به گزارش رسانه خبری سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران، فیلمسینمایی «رودخانه ویند» به کارگردانی تیلور شریدان در بيستوپنجمین هفته از نمايش فيلمهای مطرح خارجی با زبان اصلی و زيرنويس فارسي با حضور سیدناصر هاشمزاده منتقد سینما و محمدرضا مقدسیان مجری-کارشناس، شامگاه سهشنبه شانزدهم آبان نقد و بررسی شد.
داستان درباره تحول عمیق درونی قهرمان است
رودخانه ویند، یکی از بهترین فیلم های جنایی سال ۲۰۱۷ به کارگردانی و نویسندگی «تیلور شریدان» درباره کوری لامبرت، یک افسر حیات وحش است که جسد زنی آمریکایی-هندی را پیدا می کند. هنگامی که نتیجه کالبد شکافی مشخص شد، ماموران اف بی ای برای رسیدگی پرونده وارد عمل می شوند. در این بین کوری به عنوان یک راهنما می پذیرد که به آن ها برای حل پرونده کمک کند.
بعد از نمایش فیلم، محمدرضا مقدسیان با اشاره به اینکه مقوله زندگی سرخپوستان همواره برای سینماگران جذاب بوده گفت: حضور سرخپوست ها در کنار سفیدپوست ها همراه با یک تضاد و همچنین کشمکش ذاتی است. چیزی هم که در این فیلم میبینیم این کشمکش و نیز یک تحول عمیق درونی است. تحول نه به این معنی که یک حس خوشحالی به ناراحتی تبدیل شود، بلکه یک تحول عمیق درونی که با تغییر در شیوه نگاه و رفتار شخصیت ها به دنیا نمایان میشود.
قدرت فیلمنامه مخاطب را به خوبی با خود همراه می کند
سید ناصر هاشمی زاده منتقد سینما نیز در ابتدای نشست نقد و بررسی با اشاره به اینکه رودخانه ویند خوب است، اما شاهکار نیست، گفت: این فیلم در ژانر خود، در گونه معمایی پلیسی فیلم خوبی از آب درآمده و در آن، از تعقیب و گریزها و اکشن های بیهوده خبری نیست.
وی ادامه داد: حسن بزرگ فیلم این است که هیجان را به درون شخصیت ها برده و شخصیت پردازی خوبی داشته است. این اتفاق باعث شده ما همذات پنداری کنیم و بخواهیم شخصیت اصلی کاری که ما دوست داریم را انجام بدهد. این قدرت فیلمنامه نویس است که توانسته ما را به خود اینگونه همراه کند و اینطور ما با قهرمان داستان هماهنگ شویم.
شخصیت پردازی اجازه بخشش و عفو به قهرمان نمیدهد
هاشمی زاده فیلمنامه نویس و منتقد سینما گفت: فیلم جذابیت دارد، به این معنی که بیننده به دنیای داستانی خلق شده توسط فیلمنامه نویس وارد میشود. وقتی من وارد این دنیا شده و با آن هماهنگ میشوم، یعنی فیلمنامه موفق بوده و حضور دارم. به ویژه موضوع انتقام که موضوع مهمی در این فیلم است. این لذت در انتقام به شکلی است که ما به هیچ وجه عفو و بخشش را از قهرمان انتظار نداریم. شخصیت پردازی قهرمان فیلم هم به گونه ای است که عفو و بخشش نمی خواهد.
مقدسیان هم در ادامه گفت: اگر بخواهیم داستان را پلیسی درنظر بگیریم، که حرفی در آن نیست. اما در فیلم یک لایه عمیق تر هم وجود دارد و آن جنسی از روانکاوی است که در طول داستان اتفاق می افتد. روانکاوی برای هم شخصیت مردِ شکارچی و هم دخترِ پلیس. میتوان گفت چیزهایی که در داستان مطرح نمی شود فیلم را جذاب تر کرده است. جنسی از همذات پنداری و دغدغه مشترک!
مرز میان آزادی و اجازه
سید ناصر هاشمی زاده هم با تاکید بر اینکه ما وارد لایه های عمیق تر زندگی شخصیت ها می شویم، گفت: تفاوت نوع نگاه آن سرخپوست و مرد پلیس است که داستان را جذاب کرده. اینکه این دو دختر با هم همکلاس بوده اند و می خواهیم بدانیم پدرانشان چه میکنند، برای ما حائز اهمیت است.
