخته است.
فيلم ديگر به نام «تهران 1500» اولين فيلم بلند انيميشن است که ماجراي نيروي انتظامي است که به همه گير ميدهد. نميدانم چه کساني در موسسه ناجي هنر نشستهاند و اين فيلمها را بررسي ميکنند؟! چرا که تا فيلمنامه بررسي نشود، امکانات و نيرو و اجازه استفاده از امکانات نيروي انتظامي داده نميشود.
بها ندادن به فيلمهاي شانه تخممرغي!
يکسري فيلمهاي ديگر هم هست که به فيلمهاي «شانه تخممرغي» مشهور است؛ از اين فيلمهايي که در بقاليها به فروش ميرسد. جالب است که تا به حال هيچ وقت جشنواره فجر به اين فيلمها بهايي نميداد ولي در جشنواره سيام اين فيلم هاي شانه تخم مرغي هم بوده است(!)
جالب است در زمان طاغوت تلويزيون فيلمفارسي نشان نميداد و فقط در موارد خيلي معدودي آن هم در بعضي از اعياد فيلمهايي را نشان ميدادند.
روند قهقرايي سينمايي ايران!
ولي متاسفانه کل سينماي ايران مسيرش عوض شده است و روندي قهقرايي سير ميکند و فضاي مسمومي شده است.
نبايد فکر کنيم جشنواره امسال هم گلستان است، اينطور نيست و البته کاري هم نميتوان کرد؛ چرا که اين فضا محصول 200 سال گذشته است. قشر شبهروشنفکري بر سينماي ما مسلط است. مثلا شما نميتوانيد که به آقاي مهرجويي بگوييد تو بيا حتما يک فيلم راجع به شهيد رجايي بساز. چرا که او اصلا در قد و قواره اين حرفها نيست. همچنين نميتوان از آقاي بيضايي توقع داشت که فيلمي راجع به دفاع مقدس بسازد. چرا که اساس شبه روشنفکري از مبناي ضد ديني برخاسته است و اينها هنوز خود را وامدار ميرزاملکمخانها و تقيزادهها ميدانند و علني در مجله «مهرنامه» و «آسمان» از آنها تقدير ميکنند. وقتي کسي چنين تفکراتي دارد از او چه انتظاري ميرود؟ بعد در دانشگاههاي ما هم چنين تفکراتي را به دانشجويان آموزش ميدهند.
ورود به ميدان هنر، راهحل اصلي و اساسي
سينماي ما به مثال تيم فوتبالي است که تمام بازيکنهاي آن فاتحهشان خوانده شده است و اميدي به آن نميتوان داشت. اين که بگوييم حالا ممکن است جايي جرقهاي هم زده شود و شانسي يک توپ هم به گل وارد شود. اما آبي از اين تيم فوتبال گرم نميشود. بنابراين بايد آستينها را بالا زد و وارد ميدان شد؛ اين تنها راه حل است. واقعا بايد نيروهاي ارزشي وارد صحنه شوند؛ چرا که تجمع و پايين کشيدن فيلم راه حل نميباشد. آنها هم ميگويند شما کاري بلد نيستيد. اگر حرفي تو بهتر ميزني بستان بزن.
آقاي رئيس جمهور ميگويد فيلمنامه بياوريد، من نديده از آن حمايت ميکنم. البته آنها به ما اينگونه القا کردهاند که جاذبه با سکس و خشونت ايجاد ميشود. اصلا اينگونه نيست به ما اينطور القا کردهاند. اسلام چنان جاذبيتي دارد که همه فرهنگها را در خودش حل کرده است. خان مغول به ايران حمله ميکند و در ايران مسلمان ميشود و گنبد سلطانيه و مسجد گوهرشاد درست ميکند.
اين اثر جذابيت فرهنگ اسلامي است. اين جاذبه به حدي است که چنان در غرب پيشرفت ميکند که آنها را به وحشت انداخته است. آنها ميگويند تا 20 سال آينده اسلام مذهب اول اروپا ميشود. همين امروز تعداد مسلمانان از کاتوليکها در دنيا بيشتر شده است. اين اعترافات خود غربيهاست که به صورت مکتوب وجود دارد. بايد از جذابيت اسلام بهرهبرداري بيشتري کنيم. امام جمعه نجف ميگفت که تا قبل از اين که سريالهاي ايراني مثل «مختارنامه» و «يوسف پيامبر» به عراق بيايد، همه سريال هاي ترکيهاي و مصري را تماشا ميکردند و خانوادهها به شدت در خطر افتاده بودند ولي همين سريال هايي مثل «يوسف پيامبر» و «مختارنامه» با همه نقايصش باعث ميشود که خانوادهها سريال هاي ترکي و مصري را کنار بگذارند و اينها را نگاه کنند.
ضرورت بيان فرهنگ ديني با زبان امروزين هنر
اين ناشي از جذابيت دين است. منتها بايد فرهنگ دين را با زبان هنري تبليغ کرد. هنر اسلامي در طول قرون متمادي درخشانترين آثار را از خود خلق کرده است. بايد با چارچوب اسلام وارد کارزار شده و همه اين مرزهاي ساختگي را به هم بريزيم.
شهيد آويني وقتي وارد عرصه سينما شد براي خودش چارچوب طراحي کرد. نمونه امروزي آن هم سريال «شهيدحسن باقري» است که فيلم بسيار جذابي هم هست. بايد وارد شد و ثابت کرد که ما ميتوانيم.
متاسفانه سينماي ايران به دليل تحليل غلط مسئولين خود از همان ابتداي انقلاب، نتوانست هويت انقلاب اسلامي را به خود بگيرد و براساس القائات ??? ساله غرب که جدايي دين از زندگي، فرهنگ، هنر و علم را تبليغ ميکند متاسفانه اين تفکر ارتجاعي در ذهن برخي مسئولين ما باقي ماند که هنر و دين ارتباطي به يکديگر ندارند، لذا هويت و ريشههاي اصلي ما و ايدئولوژي اسلامي را از سينما کنار گذاشتند و سينماي ما بيانگر تفکرات غربي شد، در نتيجه از گفتمان انقلاب اسلامي دور شد و خشت کجي بالا رفت که متاسفانه روز به روز کجتر ميشود.
بايد با دست پر به اين ميدان آمد تا بسياري از افرادي که در عرصه سينما، کمتر معتقد به ارزشها و باورهاي اسلامي هستند و حتي تخصص آنچناني هم ندارند کنار بروند. لذا با کمي خودباوري، حزباللهيها ميتوانند فيلمهاي خوبي بسازند و در اين عرصه حضور داشته باشند.
جوانان حزبالله در جشنواره عمار کارهاي خوبي را ساختند و مانند دوران جنگ نشان دادند که ميتوانند در هر عرصهاي موفق باشند؛ مگر امثال شهيد حسن باقري به عنوان يک نابغه، دانشکده جنگهاي استراتژيک ديده بودند؟ اما کارهايي کردند که در دانشکدههاي بزرگ جهان نيز تدريس نميشد. بنابراين امروز بايد به فرموده رهبر معظم انقلاب اسلامي در عرصههاي مختلف حضور داشت و کارهاي بزرگي انجام داد.
جوانان حزبالله اندک نيستند و نبايد ظرفيت خود را در سينما به وضع موجود کنوني، محدود کنيم. بايد آب راکد را با يک آب تازه عوض کرد؛ با انگيزههاي جديد، فضا را تغيير داد و درجا نزد.