به گزارش رسانه خبری سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران؛ فیلم سینمایی «به سوی زندگي بهتر» شامگاه سهشنبه هفتم شهریور ماه در قالب بیستمین نشست سینما اندیشه فرهنگسرای اندیشه بعد از نمایش به زبان اصلی و زیرنویس فارسی، با حضور سعيد هاشمزاده منتقد سینما و محمدرضا مقدسيان مجری کارشناس نقد و تحلیل شد.
فيلم «به سوی زندگی بهتر» به كارگردانی زکبراف محصول ٢٠١٧، فیلمی کمدی و جنایی ساخت کشور امریکاست که بازیگرانی چون «مایکل کین»، «مورگان فریمن»، «الن آرکین» و «جان اورتز» در آن به ایفای نقش پرداختهاند. این فیلم بازسازی فیلمی به همین نام ساخته «مارتین برست» محصول سال ۱۹۷۹ است.
سعید هاشمزاده در ابتدای این نشست با اشاره به ساخت چنین فیلمهایی از بدنه هالیوود توسط کمپانیهای مطرح گفت: وقتی میبینم فیلمسازان میآیند و اینگونه جامعه امریکایی را نقد میکنند؛ خاصه در این فیلم با لحن کمدی و با مقدار متوسطی نقد مواجه هستیم؛ با خودم فکر میکنم این فیلم چه میخواهد به ما بگوید؟ فیلمساز میخواهد سمت بازنشستگان را بگیرد اما در واقعیت این اتفاق نمیافتد! واقعیت این است که 15 درصد کسانی که در آمریکا زیرخط فقط زندگی میکنند از بازنشستگان هستند.
فیلم در نهایت به جریان سرمایهداری کمک میکند
هاشمزاده ادامه داد: هالیوود از لیبرالیسم و کاپیتالیسم جدا نیست. شاید در نگاه اول مضمون این فیلم برعکس نگاه کلی هالیوود به جامعه باشد اما در نهایت، وقتی چنین فیلمی در باکس آفیس قرار میگیرد و میفروشد، به نفع جریان سرمایهداری آمریکایی است. به نوعی با نقد جریان سرمایهداری به یزرگتر شدن این جریان کمک میکند. به همین علت در موقعیتی کمدی قرار میگیریم. سینمای آمریکا با این چرخ دنده ای که بحثش رفت، میبینیم هالیوود مخاطب را دست انداخته است.
این منتقد سینما با اشاره فیلم من دنیل بلیک هستم ساخته کن لوچ گفت: این فیلم هم مثل «به سوی زندگي بهتر» درباره بازنشستگان و بیمه و مشکلات این چنینی در جامعه آمریکا میپردازد اما میبینیم «به سوی زندگي بهتر» چون برای جریان سرمایه داری است، لحن ملایمی دارد و برای فروش ساخته شده اما کن لوچ فیلمش را با نقدهای جدی تری میسازد و در خدمت جریان سرمایه داری نیست.
در هالیوود با حادواقعیتها روبرو هستیم
وی افزود: تصاویر در هالیوود نشان دادن حادواقعیت به جای واقعیت است. شما چیزی به نام سینما را به جای چیزی که در واقعیت وجود دارد مینشانید. مثال سادهی آن اینگونه است که به قدری سینما را باور میکنیم که واقعیت را از یاد میبریم و به نوعی حادواقعیت جای واقعیت را میگیرد و واقعیت وارونه جلوه داده میشود. به عنوان مثال اینک آخرالزمانِ فرانسیس فورد کاپولا در ظاهر ضد جنگ ویتنام ساخته شده اما برای همانهایی کار میکند که جنگ ویتنام را به وجود آوردند. در این فیلم هم سویهی انتقادی فیلم به جریان سرمایهداری به مرور کم میشود و در نیمه دوم فیلم به خصوص در پایان فیلم کاملاً از بین میرود.
سعید هاشمزاده در رابطه مفهوم حاد واقعیت گفت: وقتی 11 سپتامبر اتفاق افتاد، این رخداد کاملاً برای ما سینمایی شده است. چیزی که رسانه به ما گزارش میدهد چیزی نیست که در واقعیت اتفاق افتاده است. در واقع از زاویهای 11 سپتامبر گزارش میشود که جریان رسانهای میخواهد. انتقاد میکند از 11 سپتامبر، اما آنگونه که خودش میخواهد. حاد واقعیت، به نوعی واقعیت مجازی است. گزارش هایی که ما از حادثه 11 سپتامبر میشنویم یک چیز و اصلِ واقعیت با اطلاعاتی که بعدها منتشر شد، یک چیز دیگر است.
