به گزارش رسانه خبری سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران؛ هشتادمین نشست کتاب و اندیشه که به رونمایی از دو اثر جدید عماد افروغ اختصاص داشت عصر دیروز با حضور نویسنده کتاب و جمعی از اندیشمندان از جمله رضا داوری اردکانی رئیس فرهنگستان علوم، حمید پارسانیا عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی، حجت الاسلام محمدرضا زائری مدیر عامل بنیاد سرچشمه و سجاد نوروزی مدیر فرهنگی هنری منطقه ۷ در فرهنگسرای اندیشه برگزار شد.
کتاب «دیالکتیک و تفاوت» نوشته آلن نری با ترجمه دکتر عماد افروف و کتاب «شرحی بر دیالکتیک روی بسکار» به قلم دکتر افروغ دو کتابی بود که در این نشست رونمایی شد.
افروغ در ابتدای این مراسم گفت: این دو اثر به ظاهر دو کتاب است اما ثمره عمر من است. ۲۴ سال است که من منتظر این روز هستم. رئالیسم انتقادی موضوع پایاننامه من بود و من همین مبحث را در دورههای کارشناسی ارشد و دکتری تدریس میکردم. دو تن از دانشجویان دانشگاه شریف رساله دکتریشان را به طور خاص روی برخی از این اندیشمندان مثل «تونی لارسون» و «روی بسکار» گذاشتند که تبدیل به کتابی شد با عنوان «رئالیسم انتقادی؛ هستیشناسی اجتماعی و امکان وارسی تجربی در علوم اجتماعی» اما احساس میکردم بحث دیالکتیک روی بسکار و شرحی بر رئالیسم انتقادی از اولین نشانهدیالکتیک تا چرخش معنوی خالی است. این توفیق نصیب بنده شد و این کار انجام شد.
وی افزود: این اتفاق یک فاز دیگر دارد که امروز به نظر من رونمایی از آن فاز است نه رونمایی از کتاب. آن فاز مقایسه حرکت، ماده و عرفان ملاصدرا و روی بسکار است که کلید افتتاح آن را عزیزان میزنند و من قول میدهم که به زودی آن را سامان بدهم.
وی در ادامه به بیان شرحی از کتاب پرداخت و گفت: رئالیسم انتقادی ۳ فاز داشته. رئالیسم انتقادی اولیه، دیالکتیک و چرخش معنوی. رئالیسم انتقادی اولیه بیشتر بحث شناختشناسی بود که تحول زیادی ایجاد کرد و در برابر رئالیسم تجربی منصوب به هیوم و رئالیسم استعلایی منصوب به کانت قرار گرفت. شما حس و حال من را ندارید من یک زمانی در دانشگاهها نمیدانستم تحمل بکنم احساس میکردم که یک مشکلی وجود دارد. یا با یک پوزیتیویسم سطحی و خام روبهرو بودیم یا با یک پست مدرنیسم که هیچ کدام من را اقناع نمیکرد. احساس میکردم باید کار دیگر کرد و آن کار دیگر هزینه هم داشت. اتفاقا با تفکر دیالکتیکی هزینه طبیعی است. یعنی ما فقط نمیخواهیم یک تفکر استعلایی به دست بیاوریم و از وجوه انضمامی. اتفاقا یکی از بحثهای ما هم همین است که بین فرامتن یک و فرامتن دو و فلسفه خواستگاه سیاسی، تاریخی و اجتماعی باید یک نسبتی وجود داشته باشد.
افروغ اضافه کرد: رئالیسم انتقادی هم چند مفهوم دارد؛ مفهوم ناگذرایی وجودی که میگوید اشیا برخوردار است از قابلیتی هستند که میتوانند به فعلیت برسند یا نرسند و اگر به فعلیت نرسیدند دلیل بر عدمشان نیست. این در واقع نقد رئالیسم تجربی هیوم است که هر چیز را به یک حادثه تقلیل میدهد.
او درباره دیگر مفاهیم موجود در کتاب گفت: نسبیت معرفتشناختی است معرفت ما چون از دالانی به نام تاریخ و شرایط اجتماعی میگذرد نمیتواند ادعایی داشته باشد بر انطباق با واقعیت. اما این نسبیت معرفتشناختی به هیچ وجه به معنای نسبیت داوری نیست. ما به هر حال باید به معرفت برسیم پس همیشه باید نسبت به حرف و نظر دیگران گشوده باشیم. این ضرورت طبیعی در دیالکتیک تبدیل میشود به «قیام». به نظر من عظمت دیالکتیک انتقادی در مفهوم همین امر است. این یعنی تغییر، یعنی امید. یعنی نفی بسته بودن عالم. مفهوم انسان انگاری در نقد انسان انگاری. میگویند این تفکر نگاه معرفتشناختی را مقدم بر هستیشناختی میداند در حالی که هستی هست چه بشناسیم و چه نشناسیم.
