پنجشنبه ۰۶ ارديبهشت ۱۴۰۳
ساعت : ۱۶:۳۹
کد خبر: ۸۷۱۹۹
|
تاریخ انتشار: ۱۴ خرداد ۱۳۹۵ - ۰۹:۱۶
مادر شهید علی اکبری در برنامه"به تماشای سرو"
دربرنامه"به تماشای سرو"، این هفته همکاران فرهنگسرای رضوان میهمان خانواده معظم "شهید علی اکبری" بودند.
به گزارش رسانه خبری سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران؛ دیدار با خانواده معظم شهید علی اکبری را که شامگاه دوشنبه  دهم خرداد ماه در منزل ایشان برگزار شد را با هم مرور می کنیم .
 
« فاطمه پوری » مادر شهید بعد ازخوش آمدگویی و پذیرایی از مهمان ها کنارمان نشست و از روزهای حضورش در کنار علی فرزند شهیدش برایمان تعریف کرد. مادر تمام خاطرات را با جزئیات برایمان می گفت. او درمورد روزهای انقلاب و شور و حال علی درآن روزها می گوید:« زمان انقلاب، علی خیلی کوچک بود اما به دلیل علاقه خاصش به امام خمینی (ره) در اکثر راهپیمایی ها شرکت می کرد و انجام این کار را یک وظیفه می دانست. بعد از پیروزی انقلاب در بسیج شرکت کرد و یکی از اعضای فعال بسیج محله شد.»
 
علی به نماز اول وقت، خیلی حساس بود
 
مادر شهید علی اکبری درباره خصوصیات فرزند شهیدش می گوید: « علی به نماز اول وقت خیلی حساس بود هرجایی بود اگرهم کاری داشت هیچ وقت ازنمازش نمی زد. روزهای سرد زمستان وقتی به منزل می آمد یخ های  حوض حیاطمان را می شکست بعد وضو می گرفت. ماه رمضان ها هم موقع افطار اول نمازش را می خواند بعد افطار می کرد. به احترام گذاشتن به بزرگترها خیلی مقید بود. وقتی کسی رعایت نمی کرد خیلی ناراحت می شد.»
  
در قسمتی از این گفتگو مادرخاطره زیبایی از علی می گوید: «یک بار علی بر سرسفره دست از غذا کشید و درگوشم گفت، مادر پدرم خیلی زحمت می کشد، به دستانش نگاه کن! من خجالت می کشم غدا بخورم. پدر با این همه زحمت کار می کند و شما تا دیر وقت خیاطی می کنید تا ما درآسایش باشیم. وقتی بزرگ شدم کمک خرجتان می شوم. »

علی خیلی دلسوز بود
این مادر بزرگوار درباره دلسوزی فرزند شهیدش گفت: شهید اکبری چند روز از هفته را در نهضت سوادآموزی محله به اتباع افغانی درس می داد. علی خیلی دلسوز بود. همیشه برای مظلومان و درد مندان غصه می خورد. حتی وقتی برای اتباع افغانی کلاس های نهضت سواد آموزی برپاکرده بود. یک بار به من گفت "مادر از میدان شوش می آمدم  دیدم یک نفر توگوش یک افغانی زد که من خیلی متاثر شدم .آخه اونا به ما پناهنده شدن.»
 
مادر از روزهایی که علی در بهشت زهرا(س) پنهانی مشغول به کار بود می گوید : «‌ علی چند وقتی بود که پنهان از خانواده کار می کرد. وقتی از سرکار می آمد خیلی خسته می شد و وقتی از او می پرسیدم ، چیزی نمی گفت تا اینکه بعدها فهمیدم دربهشت زهرا(س) قبر می کند. به او گله کردم که پسرم چرا این کار را می کنی،‌ در جوابم گفت، مادر من برای پول این کار را نکردم عوضش خیلی چیزها یادگرفتم. با سن کم اش کارهای بزرگی انجام می داد.»
 
مادر از روزی که علی می خواست او را برای رفتن به جبهه راضی کند برایمان می گوید:« چند روزقبل از تحویل سال بود که کنارم نشست و از رفتن به جبهه برایم گفت .من هم  به او گفتم،" مادر تو برای جنگیدن هنوز خیلی کوچک هستی   و کاری از دستت برنمی آید." او هم جوابی به من داد که هنوزم درگوشم مانده است. علی گفت: "مادر به  اندازه یک گونی سیمان جلوی سنگر که به درد رزمندگان می خورم". و مثال مادر "وهب" را برایم زد و از صبر و استقامت حضرت زهرا(س)برایم گفت.
 
 کاغذی مقابلم گذاشت و گفت مادر با رضایت و جان و دل امضاکن. امضا کردم و رفت. وقتی می خواست راهی شود، اصرار داشت که بدرقه اش نکنم. می گفت" اشکهای تو سد راهم می شود." 
مادر از روزهای انتظار علی می گوید: « علی63 روز ما را بی خبر گذاشت. من و چند نفر از همسایه ها برای رزمندگان در خانه روپوش می دوختیم. گاهی هم پتوها را می آوردیم خونه و می شستیم. با این کارها خودم را سرگرم کرده بودم که دوری علی کمتر اذیتم کند.»
 