واقعیت درونی جامعه آمریکایی پوشانده شده است
محمدرضا مقدسیان، مجری-کارشناس جلسات سینما اندیشه هم در مورد فیلم گفت: در نهایت اینها در سیستمی که ما میگوییم دارند از آن دفاع میکنند، بانک میزنند، پولشان را برمیدارند و توجیهشان هم این است که ما به اندازه نیاز زندگیمان پول برمیداریم. فردیّت اینجا اهمیت پیدا میکند. این لیبرالیسم به قدری مهم میشود که طرف به خودش اجازه میدهد به بانک دستبرد بزند تا زندگی خودش حفظ شود.
هاشمزاده در واکنش به این دیدگاه گفت: یک برخورد، برخوردی است که برای تماشاگر اتفاق میافتد و یک برخورد هم چیزی است که در خود کاراکترها هم میشود دید. وقتی کاراکتر سوم فیلم قانع میشود که برود دزدی کند، دل ما هم خنک میشود. این اتفاق، این حالی که قرار است به آخرین نفری که سرقت از بانک را میپذیرد، دقیقاً حسیاست که قرار است به مخاطب و تماشاگر هم دست بدهد. به این معنی که تو در جامعه آزاد آمریکایی حتی آزاد هستی که قانون را بشکنی و یک «بانی و کلاید» مدرن بشوی.
وی افزود: این حس و حال برای تماشاگر ساخته شده و فیلمنامه باید این احساس را بدهد که با یک راحتی خیال، سینما را ترک کند. اینجاست که واقعیت درونی جامعه آمریکا پوشانده شده؛ در ذهن ما پوشیده شده و ما میبینیم که سه پیرمرد به چیزی که میخواستند رسیدند و با خیال راحت سینما را ترک میکنیم.
اتفاقات فیلم در سیستم بیمه آمریکا غیرقانونی نیست
این منتقد سینما اضافه کرد: در سیستم بیمه آمریکا چند شکل داریم؛ در این سیستم که به نام حق بیمه مشخص میشناسیم، فرد توسط کارفرما بیمه میشود تا وقتی به دوره بازنشستگی برسد و پول بیمه برداشت شود. اما یک پرانتز در این قانون وجود دارد و آن اینکه کارفرما برای یک اعتبار سرمایهداری این حق بیمه را میپردازد و در این اعتبار، سودِ اعتبار نامشخص است و بازگشت سود مطمئن نیست. ممکن است برگردد و ممکن است برنگردد. چون حساب فردی است، به هیچکس پاسخکو نیست. در مدل دیگر هم حوالههایی دریافت میشود تا در دوره بازنشستگی از آن استفاده کنید؛ در این نوع سپرده گذاری، مالیات و وام مستقیم از سود برداشته میشود و اگر منفی شود، کلا حساب مسدود میشود؛ مثل اتفافی که برای یکی از شخصیت های فیلم افتاد. چون بحث سرمایه داری فردی مطرح است، هیچ اتفاق غیرقانونی هم رخ نمیدهد. اینجاست که کارشناسان بیمه و کارشناسان حقوقی اهمیت و رسمیت پیدا میکنند.
هاشمزاده گفت: تا اینجا که کاراکتر فیلم درمورد این قوانین صحبت میکند ما با جامعه واقعی آمریکایی طرف هستیم اما وقتی بحث بانک زدن میشود، ما با حادواقعیت روبرو میشویم. مگر میشود با سیستم امنیتی آمریکا که ادعا میکند در کمتر از دو دقیقه پلیس به محل حادثه میرسد، بانک بزنی. خاصه در شهر نیویورک که میگویند قدم به قدم پر از نیروهای امنیتی است و بانک زدن چهار دقیقه طول میکشد و ما چون اسیر این حاد واقعیت شدیم، متوجه قلبِ واقعیت نمیشویم.
فیلمنامه به ظاهر ضعیفی که باورپذیر ساخته میشود
مقدسیان هم در ادامه با اشاره به این نکته که فرمول فیلمنامههای هالیوودی ساده است، گفت: پدر و مادرها هم بعضی وقتها از این فرمول ساده استفاده میکنند که اصل قضیه نباید فراموش شود. در این فیلم مسئله این است که بازنشسته ها معتقدند بانکیها خیلی آدمهای بدی هستند که دارند پولشان را میخورند! پس اینجا ما با فیلمساز یک حرف داریم. از یک جایی به بعد که فیلمنامه باید راه حل بدهد، راه حل در یک دنیای فانتزی اتفاق میافتد. یعنی میل من که الان باید بروم بانک بزنم تا خیالم راحت شود، هیچوقت در دنیای واقعی اتفاق نمیافتد. فیلم با نشان دادن این دنیای فانتزی یک رضایت کاذب به مخاطب میدهد که در واقع حادواقعیت اتفاق میافتد و تماشاگر تخلیه میشود و فراموش میکنید که چقدر بدبختید!