این استاد دانشگاه افزود: این مفاهیم مغالطه معرفتشناختی است آنچه میدانیم تسری بدهیم به آنچه هست. مغالطه زبانشناختی. کسانی هستند که چیزی ورای زبان قائل نیستند. زبان میتواند به چیزی ورای خود ارجاع بدهد.
وی درباره ترجمه این کتاب گفت: این مقدمهای و سکوی پرشی شد برای کتاب دیالکتیک روی بسکار. کتاب سختی است من سالها با او آشنا بودم و تفکر و اندیشه او را تدریس میکردم. درصدد ترجمه کتابی از او بر آمدم و دیدم کار من نیست. کتاب سختی است تا اینکه شرحی از آن به دست من رسید از آقای آلن نوری که زیر نظر خود بسکار نوشته شده بود.
این اندیشمند درباره موضوعات جاری در این کتاب گفت: دیالکتیک بسکار ۴ مقطع دارد و در برابر دیالکتیک سه وجهی هگل قرار میگیرد. نااین همانی، نفع غیاب، شدن و مرحله آخر که برخلاف هگل که به دولت ختم میکند، به انسان منتهی میشود به عنوان کنش و عمل دگرگون ساز. مردم باید از روابط ارباب و رعیتی آگاه شوند، از نشانگان تینا رها شوند و همه اینها در گرو پیوستن به خداست.
وی ادامه داد: مفاهیم دیگری هم در این کتاب وجود دارد مثلا وجود چهار سطحی انسان با طبیعت انسان با دیگری انسان با روابط و ساختارهای اجتماعی و انسان با خود.
وی در خصوص علم فلسفه گفت: چرا فلسفه فقط مخدوم باشد چرا فلسفه خادم نباشد؟ چرا دردها را بازگو نکند؟ مگر فلسفه از ابتدا برای همین امر به وجود نیامد؟ مگر فلسفه از آسمان آمده است و متاسفانه فراموش کردهایم که فلسفه یک خواستگاه زمینی داشته. همه رشتهها خادم انساناند و برای رهایی او از بندها به وجود آمدهاند نه اینکه خود در خدمت اسارت انسان باشند.
وی افزود: شما اگر فلسفه روی بسکار را بخوانید و نام او را ندانید فکر میکنید که این سخنان را یک فیلسوف شرقی گفته است؛ تصور میکنید این اندیشه معرفتشناسی از اندیشمندانی مانند ملاصدرا است. ۳ تن از دانش جویان او که خودشان از استادان و اندیشمندان بودند از بازگشت مجدد خدا به عرصه آکادمیک سخن میگویند. آنها عقیده دارند ما برگشتیم و فهمیدیم چیزی به نام خدا وجود دارد البته این موضوع به معنای بازگشت به نهادهای دینی نیست.
افروغ در پایان گفت: متاسفانه آقای روی بسکار چند ماه پیش از دنیا رفتند. من با ایشان مکاتبه داشتم و گفته بودم که میخواهم کتابشان را به فارسی ترجمه کنم و شرحی بر آن بنویسم که در آن او را با ملاصدرا مقایسه کنم؛ ملاصدرا را نمیشناخت اما استقبال کرد.
آمدن فرهنگ به زمین نتیجه اراده انسان است
پارسانیا در این مراسم با اشاره به اینکه این دو کتاب محصول دو دهه فعالیت دکتر افروغ است، گفت: پروژه آقای افروغ در این دو دهه، از بسکار ما قبل دیالکتیک تا بحثهای فلسفی و مابعد دیالکتیک او بوده و عملا بخش قابل توجه آن تحقق یافته است.
وی در ادامه توضیح داد: ورود بسکار به این حوزه با انگیزهای مورد توجه قرار گرفته است و نمیشود محدود شود به آنچه افروغ میخواسته بگوید، وی در برابر فضای غالب پوزیتیویستی بیش از همه در رویکردهای حوزه علوم اجتماعی در رئالیسم انتقادی او را دیده و ورود او به عرصه فکر جامعه ایرانی هم بر عهده گرفته است.
پارسانیا با اشاره به اینکه بسکار را در چند مقطع دیالکتیک قبل و بعد میتوان دنبال کرد، گفت: وی ناظر کامل محیط علمی خود در برابر رویکرد پوزیتیویستی بوده عقبه کار او به قلمرو زمینههای فلسفی از هگل عبور کرده، با وی کار کرده و به عرفان هندی رسیده و از آن استفاده کرده است بنابراین وی چند منبع معرفتی داشته که در او در هم آمیخته و محصولی داشته است.
