به گزارش رسانه خبری سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران، شب شعر «جلوه اشک» با اجرای سجاد عزیزی و شعرخوانی جمعی از شاعران آیینی دوشنبه ۱۵ آبان ماه در فرهنگسرای سرو برگزار شد.
نخستین کسی که در این محفل به شعر خوانی پرداخت، دکتر محمود اکرمی بود:
عصر عاشورا کنار خیمه های سوخته
ذوالجناحی ماند با یال رهای سوخته
کاروان میرفت و میبلعید دشت دیر سال
کودکان تشنه را با دست و پای سوخته
در کجا دیدید یا خواندید روی نیزه ای
آسمان قرآن بخواند با صدای سوخته؟!
قطره قطره شرم شد آب فرات از دیدن
رقص خونآلود شمشیر و هوای سوخته
چارده قرن آسمان بارید و میبارد هنوز
چشم زینب (س) را به خاک کربلای سوخته
ابرها بارانی و شاید خدا هم گریه کرد
عصر عاشورا کنار خیمه های سوخته
*
مرتضی جهانگیری دیگر شاعری بود که در این محفل به شعرخوانی پرداخت. او شعری با موضوع امام حسن مجتبی(ع) خواند و همگان را تحت تاثیر قرار داد:
آتشی عشق تو در جان من افروخته است
هرکسی که شده نزدیک به من سوخته است
من کجا وصف تو ای نور کجا با این حال
دلم از عشق به مقدار خود اندوخته است
آنکه در باور او مرگ به حکم عسل است
درس آزادگی از صبر تو آموخته است
هرکه با دل نظر انداخته بر کنج بقیع
به جهانی به خدا عشق تو نفروخته است
خیر اسلام در این بود که مظلوم شوی
شیعه از صلح تو مردانگی آموخته است
مطمئن است شفائت شده روز جزاست
هرکه یک پلک نظر بر کرمت دوخته است
*
امیر علی سلیمانی نیز یکی از اشعار معروف خود را در این محفل خواند:
اگر در این سوی شط پشته پشته خار نشسته
گلی شکفته در آن سوی کارزار نشسته
یکی از این سوی میدان به سجده می رود امشب
یکی از آن سو در مجلس قمار نشسته
چقدر نامه بسته، چقدر عهد شکسته
چقدر کوفه در این معرکه کنار نشسته
فرات آب حیات نوادگان نبی نیست
اگرچه خیمه به خیمه در انتظار نشسته
به گوش هوش یکی آفتاب را نشنیده
به انتظار صدا تیغ بی شمار نشسته
حسین با پسرانش وداع می کند امشب
چقدر سیب بر این شاخه انار نشسته
غروب آمده در این دیار خواهر خورشید
به هر کجا بنشیند، سر مزار نشسته
او همچنین غزل دیگری را تقدیم سالار شهیدان کرد:
من سیه پوشم ولی در فکر ماتم نیستم
چون که مَحرم نیستم اهل مُحرم نیستم
باز وقت نوحه شد ، در خلق عالم شورش است
من که آرامم شریک اشک عالم نیستم
مرد می خواهد بگرید پا به پای روضه ها
من که هستم ؟ هر که هستم مرد این غم نیستم
اشراف اولاد آدم شد سرش بر نیزه ها
بر دلم این داغ اگر سرد است ، آدم نیستم
دم گرفتن های من چیزی به جز تکرار نیست
بی نصیبم ، اهل این شور دمادم نیستم
اینکه دیشب بستم و امشب شکستم عهد بود
مثل اهل کوفه ام ، آری مصمم نیستم
کم زیارت خوانده ام ، کمتر روایت دیده ام
رشته ی ایمانم و انگار محکم نیستم
در دل من هیاتی امروز بر سر می زند
با غم تو یک نفر هستم ولی کم نیستم
چکه چکه شیر آب تکیه امشب اشک ریخت
وای بر من ، وای بر من ، من که آن هم نیستم
*
پس از پخش کلیپی با صدای بهرام پاییز با ترانهای از مصطفی محدثی خراسان، از این شاعر نامدار دعوت شد تا به شعرخوانی بپردازد. وی با شعرخوانی خود فضای متفاوتی به این محفل بخشید:
اگرچه باغ پر از لاله ی تو پرپر شد
زمین برای همیشه شهید پرور شد
زمین برای همیشه به قصد یاری تو
تمام پاسخ آن پرسش معطرشد
زمین به یمن نفس های عاشقانه ی تو
محل رویش دل ها ی دردباور شد
چه کیمیا به زمین ریخت حلق پاره ی تو
که خاک با نفس آسمان برابر شد
تو ذوالفقار شدی با دو تیغ درد و نبرد
جهاد اصغر تو هم رکاب اکبر شد
به اوج ،خواهری اش را رساند زینب باز
پس از شهادت عباس ها ،برادر شد
دوباره حضرت آدم به خویشتن بالید
اگرچه گوشه ی چشم پیمبران تر شد
*
غلامرضا طریقی غزل شاعر و ترانه سرا نیز برای شعرخوانی دعوت شد. وی غزلی را تقدیم به سالار شهیدان کرد :
ای آن که در گلوی تو شوق شراب نیست
درد تو آن چنان که نوشتند آب نیست
تغییر نسبت عطش بی حساب تو
با اشک های مرثیه خوان بی حساب نیست
چندی ست مثل حُرّ به دو راهی رسیده ام
اما مرا جسارت آن انتخاب نیست
من با جهاد اکبر تو همدلم ولی
در عیش لذتی ست که در انقلاب نیست
هر پنجه که علم بکشد نیست ماه قوم
هر ذره ای که نور دهد آفتاب نیست
من در به در ذلیل امان نامه ام ولی
عباس تو به فکر حساب و کتاب نیست
بر شاعرت ببخش اگر این سروده نیز
چون روضه های رایج پر آب و تاب نیست...!
