جمعه ۱۰ فروردين ۱۴۰۳
ساعت : ۱۷:۳۳
کد خبر: ۸۷۲۳۵
|
تاریخ انتشار: ۱۶ خرداد ۱۳۹۵ - ۱۴:۱۴
احمدرضا دالوند
در اوایل قرن بیستم، واسیلی کاندینسکی هنرهای زیبا را به دو دسته تقسیم کرد: یکی «هنر تجسمی / نقاشی» (Plastic)، که با عناصر بصری، روح و ذهن بیننده را با تعمق و به آرامی ازفراسوی زمان ، هدف قرار می‌دهد. 
دیگری، «هنر ترسیمی/ گرافیک» (Graphic)، که با رساندن پیام هرچه سریع به بیننده ، عناصر بصری را به کار می گیرد. 

برای توضیح این گفته قدیمی، اما هوشمندانه کاندینسکی ابتدا باید به دو مقوله Media  و Audience بپردازیم.

 Media یعنی رسانه ، اما Audience به مخاطب اشاره دارد. و مخاطب یکی از عوامل اصلی در فرایند ارتباط به حساب می آید. 
 بنابراین ، گرافیک هنری Audience محور است و نقاشی هنری Media محور. 

نقاشان ، مخاطب را اغلب"  دانای کل "  می دانند، و او را در پذیرش ، فهم و ایجاد رابطه با اثر آزاد می پندارند،  و معتقدند که مخاطب با تکیه بر ذهنیت ، سواد و پیشینه ی فرهنگی اش باید با اثر مواجه شود. 

نقاش، عواطف اش را بیان می کند و کاری ندارد که مخاطب منظور او را درک می کند یا نه. به همین دلیل در مقابل یک اثر نقاشی، افراد مختلف ممکن است برداشت‌های مختلفی داشته باشند.

اما طراحان گرافیک، مخاطب را «فرودگاه معانی»  قلمداد می کنند و هر گونه تمهیدی را به کار می گیرند که او به سرعت و صراحت پیام را دریابد. 
یک گرافیست موظف است پیام خود را به گونه ای بیان کند که حتماً مخاطب منظور او را دریافت و درک کند. 
 
در هر دوی این مقولات (نقاشی و گرافیک)، فرایند خلاقیت Artistic Creation رخ می دهد؛ با این تفاوت که " مهارت در رمزگذاری "  یا  Encoding در نقاشی با "  تلمیح »" و "حشو "  و"  انتزاع " همراه است ، اما در گرافیک  " مهارت در رمزگذاری " به گونه‌ای است که مخاطب با صرف کمترین نیروی ذهنی قادر به «رمز گشایی»  یا de  Code پیام خواهد بود. 

هنر گرافیک چون تکثیر می شود متعلق به همه است ؛ و مانند هنر نقاشی نیست که اثری یگانه و منحصر به فرد باشد.
نظر شما