به گزارش گروه اجتماعي شهر، افزايش زندگي مجردي بين دخترها و پسرها در تهران خبر از آسيب جديدي ميدهد که بيشک در آينده بيشتر با آن مواجه خواهيم شد. به عقيده کارشناسان اگر امروز تنها در خبرها آن را ميخوانيم، با روند موجود فردا روز در پيرامون خودمان زوجهايي که بدون ازدواج رسمي همخانه شدهاند را مشاهده خواهيم کرد.
اين نوع زندگي که به هم خانه بودن معروف است، در بيشتر کشورهاي اروپايي و امريکايي رواج دارد؛ اما رواج اين نوع زندگي در کشوري با شاخصههاي فرهنگي ايران، نگران کننده است.
بر اساس تعريف، همخانگي موقعي که دو فرد مجرد از دو جنس متفاوت قبل از ازدواج با هم زندگي ميکنند، اتفاق ميافتد. اين براي افرادي که به تعهد اجتماعي و شخصي که ازدواج لازم دارد تمايل ندارند، يک مسير ميانبر است؛ حداقل براي مدتي.
نيمي از زوجها در غرب پيش از ازدواج همخانه بودند!
آمارها نشان ميدهد همخانگي در 40 سال اخير در کشورهاي غربي افزايش چشمگيري داشته است. سرشماريها نشان ميدهد تعداد زوجهاي همخانه امريکا در سال 1960، 439 هزار نفر بوده و در سال 2000، برآورد شده که در حدود پنج ميليون و 500 هزار نفر همخانه هستند. بر اساس آمار ديگري نيمي از زوجهايي که سرانجام ازدواج ميکنند، گزارش کردهاند که قبل از ازدواج با هم همخانه بودهاند.
افزايش 50 درصد طلاقها
اکنون نظر عامه امريکاييها زندگي مشترک قبل از ازدواج را يک ايده خوب ميداند و همخانگي به عنوان يک فرهنگ معرفي ميشود. جامعهشناسان معتقدند همهگير شدن اين موضوع يک تاثير مهم و طولاني مدت بر ساختار جامعه امريکايي دارد. عامه بر اين عقيدهاند که همخانگي به عنوان يک دوره امتحان براي مشاهده اينکه آيا رابطه خوب عمل ميکند يا نه، مفيد است.
اما با اين وجود مطالعات روي آمارها نشان ميدهد ازدواجهايي که زوج قبل از آن با هم همخانه بودهاند نسبت به ازدواجهايي که زوج چنين سابقهاي نداشتهاند، بيش از 50 درصد بيشتر با خطر طلاق مواجه است. به عبارتي ديگر بر خلاف باور عامه حتي در امريکا همخانگي پيش از ازدواج نميتواند دليلي براي استحکام خانواده در آينده باشد.
آيا همخانگي ايرانيزه ميشود؟
امروزه همخانگي شيوهاي براي جايگزيني ازدواج يا آغازي براي ازدواج در غرب شناخته شده است؛ البته حتي در غرب با توجه به آمارها براي مثبت بودن کارايي همخانگي، ترديدهاي فراواني وجود دارد. علاوه بر اين به گفته کارشناسان اجتماعي همخانگي در مدل ايراني با توجه به فرهنگ جاري کشور بسيار متفاوت و آسيبزاتر خواهد بود.
همخانگي جايگزين ازدواج يا پيشدرآمدي بر ازدواج!
افراد با دو نوع نگاه وارد اين رابطه ميشوند. يک اينکه عدهاي هم خانگي را جايگزيني براي ازدواج ميدانند. براي مثال حامد 37 ساله که بيش از يک سال است وارد يک رابطه همخانگي شده، ميگويد به ازدواج فکر نميکنم و اين رابطه را آغازي براي رسيدن به ازدواج نميدانم؛ بلکه شکلي از زندگي است نه مقدمهاي براي رسيدن به ازدواج مرسوم.
وي ميگويد همخانهاش اينگونه به اين موضوع نگاه نميکند. حامد ميگويد به صراحت به دوستش گفته که قصد ازدواج ندارد؛ اما ميداند که دوستش با وجود دانستن اين موضوع اما در درونش همچنان به ازدواج به شيوه مرسوم فکر ميکند و اين مساله را دنبال ميکند. حامد از اين موضوع به عنوان بزرگترين مشکل زندگي همخانگي خود ياد ميکند.
