پنجشنبه ۰۹ فروردين ۱۴۰۳
ساعت : ۱۲:۲۲
کد خبر: ۹۵۳۶۲
|
تاریخ انتشار: ۲۷ آبان ۱۳۹۶ - ۱۱:۵۹
جمعی از شاعران برای همدردی با مردم زلزله‌زده کرمانشاه دلنوشته‌های خود را در اختیار خانه شعر سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران قرار دادند.
درد و دل شاعران برای همدردی با مردم زلزله‌زده کرمانشاهبه گزارش رسانه خبری سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران، زلزله‌ای به بزرگی ۷/۳ ریشتر شامگاه یکشنبه ۲۱ آبان استان کرمانشاه را لرزاند که خسارت‌های جانی و مالی فراوانی را برای مردم کرمانشاه در پی داشت. بعد از این حادثه تلخ تعدادی از شاعران دلنوشته‌های خود را برای همدردی با مردم زلزله زده کرمانشاه در اختیار خانه شعر سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران قرار دادند.
 
عبدالجبار کاکایی
زلزله دردی نیست که تنها با صدقه علاج شود، زمین از ضروریاتش لرزیدن است... تدبیر و عقل حکم می‌کند که باید برای چنین روزی آماده باشیم و رها کردن امور به خواست باریتعالی توصیه دین نیست. به قول مولانا: خواجه چون بیلی به دست بنده داد، بی‌سخن معلوم شد او را مراد...عقل و تدبیر همان بیل خواجه هستی است،کرمانشاه شهر مویه‌های حزین و ناله‌های روح نواز تنبور شب و شب های سختی را پشت سر گذاشت، این فاجعه ملی را به هم تباران کرمانشاهی تسلیت عرض می‌کنم.

کامران شرفشاهي
اگر این حرف ها دردی از مردم دلشکسته و به سوگ نشسته استان پهناور کرمانشاه دوا نمی کند اما دلم نمی آید که در چنین لحظات سخت و سرد و سنگینین با مردم مهربان این دیار ابراز همدلی، همدردی و همبستگی نکنم،  و عجیب است که هیچ واژه ی تسلی بخشی را پیدا نمی کنم که اندکی آرامم کند و یا از آلام جانگداز هم وطنان عزیزم ذره ای بکاهد.

افشين علاء
چه خاک غمگینی، چه داغ سنگینی          
چه قصرشیرینی؟ که نیست بارویش      
 پلی بزن از مهر به سَرپُل زخمی          
که می خراشد رو، که می کند مویش    

ناصر فيض
شنيده‌ها هرگز نمي تواند داغ اين مردم داغديده را نشان دهد و بازگو كند .روايت غم  مردم كرمانشاه ساده نيست .بي كسي اينجا بيداد مي كند . الان كه در كرمانشاه هستم و از نزديك شاهد غم بازماندگان زلزله  هستم واژه اي تسلي بخشي براي اين داغ  پيدا نمي كنم.

فاطمه طارمي
شهر پهلوانان و شير مردان و زنان اگرچه  امروز آماج بيرحمي طبيعت قرار گرفته و  اگر چه داغ سنگيني است و البته فراموش ناشدني اما كمر خميده كرمانشاه بعد از اين داغ با همدردي مردمان سرزمينم  قامت خواهد افراشت و به زندگي سلامي دوباره خواهد كرد.روح رفتگان قرين رحمت الهي باد

حسين اسرافيلي
آدم عرصه آزمون است.كه آنکه به مصيبتي دچار آمده و چه آنكه شاهد اين مصائب است و شايد آزمون شاهدان حساس تر است؛كه سوال خواهد شد،كه چه كردي و چه قدمي برداشتي؟
اميدوارم جماعت هنرمندان درمقابل اين سوال شرمنده نباشند.انشاالله.

مصطفی محدثی خراسانی
 هرچند این اندوه طاقت فرسا برما بسیار سنگین است اما بی شک تکانهای شدید زلزله ،غبار از خانه جانتان تکاند و شما چون آسمان صبح آفرینش صاف و زلال به دیدار معبود نایل آمدید
غزل تاج بخش الهي كه خداوند حكمت و رحمت اش را توام كند براي اين مردم

رضا اسماعیلی
فردا روشن است...قلب زمین می لرزد و در آوار ناگهان زندگی، به آدم ها «دوستت دارم» را تذکر می دهد. دوستت دارم ایران که با کوهی از زخم، همچنان راست قامت و سربلند ایستاده ای. 
دوستت دارم «کرمانشاه»، که همچنان قلبت می تپد، برای فرهاد، برای شیرین، و برای رستگاری زمین.
و فردا روشن است، از دست هایی بپرس که "زندگی" را از زیر آوار مرگ بیرون می کشند. 
فردا روشن است. از آسمان بپرس که حضور حماسی تو را تکبیر می گوید. 
فردا روشن است. از "سهراب" بپرس که در بیستون همت تو ایستاده است و عاشقانه می خواند:
"تا شقایق هست، زندگی باید کرد."
فردا روشن است...

مجید پازوکی
بيستون و زاگرس استوار و برقرارند زيرا ايران و دماوند والبرز زنده و تپنده و پويا هستند.   مردم نجيب كرد بارها فرو افتادن و برخاستن را تجربه. كرده اند و اين خود آزموني ديگر در سرافرازي شما است.


بهروز ياسمى
رد شدم زار و زبون باز از كنار بيستون
تيشه كو تا جان شيرين را بغلتانم به خون


بیژن ارژن
آن یار اگر به ما نظر بگشاید
درهای امید تا سحر بگشاید
آنقدر خدای من بزرگ است، که چون
یک در بندد، هزار در بگشاید

پرویز بیگی حبیب آبادی
باید نگریست و گریست

غلامرضا سلیمانی
مردمان شریفی که در دفاع مقدس مردانه برای این مرز و بوم جنگیدند و  پس از آن همواره با سختی و مشقت بازسازی های شهرهایشان را بر عهده گرفتند و حالا  هم زلزله . فقط می توانم بگویم خدا این مردم و این نژاد را از کوه آفریده؛ از صخره خلقت کرده و پیراهنی در قامت مقاومت بر آنان پوشانده است. 
 
قاسم صرافان
شعرها چه کوچکند 
پیش حال مادری کنار نعش کودکش
شعرها چه کوچکند
پیش دست های کودکی به گردن عروسکش
شعرها چه کوچکند
پیش آخرین نوازش پدر، بر روی گونه های کوچکش
داغ ها چه بی نهایتند
شعرها چه کوچکند
محمد رضا طاهری
و غم غذای روز و شب مردمی است که ساده تر و صبورترند! و این قانون نانوشته روزگاری است که سال هاست مثل آوار خراب شده بر سرمان... اما وقتی یک ملت، از غم یک روستا می گرید، دانه ی امید است که آبیاری می شود... همین روزهاست که دوباره جوانه بزند، از غربی ترین خاک های ایران...


نظر شما