شهید علی اکبری در جبهه های جنگ آرپیجیزن معروفی بود. مادر در این باره می گوید :«‌ من نمی دانستم علی آرپیجی می زند. یک بار وقتی به مرخصی آمده بود و لباسش را عوض می کرد،دیدم که  شانه هایش کبود شده است. وقتی از او پرسیدم گفت مادر من آرپیجی می زنم. البته هیچ وقت سنگینی آرپیجی را روی شانه هایم حس نکرده ام. ما فقط شلیک می کنیم و امام زمان (عج) خودش هدایت می کند. بااین حرف ها مرا آرام می کرد و به من روحیه می داد.

مادر شهید اکبری ادامه می دهد : هیچ وقت یادم نمی رود که یک بار به من گفت مادر می خواهم عکس بزرگی بیندازم و گفته هایم را با صدایم ضبط کنم تا برایتان یادگاری بماند. از حرفش خیلی ناراحت شدم به او اجازه ندادم. حالا خیلی پشیمانم... کاش صوتی از صدای زیبایش داشتم.» 

مادر مواظب باش ایمانت ضعیف نشود
وقتی مادرخاطره ای برایمان تعریف می کند بی اختیار اشک هایش جاری می شود :«‌یک بار وقتی از جبهه به مرخص آمده بود به من گفت مادر دعا کن شهید شوم وخونم پایمال نشود. من هم در ادامه اش گفتم علی از این که اسیرشوی  و عراقی ها شکنجه ات کنندمی ترسم. او از این حرفم ناراحت شد و گفت: مادر مواظب باش ایمانت ضعیف نشود. اسارت و شهادت هر دو اجرو پاداش خداوند است." هرچه خدا بخواهد همان می شود". من دلم می خواهدخدا مرا بخرد و شهید شوم. اگرهم شهید شوم راضی ام به رضای او....» 

مادر درباره چگونگی مطلع شدن از شهادت فرزندش می گوید :« با مادرم برای خرید بیرون رفته بودیم. مادرم رفت ماشین بگیرد تا وسایل را تا خانه ببریم. دیدم گریه کنان آمد و درحالی که  به سرو صورتش می زد گفت" علی ات شهید شده".مادرم را آرام کردم و به بنیاد شهید رفتم. گفتم من همسایه شهید اکبری هستم اگر شهید شده به من بگویید. وقتی از بنیاد شهید بیرون آمدم خیابان ها را نمی شناختم حتی راه خانه را گم کرده بودم. همان لحظه یاد حضرت زینب (س) افتادم و مصیبت های که کشیده بود و از او صبرخواستم . چند روز بعد پیکرش را آوردند. هیچ وقت  قشنگی آن زمان علی را ندیده بودم. چفیه دور گردنش خیلی قشنگ بود و چهره اش  را نورانی کرده بود. بوسه ای به پیشانی اش زدم و گفتم عزیزم مبارکت باشد. بنا به وصیت علی زیاد گریه نکردم و آرامش و صبرم را از حضرت زینب (س) خواستم.» 
 
این مادرشهید بزرگوار در ادامه  خاطره زیبایی از شب شهادت علی برای ما تعریف می کند :« شب شهادت علی بود و ما از شهادت او خبری نداشتیم. به حیاط خانه که پا گذاشتم دیدم کبوتری زیبا دور حیاط خانه می چرخد. جلوی پای من می آید و دوباره بالا می رود. چند بار این کار را تکرارکرد. به خانه آمدم و برای نماز صبح بیدار شدم و به حیاط رفتم تا وضو بگیرم. دیدم کبوتر دوباره جلوی پای من بالا و پایین می رود و بالاخره پرواز کرد و رفت. فردای آن روز وقتی خبرشهادتش راشنیدم، فهمیدم آن کبوتر روح علی بوده که برای دیدن من به خانه آمده بود و می خواست از من خداحافظی کند. صدای بال زدن آن کبوتر هنوز درگوشم است.»
 
برادر شهید علی اکبری: "دنباله رو شهدا هستیم"
«علی اصغر اکبری» برادر کوچکتر شهید،چهار سال بعد از شهادت علی به دنیا آمده است. او درباره ادامه دادن راه شهدا می گوید :« ما نمی توانیم بگوییم که شهدا افراد خاصی بودند و مثل آنها دیگر به وجود نمی آیند. این تفکر درست نیست.
 
علی اصغر اکبری ادامه می دهد: اگرلازم باشد جوانان ما هنوز هم در میدان مبارزه هستند. شهدای مدافع حرم نمونه بارزی از این ماجرا هستند. این ها از همین جامعه پا گرفته و به میدان مبارزه رفته اند و خدا را شکر که ایمان محکم و قوی دارند. من به هم سن و سالان خودم توصیه می کنم ؛ اگر کسی می خواهد دراین راه قدم بردارد نباید تعلل کند.»
 وی در باره جنگ نرم در جامعه امروزی می گوید :« در حال حاضر نیاز داریم در جبهه های فرهنگی جنگ کنیم. نوجوان های ما مثل لوح خام هستند باید برای  آنها کار فرهنگی شود. راه های انحرافی برای جوان های ما خطرناکتر شده  است و نباید از آنها چشم پوشی کرد.

گفتنی است ؛شهید علی اکبری متولد 20 شهریور ماه 1343 تهران دهم اسفندماه1362 در عملیات خیبر در جزیره مجنون به درجه رفیع شهادت نایل می شود. روحش شاد و یادش گرامی باد ...


نظر شما