در اين نوع همخانگي يکي از آسيبهاي جدي مربوط به نوع زندگي مخفيانهاي است که افراد مجبور خواهند بود از اجتماع و خانواده در پيش بگيرند اين موضوع بار رواني زيادي را در بلند مدت بر دختر و پسر خواهد داشت.
تا زير يک سقف زندگي نکنيم، شناخت واقعي نيست پس همخانه ميشويم!
در نگاه دوم دختر و پسر از ابتدا با هدف آشنايي و برقراري رابطهاي براي شناخت و با تکيه به اين جمله که تا زير يک سقف زندگي نکنيم شناختي پيدا نميشود وارد رابطه همخانهگي ميشوند. از نگاه اين افراد بزرگترين مشکل خانوادهها هستند و آنها به يک زندگي پايدار ميانديشند.
از نظر آنها بهترين راه براي شناخت شريک زندگي آيندهشان زندگي با اوست! هرچند اين موضوع خود دچار تناقض است. اما اين افراد توجيه ميکنند که هزينه ازدواج چه از لحاظ فردي و چه اجتماعي بسيار گسترده است و اگر يک زندگي رسمي آغاز شود امکان بازگشت به دوران مجردي بسيار سخت است. نگاه اين افراد به زندگي مشترک به عنوان يک آزمايش خود ميتواند بزرگترين آسيب براي زندگي مشترک آنها باشد.
دکتر حسيني آسيبشناس در اينباره ميگويد: وقتي افراد با اين عنوان که رابطهشان مقطعي خواهد بود و يا آزمايشي زندگي خود را با هر عنواني آغاز کنند در اين شرايط به راحتي در مقابل مشکلات زندگي مشترک عقب مينشيند و به سمت جدايي ميروند.
براي هر فردي اين موضوع قطعي است که زندگي مشترک در جامعه امروز مشکلات متنوع و فراوان اقتصادي و فرهنگي دارد که نياز به گذشت طرفين دارد. اما تنها هنگامي ميتوان از سد اين مشکلات و موانع گذشت که طرفين از ابتدا به يک زندگي مشترک، وفاداري به خانواده و همسر خود بيانديشند.
حسيني ميافزايد: معمولا کساني که ازدواجهاي دوم و سوم را تجربه ميکنند رابطه چندان خوشبختتر و موفقتري را کسب نميکنند.
به عبارتي ديگر ميتوان گفت افراد در ازدواجهاي دوم و سوم تنها سطح توقعاتشان را منطقيتر ميکنند و از ايدهآلهاي غير منطقي خود فاصله ميگيرند. در موضوع زندگي همخانگي نيز اين مساله صادق است.
تبعات و آسيبهاي همخانه شدن دختران و پسران
يکي از مسائلي که بايد در زندگي همخانگي به آن توجه کرد. در اين رابطه دختر و پسر بدون هيچ توافق مشخص و رسمي وارد يک رابطه ميشوند. امروزه شاهيدم حتي در ازدواجهاي مرسوم که با قول و قرارها اجتماعي و سندي زوج وارد زندگي مشترک ميشوند خلف وعدهها فراوان به وجود ميآيد حال اگر اين زندگي بدون اين توافقهاي اجتماعي و سندها و بر اساس پيمان شفاهي و ذهني باشد تا چه ميزان ميتوان به پايداري آن اميدوار بود؟
بالا رفتن امکان سوء استفاده در رابطه همخانگي
مشکل اينکه طرفين در اين رابطه بسيار آسيبزا هستند و ممکن است در معرض سوء استفاده قرار بگيرند. حتي در تحقيقاتي که در غرب موجود است ثابت شده در زندگيهاي همخانگي سوء استفاده طرفين بيشتر اتفاق ميافتد.
يکي براي ازدواج ديگري براي فرار از مسئوليت
تفاوت نگاه طرفين و تعريف متفاوت آنها از اين رابطه آسيب ديگري است. براي مثال معمولا پسر يا عنوان يک سبک از زندگي وارد اين رابطه ميشود که براي او کاهش مسئوليتها و پايبنديها تشکيل خانواده را به همراه دارد وارد اين رابطه ميشوند اما در مقابل دختران اغلب با عنوان مقدمهاي براي تشکيل خانواده به همخانگي روي ميآورند. اين موقعيت خطرناکي را به همراه ميآورد.
