عمده مدیران در پاسخ به این سوال که چرا باید روز جوان را گرامی داشت به بازگو کردن تعابیری کلیشهای و تکراری بسنده میکنند تعابیری مانند اینکه، جوانان نیروهای خلاق و مولد کشور هستند و نوآوری در مسیر تولید و مدیریت کشور توسط جوانان صورت خواهد گرفت و نظایر آن را بیان خواهند کرد.
اما سابقه مدیریتی من، که عمده آن در ارتباط با جوانان بوده است این درس را به من داد که آنچه برای مدیران در ارتباط با جوانان ضروری است، دستیابی آنها به یک مفاهمه مشترک است؛ به بیانی دیگر حلقه مفقوده مدیریت در کشور ما، عدم مفاهمه مشترک میان مسئولان، مدیران و جوانان است.
من زمانی این درس را آموختم که دریافتم، علیرغم آنکه نمیتوان قدرت خلاقیت، توان بالای تولید و نوآوری در نسل جوانان را انکار کرد و آن را نادیده گرفت، اما در بسیاری از حوزههای اجرایی کشور، توان و ظرفیتهای بالقوه نسل جوان، به نیروهایی بالفعل تبدیل نمیشود و حتی میتوان گفت، توان و انرژی آنها به هدر میرود.
به همین دلیل معتقدم ضرورت گرامیداشت روز جوان از این حیث است که، مدیران باید به بهانه این روز نسبت به چرایی هدر رفت نیروهای بالقوه جوانان در سازمانها، نهادهای دولتی، خصوصی و همینطور صنایع و ادارات و... به طور جدی بیاندیشند.
تجربه من از سالها همکاری و ارتباط متقابل با جوانان نشان میدهد، مهمترین عامل این هدر رفت، عدم «مفاهمه مشترک» میان جوانان و مسئولان است.
اهمیت ایجاد فهم مشترک میان جوانان و مسئولان از آن جهت است که سرعت تغییرات در ارزشها، شتاب روزافزون تغییر در سبک زندگی و نگرش افراد نسبت به معنویات و مادیات باعث شده تا بسیاری از مدیران در فهم ارزشهای جامعه مخاطب خود (یعنی جوانان) عاجز باشند و هرچه تلاش میکنند – که عمده آنها صادقانه و خالصانه هم هست- اما بازهم نتیجه مطلوب را بدست نمیآورند.
امروز گروهی که در منابع اداری و رسمی، جوان خوانده میشوند، در فاصله سالهای ۱۳۶۶ تا ۱۳۸۱ متولد شدهاند و در مقابل، جوانترین مدیران متولد دهه ۴۰ هستند. ویژگی دیگر مدیران امروز این است که آنها سالهای جوانی خود را در ایام انقلاب و جنگ سپری کردهاند و بعلاوه در دورانی گذران جوانی داشتهاند که سرعت تحولات ارزشی، اعتقادی و تکنولوژیک جامعه با امروز قابل مقایسه نبوده است. در آن دوران ارزشهای مدیریت جهادی بر نظام اداری و مدیریتی کشور حاکم بود و مدیران به دلیل ارزشهای دفاع مقدس، نسبت به کارایی این ارزشها ایمان داشتند. اما امروز برای جوانان زمان و زمانه عوض شده است و به دلیل فاصلهای که کشور از جنگ تحمیلی گرفته است و خوشبختانه کشور به سوی رفاه و آسایش گام برداشته و مفهوم مدیریت جهادی تغییر کرده است. حال مشکل در جایی به وجود میآید که مدیری میخواهد بر مبنای معیارهای مدیریت جهادی پیشین، سازمان زیر نظر خود را مدیریت کند. مدیران امروز باید این واقعیت را پیشروی خود داشته باشند که جوانان امروز در دورانی متولد شدهاند که کشور از مرارتهای ناشی از جنگ تحمیلی خارج شده و به سوی رونق و بهبود وضعیت رفاهی گام برداشته است و همزمان با بهبود وضعیت معیشتی و رفاهی کشور، تحولات سریع تکنولوژیک و ارزشی در جهان به وجود آمده است لذا به طور کلی معیارهای مدیریت دگرگون شده است و به همین ترتیب اگر مدیری بخواهد جهادی عمل کند بایستی بر مبنای ارزشهای امروز جوانان، جهادی نگاه کند، تصمیمبگیرد و آن را عملیاتی کند.
وجود چنین فضاهای ذهنی متفاوتی بین مدیران و جوانان، شکلگیری مفاهمه بین این دو را، امری اجتناب ناپذیر و ضروری میکند و به همین دلیل باید خطر عدم مفاهمه جدی گرفته شود. امروز در سطوح مختلف مدیریتی کشور این عدم مفاهمه گریبان مدیران را گرفته است.
من در اینجا برای بیان مقصود مورد نظرم تنها به ذکر یک مثال بسنده میکنم. امروز همه جامعه و از جمله جوانان، نسبت به روند افزایشی نرخ طلاق در نسل جوان نگران هستند. اما آنچه که تجربه به من نشان داده، آنچه باعث میشود افزایش نرخ طلاق مهار نگردد، عدم درک نظام ارزشی جوانان است، یعنی مدیران اجتماعی و فرهنگی نمیتوانند فکر خود را به دنیای ذهنی جوانان نزدیک کنند و اشکالات کار را دریابند و سپس درباره رفع عوامل تصمیمگیری و سیاستگذاری کنند. به همین دلیل هرچه قدر بودجههای هنگفتی فرهنگی و اجتماعی را صرف کاهش نرخ طلاق میکنند، به نتیجهای دست پیدا نمیکنند.