پنجشنبه ۰۹ فروردين ۱۴۰۳
ساعت : ۱۹:۱۳
کد خبر: ۸۳۶۵۷
|
تاریخ انتشار: ۲۷ مهر ۱۳۹۴ - ۱۰:۳۶
احمدرضا دالوند
صنعت فرهنگ، از جنگ جهانی دوم به اینطرف رشد فزاینده‌ای را آغاز کرده است. صنعت فرهنگ ناشی از پدیده‌هایی است، مثل: 
- تلویزیون و صنایع مرتبط با آن 
- کامپیو‌تر و دانش پیرامون آن 
- ویدیو 
- ماهواره با همه ابعاد فنی گسترده‌اش 
این پدیده‌ها بر آینده فرهنگ در سراسر جهان اثر می‌گذارند. از نیمه دوم قرن بیستم به اینسو، «فرهنگ» چه به صورت کالا و چه خدمات، از جریان صنعتی شدن تاثیر گرفته است. تا پیش از آن، و تا نیمه دوم قرن نوزدهم، تمامی فرهنگ جهان، چه فرهنگ توده‌ای و چه فرهنگ نخبه‌گرا، بازتاب مجموعه‌ای از نمادهای اجتماعی و مذهبی بود. چنین بازتابی از فرهنگ خصوصیت ویژه‌ای داشت که از نحوه تولید آن ناشی می‌شد. محصولات این فرهنگ یا به صورت «منحصر به فرد» تولید می‌شد یا به تعداد محدود. به این معنا که در فنون تولید، تغییری رخ نمی‌داد. این اوضاع مربوط به دوران پیش از انقلاب صنعتی است. اما هنوز هم در جاهایی که تجربه صنعتی شدن کاملاً مستقر نشده، چنین وضعیتی مشاهده می‌شود. رشد جوامع صنعتی، ابتدا در اروپا و سپس در سرا سر جهان، مقارن با نو آوری‌های فنی به ویژه در عرصه ارتباطات بر همه اشکال تولید و اشاعه فرهنگ اثر گذاشته است. تا دهه ۱۹۸۰، حتی در اروپا، خیلی‌ها از اهمیت «صنعت فرهنگ» اطلاع نداشتند. به همین دلیل سیاست‌های مناسب به ندرت طراحی و اجرا می‌شد. وضع در کشورهای غیر صنعتی از این هم وخیم‌تر بوده و هست، وضعی که همچنان ادامه دارد. 

صنعت فرهنگ موجبات رشد دو پدیده را فراهم می‌کند: 
۱- توزیع عادلانه فرهنگ 
۲- عدم تمرکز فرهنگی 

در جهان غیر صنعتی، در مواجهه با صنعت فرهنگ، نوعی انفعال و آشفتگی ملاحظه می‌شود. نیروی چیره شونده صنعت فرهنگ بر همه تعصبات، هراس‌ها و سنت گرایی‌های نسنجیده و هیستریک، غلبه می‌کند. 
همه رسانه‌های گروهی از نظر کمی و کیفی دستخوش تغییراتی شده‌اند که با خاستگاه‌های آغازین آن‌ها تفاوت‌های چشمگیری دارد. این دگرگونی‌ها، روابط تازه‌ای میان فرستنده و گیرنده برقرار کرده‌اند. عامه مردم با محصولات صنعت فرهنگ، صد‌ها و هزاران بار بیشتر از گذشته تماس دارند. کسانی که این موقعیت مهم را درک نمی‌کنند سر انجام به برده این وضعیت در خواهند آمد و به بد‌ترین نوعِ فرمانبرداری تن خواهند داد. 
 
روشنفکران غیر غربی که تا دیروز با نکوهش امپریالیسم وضع اخلاقی غرور آمیزی برای خود تصور می‌کردند، حالا در برابر چیزی قرار گرفته‌اند، پدیده‌ای بیگانه که توده‌ها را به سوی خود می‌کشاند، در خود جذب می‌کند و آن‌ها را شاد و سر مست می‌سازد؛ چنانکه روشنفکر ضد امپریالیست را با بی‌اعتنایی پس می‌زنند و در انبوه خود محو می‌سازند. حالا دیگر رهبری توده را روشنفکران در دست ندارند، رهبری عامه مردم به دست چهره‌هایی افتاده است که کسی از عقیده و باور شخصی آنان اطلاعی ندارد. این چهره‌ها، باور‌هایی را رواج می‌دهند که متعلق است به برنامه سازان پنهانی در پشت پرده. اگر در گذشته، صنایع نفت و ذغال سنگ و دیگر صنایع از نظر اقتصادی تعیین کننده بودند، امروزه فروش انواع CD حاوی فیلم و موسیقی و بازی و...، تولید برنامه‌های تلویزیونی و سینمایی؛ خود صنعت مهمی است که دست کمی از صنعت نفت ندارد. وقتی یک CD موسیقی ۵ تا ۷ میلیون دلار می‌فروشد، و هر CD به طور متوسط ۲ تا ۵ دلار است، آیا اهمیت اقتصادی این کمپانی‌ها را می‌توان ناچیز شمرد؟
نظر شما