*
در ادامه علی جهانگیری، پژوهشگر و استاد دانشگاه به سخنرانی پرداخت. وی با اشاره به انعکاس قیام کربلا در نظر مورخان، گفت: اولین تاریخ نگار شیعه، که فارسی هم بنویسد، «یعقوبی» است که یک یا دو صفحه در کتابش درباره واقعه کربلا نوشته است. اما نگاه جدی به این قضیه از «ابوالفتوح رازی» شروع شد که مزارش هم در آستان حضرت عبدالعظیم حسنی در شهرری است. او اولین مفسر شیعه است و به شکل مفصلی درباره واقعه کربلا نوشته است.
وی افزود: مورخین اولیه که به قیام امام حسین(ع) نگاه میکنند، اصلا بحث مرثیه ندارند و کاملاً حماسی نگاه میکنند. حتی بیهقی که مورخ محض است، (که اهل سنت هم هست) به شکل حماسی عاشورا را روایت میکند. نگاه طبری که برخی مواضع ضد شیعه دارد هم همین گونه است.
جهانگیری ادامه داد: در مورد جنگ تحمیلی و دفاع مقدس هم این اتفاق در تاریخ نگاری ها و نوشته ها وجود دارد؛ چون صرفاً جنگیدن و کشته شدن اهمیت ندارد و دفاع از میهن و مفهوم دفاع پررنگ تر است، روایت های تاریخی ما از این واقعه هم حماسی و همراه با مرثیه است.
این پژوهشگر برجسته تاریخ با قرائت چند شعر حماسی درباره واقعه کربلا و قیام امام حسین(ع) تاکید کرد: در تمام اشعاری که با موضوع این واقعیت سروده شده، نگاه حماسی و مرثیه دیده میشود.
*
حمیدرضا شکارسری دیگری شاعری بود که در «جلوه اشک» به شعرخوانی پرداخت. او دو شعر کوتاه خواند:
به تعداد زخم های تو
جهان
قطره قطره گریه کرده است
آسمان پرستاره را ببین!
و
جهان فراموش نمیکند
یک روز و آن همه خورشید؟!
یک روز و آن همه غروب؟!
از آن پس
روزها همه کوتاه تر شدند
*
حسین متولیان شاعر و ترانه سرا که به تازگی مجموعهای عاشورایی از او به چاپ رسیده است دیگر شاعری بود که شعرخوانی پرداخت:
تَف تف تتف تتف تتتف تف تتف تتف
صَف صف صصف صصف صصصف صف صصف صصف
تَن تن تتن تتن تتتن تن تن تتن تتن
سرها جدا فتاده در این دشت از بدن
هرکس که دید و دم نزد آری مبارکش!
تشییع روزهای بهاری مبارکش
هر کس به خون نشستن گل دید و برنخاست
تقویمهای سرخِ اناری مبارکش
وقتی که رودها نرسیدند گِل شدند
دلها همینکه زر به کف آمد دو دل شدند
تاریخ شاهد است که مردان تشنهکام
سقا شدند و روز دهم هم خجل شدند
آری خجل شدند که ارباب تشنه بود
کشتیِ عشق در دل گرداب تشنه بود
بیتاب تاب آب عطش آتش آفتاب ...
چون طفل شیر خوارۀ بیخواب تشنه بود
کشتی شکست و دین خدا دیده شد ... چه خوب!
کربِ بزرگِ دشت بلا دیده شد ... چه خوب!
یک شاه، یک وزیرِ علم گیر، چند مرد
آنسوی، شطّ ِ رنج و جفا دیده شد ... چه خوب!
