سه‌شنبه ۲۹ اسفند ۱۴۰۲
ساعت : ۱۴:۲۹
کد خبر: ۹۳۵۶۵
|
تاریخ انتشار: ۲۷ تير ۱۳۹۶ - ۱۶:۳۶
در شب شعر و مرثیه‌خوانی «قبله بقیع»
حمیدرضا برقعی، احمد بابایی، قاسم صرافان و جمعی از جوان‌ترین شاعران آیینی در شب شعر و مرثیه‌خوانی «قبله بقیع» از امام صادق(ع) گفتند.
به گزارش رسانه خبری سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران، شب شعر «قبله بقیع» به مناسبت شهادت امام جعفر صادق علیه السلام در قالب ویژه برنامه آیینی «شرح مشتاقی» با اجرای محمود حبیبی کسبی و شعرخوانی شاعرانی چون حمیدرضا برقعی، احمد بابایی، قاسم صرافان و ... عصر دیروز ۲۶ تیرماه در فرهنگ‌سرای اندیشه برگزار شد.

احمد بابایی شاعر آیینی جوان و به‌نام نخستین کسی بود که برای شعر خوانی حاضر شد. وی شعر بلندی را خواند که بخش‌هایی از آن را در ادامه می‌خوانید:

شاعران آیینی از شکوه سیرت امام صادق(ع) گفتند

چه قدر خوب می شود گاهی 
رو به ما باز می کنی راهی

می وزد عطر داغ تربت تو 
چه قدر آشناست غربت تو

سهمم از لاله داغ اگر بشود
شب من با غم تو سر بشود

از گل لاله سهم می‌خواهم
امشب از ناله سهم می‌خواهم

گله عاشقانه لازم نیست
در بقیعت بهانه لازم نیست

باز باران ترانه می‌خواند 
روضه خوان بی بهانه می‌خواند

تا بقیع آشنا خطابم کرد
شرم شیخ الائمه آبم کرد

کز لبی خاک بوس آوردیم
نامه از شاه طوس آوردیم

ای نگار همه سلام العلیک
پسر فاطمه(س) سلام العلیک

*

شاعران آیینی از شکوه سیرت امام صادق(ع) گفتند

دیگر شاعری که در این نشست به شعرخوانی پرداخت، شاعر جوانی از شهر قم بود. احمد علوی دومین شاعری بود که در این محفل شعر خواند:

هفته مجال هفت قدم مهربانی است

شنبه شروع همدلی و همزبانی است

يکشنبه ها که می رسد از راه اين جهان

در انتظار حادثه ای ناگهانی است

روزی دو بار در تب و تاب دوشنبه ايم

دنيا هنوز مات دو جنگ جهانی است

خير الامور اوسطها پس سه شنبه ها

حال و هوای شعر فقط جمکرانی است

حتی چهار شنبه شبيه سه شنبه است

حتی چهار شنبه زمين آسمانی است

هر پنجشنبه منتظر روز جمعه ايم

جمعه هميشه موسم خانه تکانی است

تا در کنار ندبه او گريه می کنيم

ياقوت های اشک عقيق يمانی است

با عشق زنده ايم چرا که بدون آن

چيزی که مفت هم نمی ارزد جوانی است

*

سید جواد میرصفی دیگر شاعر جوان قمی نیز در این محفل، شعری را تقدیم به امام صادق(ع) کرد:

تا به کی از سخن عشق گریزان باشم؟

از تو ننویسم و هربار پشیمان باشم؟

پاک کردی عرق شرم ز پیشانی مست

پس روا نیست من اینگونه پریشان باشم

کیمیا خاک کف پای غلامان شماست

کیمیایی بده تا جابر حیّان باشم

نمی از چشمه ی توحید مفضّل کافی ست

تا به چشمان تو یک عمر مسلمان باشم

غم حدیثی ست که در چشم تو جریان دارد

باید از حادثه ی چشم تو گریان باشم

جای این بیت برایت حرمی می سازم

تا در آیینه ی ایوان تو حیران باشم

حرف آیینه و ایوان شد و دلتنگ شدم

کاش می شد حرم شاه خراسان باشم

« صبح صادق ندمد، تا شب یلدا نرود »

کاش در صبح ظهور آینه گردان باشم

*

میلاد حسنی شاعر جوان آیینی نیز برای شعرخوانی حاضر شد. او نیز شعری را در رثای صادق آل ائمه(ع) خواند:

مرغ دل پر می‌کشد گاهی مسافر می‌شود

در حریمی که کبوتر نیز شاعر می‌شود

از وفور نورها حیرت مکن غیر از بقیع

چار آیینه کجا با هم مجاور می‌شود

روزگاری خواهد آمد همچو یاقوت کبود

بین مردم تربت این بقعه نادر می‌شود

غربت این روزهایش را نبین، مثل نجف

در جوارش حوزه‌ی علمیه دائر می‌شود

گوش شیطان کر به زودی در مزار فاطمه

مدح مولایم علی ذکر منابر می‌شود

تازه از باب قبولی زیارت زائرت

تا که سیلی می‌خورد آسوده خاطر می‌شود

یک سلام از دور، سهم ما کبوتر زاده ها

چشم دشمن کور، دل اینگونه زائر می‌شود

*

قاسم صرافان یکی از شاعران به‌نام ادبیات آیینی نیز در محفل «قبله بقیع» حاضر شد. او یکی از جدیدترین اشعارش را خواند و شعر خوانی او حال و هوای متفاوتی به این محفل داد:

راستگویان را فقیهی بود دینش دلبری

حرف‌هایش حیدری طرز نگاهش کوثری

هر دو جام عشق را آمیخته در ساغری

آیه‌های احمدی را با حدیث جعفری

حرف او عشق است، فهمش را به عاشق داده است

درک دین راستگویان را به صادق داده است

باز از این کوچه امام دیگری را می‌برند

باز هم با دست بسته حیدری را می‌برند

باز هم تنها طریق مادری را می‌برند

گرگ‌هایی یوسف بی‌یاوری را می‌برند

حق پیر آسمانی‌ها زمین خوردن نبود

نسبتی خورشید را با نیمه شب مردن نبود

روضه جان فرسا شد آخر از زبان کوچه بود

قلب عالم در تپش آن شب میان کوچه بود

پیر در افتادنش یاد جوان کوچه بود

با طنابی بر دو دستش روضه‌خوان کوچه بود

در مدینه تا که می‌نوشد چنین جام بلا

بر مشامش می‌رسد هر لحظه بوی کربلا

*

شاعر جوان دیگری که برای شعرحوانی حاضر شد حسن عباس‌پور بود. او نیز شعری را تقدیم به ششمین اختر تابناک امامت کرد:

در مطلع شعر تو نچرخانده زبان را

لطف تو گرفت از من بیچاره امان را

شد دشمن تو معترف انگار خداوند

در گوش تو گفته همه اسرار جهان را

با رایحۀ خطۀ سرسبز عبایت

کوتاه کن از باغ دلم دست خزان را

با امر تو هر چند در آتش ندویدم

هر چند فدای تو نکردم سر و جان را

هر چند مرید تو شدن  شأن زراره است

ای کاش که این عاشق بی نام و نشان را

بگذار که تا ظل بنی ساعده یکبار

من جای تو بر دوش کشم کیسۀ نان را

ماندم که در خانه ات آن روز چرا سوخت

آتش که نسوزاند تن خادمتان را

با لحن حجازی شبی از حضرت موعود

خواهیم شنید از حرمت صوت اذان را

*

شعر خوانی شاعر پر آوازه شعر آیینی «حمیدرضا برقعی» از دیگر بخش‌های این شب شعر بود. او نیز یکی از جدیدترین اشعارش را در رثای امام جعفر صادق(ع) خواند:

به منبر می‌رود دریا به سویش گام بردارید

هلا اسلام را از چشمه اسلام بردارید

مبادا از قلم ها جا بیافتد واژه‌ای، اینک

که بر منبر قدح کج کرده ساقی جام بردارید

سلونی را هدر کردند روزی مردمان امروز

بپرسیدش از اسرار جهان ابهام بردارید

الا ای شاعران چشمان او آرایه وحی است

برای ما از آن باران کمی الهام بردارید

نسیم صبح صادق می‌وزد از گیسوی صادق

از آن مضمون پیچیده جناس تام بردارید

به اهل خانه به فرزندان به اهل خانه جز ایشان

که می‌گوید: غلام خسته‌ام خفته، قدم آرام بردارید

اگر فرمان او باشد نباید پلک بر هم زد

به سوی شعله چون هارون مکی گام بردارید

رؤية ان امام الجعفر الصادق(ع) ره‌الرحمه

به جز احکام او چشم از همه احکام بردارید

به جای حج به سوی کربلا کج کن مسیرت را

کفن باید به جای جامه احرام برداریم

اگر در گوش نوزادی اذان می‌گفت می‌فرمود:

که با آب فرات و تربت از او کام بردارید

میان شعله‌ها آیات ابراهیم می‌سوزد

میان گریه ختم سوره انعام بردارید

*

امیر علی سلیمانی آخرین شاعری بود که در شب شعر «قبله بقیع» به شعرخوانی پرداخت:

در لطف بی‌نظیری و در عشق سرمدی

خورشیدی و میان خلایق زبانزدی

ای آفتاب صبح ششم ای امید خاک

مهتاب گفته است به دنیا سرآمدی

ای عالمی که علم بدهکار نام توست

ما بین عشق و حکمت در رفت و آمدیم

تعریف نیست باید محض است رای تو

تو بی‌نیاز هرچه اگر هرچه شایدی

جابر فقط ستاره‌ای از آسمان توست

ای آفتاب بر همگان نور ممتدی

دستان تو عدالت محض است و بی گمان

تنها به عدل و داد الهی مقیدی

صدق تو را ملائکه تصدیق می‌کنند

ای آفتاب صادق آل محمدی(ص)

هرچند از حیات و مماتت خبر کم است

اینکه تو آفتاب جهانی مگر کم است

بعد از تو بی‌نظیر ترین عالم جهان

اهل نظر نمانده و صاحب نظر کم است

ویران شدست خانه تو بعد از این اگر

حیران شود مسافر تو در به در کم است

عالم به اعتبار تو پرواز می‌کند

در این زمین مسافر بی‌بال و پر کم است

من شمع می‌خرم تو مرا زنده می‌کنی

در این طریق زود زیاد و ضرر کم است

امشب بقیع آیینه رو به کربلاست

سرها به نیزه رفته و مرد خطر کم است

اینگونه که زمین و زمان گریه می‌کند

یعتی برای غربت تو چشم تر کم است

من بیشتر به عشق تو شاعر شدم ولی

هر قدر بیشتر شود این بیشتر کم است

*

مرثیه‌خوانی محمدمهدی احمدی نوجوانِ ذاکر اهل بیت(ع) و محسن عرب‌خالفی از شاعران و ذاکران شهیر از دیگر بخش‌های این مراسم بود.
نظر شما