وی با تأکید براینکه بسکار دانشمند محیط آنگلوساکسون بوده اما همنژاد و هم معرفت او محصول آن حوزه نبوده هرچند بر آن دوره اشراف کامل داشته است، افزود: وی توانست جریان علمی ایجاد کند و تأثیر حضور او در ایران هم حتی مشخص است.
این مدرس حوزه و دانشگاه با تشریح بحث حرکت جوهری به موازات حرکت دیالکتیکی با بازخوانی اندیشه بسکار گفت: آنچه در حرکت جوهری دیده میشود حرکت جوهری یعنی حرکت از مدار مفاهیم و ماهیات به متن وجود، اینجاست که وجود همه ظهوراتش ماهیت میشود. بنابراین این حرکت ماهیات، حقیقتا متوجه وجود است، در حرکت وقتی که ملاصدرا حرکت را تحلیل به مفاهیم میکند آن را به مباحثی تحلیل میکند.
وی ادامه در افزود: در تحلیل مسئله حرکت در تاریخ اندیشه و فلسفه غرب نوعی تنزل و تشبه در تفسیر عالم و از جمل مسئله حرکت دیده میشود و جنبه تنزیهی هستی مدام به جنبه تشبیهی افول مییابد، پس به قول ملاصدرا عالم موجود سیال یک حقیقت واحد است که عین سیالیت و حضور غایب معنی مییابد و این یک بخش قضیه است.
حجت الاسلام پارسانیا با بیان اینکه به تعبیر ملاصدرا انسان جسمانی الحدوث در مرحلهای به روحانیت البقا تبدیل شده و با معرفت و اراده از این دریا به عرصه میرسد، توضیح داد: انسان تا وقتی که در این عالم است ارتباطش با حرکت همیشه وجود دارد، ملاصدرا این هستی را در یک حوزه ثبات و در حوزه دیگر حرکت میداند و بین این دو پیوند برقرار میکند.
وی همچنین یادآور شد: معنا به لحاظ حقیقت خود ثبات دارد اما انسان مثل دریایی است که بخشی از معنا را به آغوش میکشد و بخش دیگر را متجلی میکند و آن تجلی در اجتماع تبدیل به فرهنگ میشود. آمدن فرهنگ به زمین نتیجه اراده انسان است اما این بدین معنا نیست که همه هویت معنا دست انسان است بلکه انسان هم در گرو این معنا قرار دارد. در نهایت مدینه فاضله و ظهور حضرت مهدی (عج) و روز قیامت تا این فرهنگ عوض نشود، رخ نمیدهد.
خوشحالم که دانش، شغل افروغ نیست
سخنران پایانی این مراسم، داوری اردکانی با بیان اینکه زمان اندکی برای تورق این آثار داشته اما تا حدودی با مفاهیم آن آشنا شده است، گفت: در مقامی نیستم که بحثی درباره آراء بسکار داشته باشم چرا که خود دکتر افروغ درست است که غلو کردند «بسکار نیاگارای لفاظی است» اما به هرحال دشوار مینویسند! مشکلنویسان با همدیگر هستند و حرف هم را میفهمند.
وی در ادامه افزود: امروز ما در مرحلهای از علم و فهم و آموزش قرار داریم که بیست سال پیش نداشتیم هر چند ملاصدرا مباحثی میگفت، ما تصور میکنیم با علم باید راه بجوییم و خیلی مایه سرافرازیمان است اگر بگوییم در علم پیشرفت کردهایم اما «ثم ماذا»؟ چه بهدست آوردیم؟ به اعتقاد من کار بزرگ دکتر افروغ انتشار این دو اثر نیست ارادت من هم به ایشان برای این دو کتاب نیست، هر چند منکر زحمات ایشان نمیشوم اما یک چیزی در درون ایشان است که خیلی مهم است و به ما میگوید چرا فلسفه باید ملکه باشد؟
داوری اردکانی همچنین گفت: در قرون وسطی میگفتند که فلسفه را به خدمت کلیسا درآوردند، بنده واقعا نمیدانم فلسفه خادم یا مخدوم است آما آنچه میخواهد بگوید را کم و بیش میفهمم و نمیگویم کامل با آن موافق هستم اما دکتر افروغ را درک میکنم. بنده هفتاد سال است که دانشآموزی میکنم و از کسی که دلش برای دانش میتپد، خوشم میآید. افروغ میتوانست فلسفه و علوم اجتماعی تدریس کند اما مطلب این است که ما کجا هستیم و چکار میکنیم؟
وی با بیان اینکه سیاستمدار حرف خود را میزند اما بنده سیاستمدار نیستم، گفت: همه ما یک وجود منتشر داریم و خود فرد منتشر هستیم، مثل بقیه مردم زندگی میکنیم و طبعا پسند و ناپسند داریم اما در مقام دانشمندی مطلب فرق میکند؛ من همیشه تصور میکردم احترام به دکتر افروغ این است که دانشمند است نه یک دانشمند اخلاق. هر چند من چیز غیر اخلاقی از ایشان ندیدم مگر زمانی که با کار سیاست او مخالف بودم! اما او صراحت کافی و پروا برای ارائه نظراتش را دارد و اینها برای من قابل احترام است، باز هم اینها را رها کردند و به سراغ علم رفتند.