فضاي ناسالم خانهها
بر اساس تحقيقات استفاده از مشروبات الکلي و مواد مخدر در خانههايي که پايهي ارتباطهاي خانوادگي ندارند رايجتر است حتي اگر اين خانهها محل زندگي يک دختر و پسر باشد اين موضوع تفاوتي ندارد.
اضطراب از پايداري يک زندگي
تحقيقاتي که در غرب نشان ميدهد آنهايي که همخانه هستند زياد شاد نيستند. معمولا يکي از طرفين يا هر دو همواره به پايداري رابطهشان مشکوک هستند. در يک بررسي از 14 هزار نفر در يک دوره 10 ساله يافته شد که کمتر از 25 درصد از آنهايي که همخانه هستند گفتهاند در زندگيشان به طور کلي بسيار شاد هستند. اين در حالي بود که اين ميزان در بين افراد ازدواجکرده 40 درصد بوده است.
سست شدن زندگي زوج حتي در صورت ازدواج
برخلاف اينکه عدهاي اين رابطه را آزمايشي براي پايدار بودن ازدواج در نظر ميگيرند افرادي که قبل از ازدواج با هم زندگي ميکنند بعد از ازدواج ميزان جدايي و طلاق بيشتري دارند. دکتر نيل بنت، جامعهشناس و استاد دانشگاه ييل، در نشريه روانشناسي معاصر يافتههايش را منتشر کرده است که زنان همخانه نسبت به زناني که قبل از ازدواج با همسرشان زندگي نميکردهاند، 80 درصد بيشتر احتمال دارد که از همسرشان طلاق بگيرند. تحقيق ملي از خانوادهها و خانوارها نشان داد که زوجهايي که با همخانگي شروع کردهاند تقريباً دوبرابر بيشتر احتمال دارد که طي 10 سال از هم جدا شوند در مقايسه با افرادي که با ازدواج شروع کرده بودند. (57 درصد در مقابل 30 درصد)(آمارها مربوط به جامعه آمريکا است)
وقتي تعهد رنگ ميبازد
آنهايي که همخانه هستند، در فرايند بلوغ چيزي را از دست دادهاند. در اين سبک زندگي جايگزين، هدف داشتن تمامي منافع و امتيازات يک شخص بالغ متاهل است، بدون پذيرفتن مسئوليتهايي که در آن وجود دارد. جامعه امريکا افراد را ترغيب ميکند تا بر حال متمرکز شوند و براي امروز زندگي کنند؛ اما ازدواج رسمي نشانه تاکيد بر آينده است.
همخانگي همچنين به فقدان يک عنصر سازنده در فرايند بلوغ اشاره ميکند؛ ميل به متعهد شدن و پايبندي به اين تعهدات. ميل به تاخير انداختن لذتهاي آني براي يک هدف ارزشمند نشانه بلوغ است. افرادي که متعهد ميشوند و مسئوليت کامل انتخابهايشان را ميپذيرند احتمالاً بيشتر عزت نفس، غرور و تماميتشان رشد يافته است. افرادي که از يک رابطه به رابطه ديگر ميروند الگوهاي کنارکشيدنشان از يک موقعيت استرسزا رشد يافته است به جاي آنکه با آن مواجه شوند.
خانوادهها پراکنده ميشوند
آنهايي که همخانه هستند، اغلب با نارضايتي والدينشان مواجه هستند. اين دشوار است که اين افراد رازشان را حفظ کنند. آنها مجبورند پشت سرهم دروغ بگويند تا حقيقت مشخص نشود. موضوعاتي همچون حمايت مالي والدين و احساس گناه در مورد عمل کردن برخلاف آرزوهاي آنها نيز در زندگي اين افراد وجود دارد. از دست دادن حمايت والدين يک ترس اساسي براي زوجهاي همخانه است.
در شهر بخوانيد:
ازدواجهاي توافقي و امکان سوء استفاده/ توقعات خانوادهها از جوانان منطقي باشد
چرايي افزايش همخانه شدن دختران و پسران
جاي آمارها در کشوي مسئولان است يا کيوسک مطبوعات؟
وقتی صداقت و درستی باشه همخانه بودن بهترینه .
با این شرایط کسی نمیتونه ازداج کنه .