محمدرضا مقدسیان مجری مراسم درباره فیلمنامه «به سوی زندگي بهتر» گفت: به طور خاص فیلم یک موتیف جدی دارد. ماجرای ارتباط مورگان فریمن با نوهاش و سمپاتی که با آن کودک در بانک پیدا میکند و آن بچه در بانک خیلی جوانمردانه در نقش قیصر ظاهر میشود، لو نمیدهد و میگوید تو را ندیدم. این همینطور در تعریف ساده هم احمقانه است. اگر در یک شورای فیلمنامه این ماجرا مطرح میشد میگفتیم نساز؛ داری به شعور مخاطب توهین میکنی. اما طوری ساخته میشود که مخاطب نه تنها احساس توهین به شعورش نمیکند، بلکه ضربان قلبش بالا میرود و میگوید نکند آن بچه کاراکتر اصلی فیلم را لو بدهد. آن بچه یکباره قهرمان میشود.
در هالیوود تکنیک حرف اول را میزند
سعید هاشمزاده اضافه کرد: مسئله کمدی که در این مورد وجود دارد، این است که چنین شاهدی به لحاظ قانونی نمیتواند برای پلیس استفاده شود. اتفاق، کاملاً فانتزی میشود و از کمدی هم بیرون میرود. ما این حادواقعیت را میپذیریم. تقلب در امور قانونی را هم متوجه نمیشویم. هالیوود از چیزی که میکارد بهره میبرد. در فیلمسازی ما یک تفاوتی بین فرم و تکنیک داریم. آمریکا به لحاظ تکنسین چه در کارگردانی و چه بازیگری و چه فیلمنامه، درجه یک است. یعنی درجه یک ها را استخدام میکند. فیلمساز میداند که کجا باید برانگیختگی ایجاد کند و فیلمنامه نویس میداند که اگر از کودک میخواهد استفاده کند، باید او را بین دو قهرمان فیلم بگذارد تا بتواند از آن سمپاتی بگیرد و از آن استفاده کند. اینها فرم نیستند، تکنیک هستند. هالیوود به لحاظ تکنیک فوقالعاده هستند.
وی افزود: سیدفیلد هم میگوید که فیلمنامه لزوماً روح نمیخواهد، مثل یک صنعت، کاری فنی نیاز دارد. این صنعت نیاز به تکنسین خبره دارد، جایی که در دقایقی از فیلم، تایمینگ کاشت و برداشت اتفاق بیفتد. حتی در سریالهای درجه چهار تلویزیونی آمریکا هم ما بخ لحاظ تکنیک هیچ مشکلی نمیبینیم، بلکه آنجا بحث فرم مطرح میشود که ضعف دارند. فرم همان باورپذیری است که بخواهیم پارامترها را فراتر از تکنیک مورد بررسی قرار دهیم.
وقتی کاراکترهای فیلم نسخهای از رابینهود هستند
این جلسه نقد و بررسی با سوالات مردمی به پایان رسید که محمدرضا مقدسیان در پاسخ به یکی از حاضرین درباره عاقبت دزدیِ کاراکترهای اصلی فیلم گفت: در واقع رابین هود، به یک کهن الگو تبدیل شده که با این سیستمِ دزدی از غنی برای رساندن به فقیر، دزدی را توجیه میکند. اینجا هم باید چنین نگاهی داشت. وقتی ما سمپاتی پیدا میکنیم با سه شخصیت دوست داشتنیِ فیلم، خود کاراکترها جذابند و شخصیتپردازیها جذابند، در نتیجه مخاطب همدلی میکند و دوست دارد کمکشان کند و هر کاری بکنند، ما به آنها حق میدهیم. فیلم هم رابینهودیتر میکند و با ارسال پول به خدمتکار و خانه سالمندان این قضیه را برای ما باورپذیر میکند.
جلسات نقد و بررسی فیلمهای روز سینمای جهان هر دو هفته، سهشنبهها در فرهنگسرای اندیشه برگزار میشود و علاقهمندان میتوانند با مراجعه به سایت تیوال، حضور خود را در جلسات رزرو کنند.