جمعه ۱۰ فروردين ۱۴۰۳
ساعت : ۱۱:۵۴
کد خبر: ۹۴۴۰۶
|
تاریخ انتشار: ۱۹ شهريور ۱۳۹۶ - ۱۰:۲۵
مصطفی رحماندوست، شاعر و نویسنده نام آشنای کشور در حوزه ادبیات کودک و نوجوان، عصر چهارشنبه ۱۵شهریور، مهمان هفتمین برنامه «چهارشنبه‌های کتاب» کتابخانه فردوس بود.
بچه‌ها را بهترین منتقد کتاب‌های خود می‌دانمبه گزارش رسانه خبری سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران، در هفتمین برنامه «چهارشنبه‌های کتاب» که به‌ منظور ساماندهی و ایجاد تحول جریان‌ساز در برنامه‌های حوزه کتاب با حضور نویسنده و منتقد ادبی و مخاطبان علاقه‌مند اجرا می‌شود، مهدی طهوری کارشناس مجری برنامه، در خصوص فعالیت حرفه‌ای سراینده شعر «صددانه یاقوت» گفت: از مصطفی رحماندوست تاکنون چندین اثر به صورت مجموعه شعر برای کودکان و نوجوانان، تألیف و ترجمه داستان‌های کودکان و نوجوانان در ایران و جهان منتشر شده ‌است. تیراژ کتاب‌های او به بیش از پنج و نیم میلیون نسخه می‌رسد که از آن میان می‌توان به آثار زیر اشاره کرد: فرهنگ آسان، فرهنگ ضرب‌المثل‌ها، ترانه‌های نوازش، مجموعه شعرهای «قصه پنج انگشت» و «بازی با انگشت‌ها» که ریشه در ادبیات فولکلور ایران دارد و تعدادی از اشعار این مجموعه به زبان سوئدی نیز ترجمه شده‌است، اشاره کرد. شعر «صددانه یاقوت» یکی از مشهورترین و شناخته شده ترین شعرهای اوست که در دوره تحصیلات ابتدایی و در درس زبان فارسی آموزش داده می‌شود.

در ادامه مصطفی رحماندوست با ابراز خرسندی از حضور در برنامه چهارشنبه‌های کتاب، در پاسخ به پرسش مجری مبنی بر اینکه شعر گفتن را از کی شروع کردید؟ گفت: دوره ابتدایی (کلاس پنجم) دبستان که بودم، درسم متوسط بود ولی انشایم خوب بود و برای بچه‌های محل هم انشا می‌نوشتم؛ از آن جایی که کوزه­‌گر از کوزه ­شکسته آب می خورد، یک روز انشایم را ننوشته بودم و در راه مدرسه داستانی را که برایم قبلا اتفاق افتاده بود، به صورت شعر در آوردم. سر کلاس وقتی شعرم را خواندم، معلم گفت این شعر را چه کسی نوشته و وقتی گفتم خودم! عصبانی شد و به من گفت اگر آن شعر را خودت نوشتی یک شعر دیگر در مورد موضوعی که می گویم، بگو؛ و من شعری فی البداهه سرودم که معلم باور کرد آن شعر را خودم گفته ­ام و از من خواست تا بعد از این به جای نوشتن انشا فقط شعر بنویسم.

 وی در ادامه در پاسخ به اینکه نویسندگی برای کودکان و نوجوانان را از چه زمانی شروع کردید؟ عنوان کرد: چهار سال بعد یعنی شانزده ساله که بودم، اولین قصه­‌ام در یک مجله چاپ شد که مخصوص گروه سنی بزرگسال بود؛ تا آخر دوره لیسانس برای کودکان و نوجوانان نمی­‌نوشتم. اما بعد از این دوره حادثه ای برایم پیش آمد که تصمیم گرفتم دیگر برای گروه سنی بزرگسال ننویسم و چون بهتر از کودکان و نوجوانان پیدا نکردم، از سال ۱۳۵۴ به بعد فقط برای این رده سنی نوشتم.

 مصطفی رحماندوست در خصوص علاقه‌اش به کتاب خاصی از آثار خودش، گفت: اگر از من بپرسید، هیچکدام از کتاب­ هایم را دوست ندارم. چرا که من بیشتر از همه می دانم که عیب و ایراد کتاب­ هایم در چیست و چگونه این ایرادها را پوشانده‌­ام که کسی متوجه آن نشود. هر زمان بتوانم اثری داشته باشم که هیچ عیب و ایرادی نداشته باشد، آن را دوست خواهم داشت.