یک مهره پیش اکبر و یک مهره پیش عُون
یک مهره پیش قاسم و یک مهره پیش جُون
یک دشتِ سرخرنگِ عطشناک و آن طرف
یک خیل سرخپوش حرامیِ لون لون
کشتی شکستخوردۀ طوفان شنیدهای؟
در خاک و خون فتاده به میدان شنیدهای؟
کی مثل دیدن است شنیدن؟ ولی بگو
از اوج نی قرائت قرآن شنیدهای؟
دین خداست اینکه سَرِ نِی کشیدهاید
خون خداست! حکم خدا را بریدهاید
جنت به احترام حسین آفریده شد
دوزخ برای خویش اگر آفریدهاید
یک سر بریده گشت و به نی رفت! کِل بکش
اردیبهشت آمد و دی رفت کل بکش
خون خدا که ریخت عزا رخت پاره کرد
شادی رسید و غصه زپی رفت کل بکش
شادی رسید! شادیِ احیای دین تو
با قیمت شکستن دُرّ ِ نگین تو
ای خاتم پیامبران خندهات حلال
این داغ دیدنی است به لوح جبین تو
دَف دف ددف ددف دددف دف ددف ددف
کَف کف ککف ککف کککف کف ککف ککف
سرخی! و دین به خونِ تو پیوند میزند
دنیا به رنگ عشق تو لبخند میزند
*
امیر مرزبان نیز در این محفل شعری را تقدیم به امام حسین(ع) کرد:
از زمین تا آسمان ، خورشید چیدن ساده نیست
گرچه بی اذن خدا ، حتی پریدن ساده نیست
هم نشینی با امام عشق ، اوج بودن است
زندگی بعد از شهید حق گزیدن ، ساده نیست
آه ! می فهمم که بی اصغر چه حالی داشتی!
کودک شش ماهه روی نیزه دیدن ، ساده نیست
مرد میخواهد بفهمد معنی این درد را
از دیار شام تا کوفه دویدن ، ساده نیست!
عشق یعنی اینکه بعد از یار خود یک سال ... نه!
باورش سخت است ... اینگونه تکیدن ، ساده نیست
باورش سخت است آنچه دیدی و آنجا گذشت
نیزه ها ؟ تیر سه شعبه ؟ نه! شنیدن ساده نیست!
*
در ادامه قاسم صرافان پشت تریبون رفت و این غزل را تقدیم به حضرت علی اصغر(ع) کرد:
روبه میدان رفت نه برگشت کاری مانده است
یادش آمد با خدا قول و قراری مانده است
روبه میدان بیقرار شیر مست دیگری
دید اما از علیها شیرخواری مانده است
گفت آیا یاوری مانده است تا یاری کند؟
با گلوی خشک طفلی گفت آری مانده است
دست و پازد در دل گهواره گفت انّی علی
یعنیای سالار عاشقها سواری مانده است
اکبر و عباس و قاسم رفتهاند اما پدر
بیشه خالی نیست شیر بیقراری مانده است
مرده است اصغر مگر بابا نبینم غربتت
یابن زهرا غم مخور حیدر تباری مانده است
بازهم روی علی و باز هم وقت وداع
بازهم در کربلا بوس و کناری مانده است
آینه آورد تا روشن کند آیا هنوز
در دل این آدمکها نور تاری مانده است
نازک است آنقدر شش ماهه گلوی کوچکش
تاکه از پیراهنش بر آن شیاری مانده است
آن دل نازک چه آمد بر سرش وقتی که دید
در گلوی خشک تیر آبداری مانده است
تیر وقتی شد سه شعبه سخت خارج میشود
دید زینب یار در بد اضطراری مانده است
از زمین باران خون بارید سوی آسمان
ازهمان دم اشک اهل عرش جاری مانده است
یارب این هم اصغرم حالا بگو غیر از سرم
از امانت روی دوشم باز باری مانده است؟
دشت خواب است و کنار خیمههایی سوخته
مادری دنبال ردی از مزاری مانده است
*
محمد سعید میرزایی نیز در این محفل به شعرخوانی پرداخت:
ای وای کاروان به کجا می رود کجا؟
این ماهِ مهربان به کجا می رود کجا؟
سرگشته اند قبله نماهای روزگار
این کعبه ی روان به کجا می رود کجا؟
از مسجدالنبی است صدای اذان ولی
گلدسته ی اذان به کجا می رود کجا؟
ای رودهای همسفر! این ماهی غریب
برگشته ناگهان به کجا می رود کجا؟
این سر که خون صبح ازل جاری است از او
تا آخرالزمان به کجا می رود کجا؟
تاریخ را به پشت سر خویش می کشد
با مردم جهان به کجا می رود کجا؟
همراه می برد کلمات شهید را
این متن خونچکان به کجا می رود کجا؟
راوی نوشت ظهر دهم سر بریده شد
ننوشت خونِ آن به کجا می رود کجا؟
اکبر آزاد، سینا بهمنش، بهروز آورزمان، مهدی موسوی میرقدایی، سامی تحصیلداری، فاطمه غلامی(از اعضای کانون ادبی زمستان) و محسن انشایی دیگر شاعرانی بودند که در این محفل به شعرخوانی پرداختند. اجرای گروه سرود کانون زمستان فرهنگسرای سرو از دیگر بخشهای شب شعر «جلوه اشک» بود.