این منتقد ادامه داد: پدر سرخپوست یک جمله ای دارد که می گوید «دخترم ۱۸ سالش تمام شده بود و حق داشت برود» یعنی خودش را توجیه می کند. بعد یک جای دیگر می گوید که پشیمانم که این اجازه را به او دادم. یعنی در عین حال که آزادی را برای او لازم می داند، از یک طرف هم برای این اجازه، پشیمان است. چون باعث رخ دادن این فاجعه شده است.
وقتی عاملان جنایت مشخص نیستند
هاشمی زاده اضافه کرد: در سکانس پایانی جایی که کنار هم نشسته اند، یک نوشته ای می آید با این مضمون که آمار زنانی که به آنها تعرض می شود، وجود دارد، اما آمار دخترانی که گم می شوند و در معرض این تعرض قرار می گیرند، هیچ گاه اعلام نمی شود. یعنی کسانی که در این آمار نیستند، خیلی زیاد است.
وی افزود: علت این تفاوت آمار هم همین چیزی است که پزشک داستان به مامور اف بی آی می گوید که «من نمی توانم تایید کنم که این دختر به قتل رسیده؛ اما می توانم این را تایید کنم که به این دختر تجاوز شده و خودش از سرما کشته شده است» جواب مامور جالب است؛ می گوید به این وسیله پرونده مختومه می شود و ما نمی توانیم دنبال عاملان این جنایت بگردیم.
تفاوت میان مفهوم جنایت از نگاه فیلمنامه نویس
این فیلمنامه نویس ادامه داد: داستان به این جا می رسد که آیا جنایتی اتفاق افتاده یا اینکه دختر خودش فرار کرده و در سرما کشته شده، یعنی جنایتی در کار نبوده. فیلم می خواهد ما را به این مفهوم برساند و اینگونه در ماجرا عمیق می شود که ما قضاوت کنیم، آیا جنایت این است که با تیر و تفنگ کسی را بکشیم؟ یا اینکه وقتی زمینه ای بسازیم که شما هر چقدر برای نجات خودت تلاش کنی، باز هم با مرگ روبرو شوی؛ این هم جنایت است یا خیر؟
محمدرضا مقدسیان با اشاره به اینکه در فیلم های وسترن از این دست اتفاقات را زیاد می دیدیم، گفت: در این فیلم ها قانون به معنی قانون، کارکردی ندارد. و خود اشخاص و شخصیت ها هستند که باید تفکر کنند و تصمیم بگیرند که کار درست چیست و چه باید کرد. نکته جالب توجه این فیلم، این است که این خط سیر تکراری چطور به خط سیری تبدیل می شود که برای ما تازگی دارد. اما در عمل، همان داستان تکراری است.
قهرمانی که بدون گرفتن اقرار، مجازات نمی کند
سیدناصر هاشمی زاده، منتقد سینما گفت: ما با یک قاتل روبرو نیستیم، ما با یک شکارچی روبرو هستیم که در انتها، وقتی با آن فرد اصلی صحبت میکند که جنایتکار است، تا از او اقرار نگیرد، مجازاتش نمی کند. می گوید من که پلیس و مرد قانون نیستم، بگو چه کردی. قاتل وقتی به او اقرار کرد، یعنی فلاش بک اصلی داستان را تعریف کرده است. و با این اقرار، قهرمان ماجرا هم متوجه شده و می خواهد او را مجازات کند.
این فیلمنامه نویس ادامه داد: این اتفاق ادامه پیدا می کند؛ شکارچی خودش قاتل را مجازات نمی کند؛ صبر می کند تا چیزی که پزشک گفته بود، محقق شود. قاتل ریه هایش آب آورده، به قدری نفس کشیدن برایش سخت می شود که دیگر نمی تواند زنده بماند و در انتها می میرد.
این نشست با پرسش و پاسخ حاضران در سالن به پایان رسید. جلسات نقد و بررسی فیلمهای روز سینمای جهان هر دو هفته، سهشنبهها در فرهنگسرای اندیشه برگزار میشود و علاقهمندان میتوانند با مراجعه به سایت تیوال، حضور خود را در جلسات رزرو کنند.