 در ادامه رحماندوست در مورد کتاب «بازی با انگشت­ ها» که در پایان این نشست به کودکان اهدا شد، گفت: کتاب برگفته از ادبیات عامه است و از آنجایی که همزمان با خواندن شعر، دست کودک توسط مادر یا پدر گرفته می‌شود و ارتباط عاطفی با فرزند ایجاد می‌شود، بیشترین تاثیر را روی کودک دارد. کتاب بازی با انگشت­ ها به زبان سوئدی نیز ترجمه شده و جزو کتاب ­های ملی آن کشور انتخاب شده است. زمانی که سوال کردم دلیل انتخاب چه بوده؟ در جوابم گفتند در سوئد هر پدر یا مادری موظف است که در شبانه روز حداقل یک بار به کودک قصه بگوید و این اشعار از آنجایی که کوتاه، جذاب و آهنگین هستند، کتاب مناسبی برای اولیا پرمشغله است. به همین دلیل به پدر و مادرهای ایرانی هم تاکید می‌کنم حتما کتاب­‌های آهنگین برای بچه‌ها تهیه و خودشان برای آن­ها بخوانند. «ترانه‌­های نوازش»، ترانه‌های نیایش»، «دنیا دنیا لالایی» و کتاب­ هایی از این قبیل برای گروه سنی کودک، بیشتر توصیه می‌شود.

 رحماندوست بنا به درخواست مهدی طهوری از فعالیت‌هایش سخن گفت و تصریح کرد: حدود سی و چهار سال است که روزی پانزده تا شانزده ساعت کار می­‌کنم و سعی­‌ام بر این بوده که بیشتر از پنج ساعت نخوابم. می‌خوانم و می‌خوانم و می‌خوانم چون خیلی کم سوادم و می‌نویسم و می‌نویسم و می‌نویسم چون خیلی حرف­ها در دلم هست که هنوز نگفته‌ام.

 وی در ادامه در خصوص سرایش شعر برای بزرگسالان عنوان کرد: در سی و پنج شش سال اخیر که به صورت جدی برای کودک و نوجوان کار می کنم نه اینکه شعر بزرگسال نداشته باشم، اما تا به حال اشعار بزرگسالم را جایی رو نکرده‌­ام. گاهی گوشه­‌ای و در جایی برای خودم شعر گفتم ولی هیچ وقت نخوانده‌ام و لازم است خاطره‌ای را برایتون بازگو کنم: زمانی که جوان بودم یک روز آقای شفیعی کدکنی استادم در دانشگاه از من خواستند تا اشعارم را برای چاپ در مجله برایشان ببرم؛ من هم تمامی اشعار بزرگسال را که تا آن زمان سروده بودم و به صورت دست نویس بود، به وی دادم. (آن زمان نه امکان تایپ بود و نه کپی کردن و فتوکپی برایم هزینه بر بود) بعد از چند ماه که جویای خبر از ایشان شدم، گفتند که هنوز نخوانده ‌اند و خواهند ­خواند. بعد از دو ماه از من خواستند تا با وی از بین پرونده ­هایی که در دستشان است بگردیم و اشعار مرا پیدا کنیم. نشان به آن نشان که در بین شلوغی هر آنچه قبلا گم شده بود پیدا شد، الا شعرهای من! و این خواست خدا بود چون امروز هرگز دوست ندارم که از من مجموعه شعری برای گروه سنی بزرگسال وجود داشته باشد.

این شاعر و نویسنده نام آشنا در مورد شاعر یا شاعران مورد علاقه اش گفت: بدون تردید هر کسی در زندگی تحت تاثیر کتاب یا کسی قرار می­ گیرد؛ زمانی که نوجوان بودم به راحتی نمی توانستم کتاب‌­های مورد علاقه خود را تهیه کنم. کتابفروشی سراغ داشتم که از وی کتاب کرایه می کردم و هر کتابی که او برایم انتخاب می­‌کرد می خواندم؛ بنابراین من حق انتخاب کتاب نداشتم و فقط دوست داشتم کتاب بخوانم. امروز مانند ورزشکاران وقتی بخواهم برای نوشتن خودم را گرم کنم، اول اشعار حافظ، مولوی و یا نظامی را می خوانم.

مصطفی رحماندوست در پاسخ به این سوال که چرا بچه ­ها را انتخاب کردید گفت: اگر بخواهم جواب دعوایی بدهم، می گویم «چرا نه بچه­ ها»؟ راستش را بخواهید بهتر از بچه ها پیدا نکردم. بچه­ ها تنها مخاطبانی هستند که اگر از چیزی خوششان بیاید لبخند می­زنند و اگر بدشان بیاید شانه بالا می اندازند و هیچ رودربایستی هم ندارند. در مورد رمان برای آنها باید بگویم که یک رمان کودک به نام «قصه­ های درخت توت» حدود پانزده سال پیش نوشته ام و دومی را هم در دست دارم و هنوز تمام نشده است و اسم هم برایش انتخاب نکرده ­ام.

در پایان مصطفی رحماندوست با تعریف کردن داستان «دو لاک ­پشت تنها» که تاکنون به هفت زبان زنده دنیا ترجمه شده است، با لحنی دلپذیر برای بچه­‌ها به سخنان خود خاتمه داد.

 برنامه با جشن امضای کتاب و اهدای کتاب «بازی با انگشت ها» با امضای نویسنده به کودکان و نوجوانان و اهدا لوح تقدیر و هدیه ای به رسم یادبود از سوی فرهنگ‌سرای فردوس به این نویسنده نام آشنا به پایان رسید.
نظر شما