داوری با اشاره به اینکه خود نیز میتوانسته در دانشگاه تدریس کند و وظیفه اداری خود را انجام دهد، گفت: اما یک لحظه تصور کردم که من چهکار میکنم، این علوم اجتماعی و فلسفه چکار باید بکند؟ چرا هست؟ اینجا دیگر جریان متفاوت شد تا اینکه سعی کردم از فلسفهای سیاست بیرون بکشم، از هیچ فلسفهای سیاست مستقیم بیرون نمیآید.
وی با بیان اینکه در زندگیاش برخلاف دکتر افروغ فرد خوشبینی نبوده چرا که اندک اعتقادی داشته اما بازهم مأیوس و ناامید نبوده است، توضیح داد: بنده معتقدم نمیتوانم ناامید باشم اما وقتی به اطراف نگاه میکنم میپرسم چرا شرایط این طور است؟ ناامید نمیتوان بود، دکتر افروغ امیدوار است سالها کوشش کرده یک بنایی پیدا کند برای نظامی که در تفکر اسلامی داریم، سراغ ابن سینا، خواجه نصیر، ملاصدرا و... هم رفته است.
داوری در ادامه توضیح داد: استنباط من این است که بسکار فکر هندی دارد ولی از عرفان ما اطلاعی نداشته از تفکر هندی الهام گرفته و روح هندی در تفکرش است. دکتر افروغ هم همتی کرده و دانش را شغل خود نکرده، هرچند همه ما این کار را میکنیم اما باز هم دانشمند حق ندارد دانش را شغل خود قرار دهد، باید در خدمت دانش باشد.
وی با اشاره به اینکه این گفته کانت را قبول ندارد که انسان غایب است، توضیح داد: بههرحال ما آخرین حلقه آفرینش هستیم ما موجودی هستیم که مفتخریم به اینکه خداوند از روح خود در ما دمید، پس مقام انسان بزرگ است در عین اینکه ناچیز هم هست و به قول ملاصدرا ما فقیر بالذات هستیم.
داوری در ادامه با اشاره به اینکه دکتر افروغ هنوز هم فرصت ارائه کارهای خوبی دارند، گفت: ایشان از سیاست بیسروصدا کنار رفتند و آرام سالها در خدمت علم بیداعیه کار کردند اما جای احترام هم هست، کسی که چنین میکند به پیشرفت و اعتلای انسان کمک میکند. بنابراین بنده اینجا نیامدم که راجع به بسکار صحبت کنم اما سعی کردم به دقت مباحث ایشان را بخوانم البته به سختی میخوانم و برایشان آرزوی موفقیت دارم.
رئیس فرهنگستان علوم اظهار داشت: یکی از مسائلی که ما بدان نیاز داریم ارتباط فلسفه و علوم اجتماعی است، دانشمندان علوم اجتماعی که به فلسفه بیاعتنا باشند، سطحی میمانند. اهل فلسفه اگر به جامعه نگاه نکند گرفتار مفاهیم میشوند، بنابراین بنده با بسکار موافق نیستم که از مفاهیم خارج نشد.
وی افزود: پرداختن به مسائل، کار دانشمندان اجتماعی است و فلاسفه باید به مباحث خود بپردازند اما برای توضیح باید گاهی برخی موارد و مثالها را ذکر کرد، من در سراسر آثار دکتر افروغ حتی یک مثال هم نیافتم که مطلب در واقعیت دیده شده باشد.
داوری اردکانی در پایان گفت: نقد برای ما بسیار مهم است هیچ نسخهای به این معنی نیست که فقط معلومات به ما بدهد و بگوید جز این نیست ملاصدرا استاد و نیروی تفکر ماست، ما در سایه فکر او باید تفکر کنیم، ما به پشتوانه او تفکر میکنیم و از متفکران درس تفکر میآموزیم.
در ادامه با حضور عماد افروغ، رضا داوری اردکانی، حمید پارسانیا و سجاد نوروزی رییس فرهنگسرای اندیشه از کتابهای «دیالکتیک و تفاوت» و کتاب «شرحی بر دیالکتیک روی بسکار» رونمایی شد و در پایان این مراسم هدایایی از طرف مدیریت فرهنگسرای اندیشه به چهار تن از کسانی که در به ثمر رسیدن این کتاب تلاش کرده بودند تقدیم شد.