به گزارش رسانه خبری سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران؛ سومین اجرا از نشست ادبی بشنو از نی «شرح و تفسیر اشعار مثنوی» در فصل پاییز روز دوشنبه بیست و چهارم مهرماه ۹۶ با حضور کارشناس برنامه دکتر عبدالحمید ضیایی و جمعی از علاقهمندان به ادبیات و شعر فارسی با هدف آشنا کردن علاقهمندان با مباحث کاربردی کتاب ارزشمند مثنوی معنوی مولانا و فرهنگ و ادبیات غنی ایران زمین به عنوان الگوی مناسب در زندگی و ارتقاء دانش و بینش، ویژه علاقهمندان برگزار شد.
در ابتدای این نشست کارشناس برنامه در خصوص اخلاق عرفانی نکاتی را مطرح کرد و گفت: اخلاق عرفانی از جمله مباحث مناقشه خیز در تاریخ فرهنگ اسلامی ـ ایرانی است. برای فهم این مساله ناگزیریم بعضی از مبانی مقدماتی فلسفه اخلاق را ملاحظه کنبم. نکته نخست این است که در روزگار مدرن برخلاف روزگار سنت اخلاق کمابیش رو به زوال نهاده و اخلاقی زندگی کردن هم دشوار شده است. علل و دلایل زیادی وجود داشته که به تضعیف رکن اخلاق در جهان مدرن منجر شده از جمله این که در روزگار گذشته، دین ضامن اجرای اخلاق بوده است. مردم برای تدین ورزی اخلاقی زندگی میکردند. هرچند خود دین ورزی حامل و حاوی بعضی بیاخلاقیهای خاص مثل تعصب، خودشیفتگی، پیشداوری و جزم و جمود بود ولی حتی منتقدان دین شکی نداشتند که بزرگترین پشتوانه اخلاقی انسان قدیم، دین بوده است. این ضمانت اخلاقی گاهی در قالب بهشت و جهنم و گاهی در راستای کسب رضای خدا و تقرّب الی الله و فناء فی الله و وصال الهی صورت میگرفت.
وی ادامه داد: در تمام این موارد، از بهشت و جهنم و عذاب و ثواب اخروی گرفته تا فناء فی الله و وصال الهی، شرط لازم را اخلاقی زیستن میدانستند. اهمیت و اُبُّهت دین، امروزه دیگر به اندازه گذشته نیست چون اعتقاد انسان مبتنی بر این بود که خدا علاوه بر اینکه ربِّ تکوینی ماست، ربِّ تشریعی ما هم هست. یعنی علاوه بر اینکه کلِّ جهان هستی و انسانها را خلق کرده است در مورد انسانها یک استثناء قائل شده است؛ در مورد انسان علاوه بر ربوبیت تکوینی، ربوبیت تشریعی هم دارد. این دیدگاه در اواخرقرن هفدهم و مخصوصاً در قرن هجدهم بهدست گروهی از لهیدانان اروپا که به دئیستها معروف بودند پدید آمد.
ضیایی با بیان اینکه ایشان به وجود خدا اعتقاد داشتند گفت: ولی میگفتند ما ربوبیت تکوینی خدا را قبول داریم اما مطلقاً ربوبیت تشریعی برای خدا قائل نیستیم. خدا، همانطور که برای پرندگان و مورچهها دین نفرستاده برای ما هم دین نفرستاده است. دئیستها میگفتند خدا بزرگتر و فراتر از آن است که در امور و شئون انسانی بخواهد مداخله کند. بنابراین نبوّت در واقع به یک معنا از دست رفت و تبعا ادیانی که به نبوّت و وحی قائل بودند ضعیف شدند. وقتی که پشتوانه اخلاق از میان رفت اخلاق هم در میان پیروانِ خیلی از دینها رو به ضعف نهاد.
وی کثرت ارتباطات بشر و آشنایی با دیگر ادیان را هم مزید بر علت دانست و گفت: وقتی از دینهای دیگر باخبر میشویم اولا میفهمیم که دینداری خودمان هم علت دارد و اگر در مکان دیگری به دنیا آمده بودیم، دین دیگری داشتیم و دینمان بهخاطر زادگاهمان است، اکثریت انسانها، دینِ همان مکانی را دارند که در آن به دنیا میآیند. فهم این مساله باعث تضعیف موقعیت و اهمیت دین در نگاه آدمی شد. نکته دیگر این که تمام کارکردهایی که دین x برای یک فرد دارد، دین y نیز برای پیروانش دارد. به قول فیلسوفان دین، درست است که مسلمان با نماز آرامش پیدا میکند، ولی بودایی با مدیتیشن، هندو با یوگا، مسیحی هم با عَشاءِ ربّانی خود آرامش پیدا میکنند. به قول یکی از فیلسوفان دین معاصر، شما تا به حال دیدهاید غیر مسلمانی بگوید که شما در مسلمانی خود چیزی دارید که ما نداریم، میشود آن را به ما هدیه یا قرض بدهید؟خلاصه این که انسان مدرن متوجه شد که اولا دیانت او وابسته به زادگاه اوست و ثانیا کارکردهای مثبت دین وی برای سایر ادیان هم صادق است و کارکردهای منفی ادیان دیگر هم در دین خود او موجود است.
این مسأله تدریجا بهنوعی کثرتگرایی دینی منجر شد که هممرز بود با نسبیگرایی دینی که خوبی و بدی ادیان نسبی است و وقتی نسبیگرایی پیش آمد، دیگر التزام شخص به دین خود بهاندازه سابق نخواهد بود.
عبدالحمید ضیایی در ادامه به موضوع نسبی گرایی دینی پرداخت و گفت: نسبی گرایی دینی به نسبیت اخلاقی هم کشیده شد و فیلسوفان اخلاق به طرح پرسشهای جدی پرداختند که آیا ما در بیان گزارههای اخلاقی، داریم عقاید شخصی خود را بیان میکنیم یا در واقع داریم حقیقتی را بیان میکنیم که انتظار و توقع داریم دیگران هم در قبول آن با ما هم نظر باشند؟ مسلما وقتی میگوییم مثلا فلان غذا را دوست داریم انتظار نداریم همه با ما هم نظر باشند، اما آیا وقتی هم که میگوییم از خیانت کردن بدمان میآید هم چنین انتظاری داریم؟ بعضی از فلاسفه مثل نیچه و سارتر اعتقاد داشتند اخلاق شخصی یا Subjective است، یعنی حقیقت مطلق اخلاقی نداریم و اخلاق نسبی است و در نتیجه وابسته به اعتقادات و ارزشهای فردی است. هر کسی معیارهای اخلاقی خود را بر اساس استانداردهای شخصی خود تنظیم می کنید و از آنجا که این معیارها شخصی است لذا برتری بین آنها معنی ندارد و هر یک از شما بر اساس اعتقادات شخصی خود کار خلاف اخلاق نکردید. اما اعتقاد رایج دیگر در حوزه اخلاق، اخلاق عرفی یا به عبارتی Culturally relative است، در این نظریه معیار اخلاقی یا غیر اخلاقی بودن یک رفتار، پذیرش اجتماع و عرف است. اگر عرف و جامعه شما چندهمسری را عمل غیر اخلاقی نمیداند پس این عمل در جامعه شما غیر اخلاقی نیست. اما اگر شما در تورنتوی کانادا زندگی میکنید این عمل غیر اخلاقی خواهد بود.
گروه سومی از فلاسفه همچون کانت و یا جان استوارت اعتقاد داشتند اخلاق عینی است و وابسته به فرد یا جامعه نیست بلکه ارزشهایی است که ثابت هستند، به اعتقاد این فلاسفه اخلاق Objective است. بنابراین ذات یک عمل است که آن را اخلاقی یا غیر اخلاقی میکند نه اعتقاد شخصی یا عرف جامعه.
وی افزود: پس به اعتقاد این دسته از متفکرین معیارهای عینی وجود دارند که میتوان بر اساس آن مستقل از فرد یا اجتماع به قضاوت اخلاقی رفتارها و اعتقادات نشست و کار فیلسوف در حوزه اخلاق به دست دادن و مشخص کردن این معیارهاست.
در ادامه جلسه تفسیر ابیات مثنوی از بیت ۳۳۳۰ تا ۳۳۵۰ خوانده شد و به طور مفصل شرح و تفسیر شد. پرسش و پاسخ از کارشناس برنامه بخش پایانی این برنامه بود.