پنجشنبه ۰۶ ارديبهشت ۱۴۰۳
ساعت : ۱۵:۵۷
کد خبر: ۹۶۳۳۳
|
تاریخ انتشار: ۱۰ بهمن ۱۳۹۶ - ۱۶:۳۷
کارشناس نشست «بشنو از نی» در فرهنگ‌سرای گلستان عنوان کرد: اولین عرفان در بصره بخشی از ایران قدیم در قرن یکم هجری به وجود آمده است، در تاریخ تمدن اسلامی به خصوص در تمدن ایرانی دو نوع عرفان خدا محور و عرفان انسان‌گرا وجود داشت.
به گزارش رسانه خبری سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران، سومین نشست ادبی بشنو از نی، شرح و تفسیر اشعار مثنوی معنوی در فصل زمستان ۹۶ عصر روز دوشنبه ۹ بهمن ماه با هدف آشنا کردن علاقه‌مندان با مباحث کاربردی کتاب ارزشمند مثنوی معنوی مولانا و فرهنگ و ادبیات غنی ایران‌زمین به عنوان الگوی مناسب در زندگی در سالن آمفی‌تئاتر فرهنگ‌سرای گلستان با حضور کارشناس برنامه دکتر عبدالحمید ضیایی و جمعی از علاقه‌مندان به ادبیات و شعر فارسی برگزار شد.

در آغاز نشست، کارشناس برنامه درباره پیشینه عرفان گفت: در تاریخ تمدن اسلامی به خصوص در تمدن ایرانی دو نوع  عرفان داشتیم ۱- عرفان خدا محور ۲-عرفان انسان‌گرا. اولین عرفان در بصره بخشی از ایران قدیم در قرن یک هجری به وجود آمد. عرفان زاهدانه بر اساس خوف از خداوند و پیغمبر است و به قدری شدید می‌شود که دیگر هیچ چیز را نمی‌توان دید. زندگی طبیعی بر اثر این ترس‌ها تباه می‌شود. در نتیجه بعدها نوع دیگری از عرفان به وجود آمد که می‌گفتند ما نه تنها از خداوند نمی‌ترسیم، بلکه عشق خداوند تمام وجود ما را پر کرده. این دو نوع را جزو مکتب خدا محور به حساب می‌آوریم. در عرفان خدا محور می‌گویند اگر این جهان را با تمام مردمانش سیل ببرد، برای ما اهمیتی ندارد و همچنان ما برای خداوند ترانه‌های عاشقانه می‌خوانیم. مردم در این عرفان اهمیتی ندارند و برای حاکمیت ضرری نداشتند، در نتیجه حکومت‌ها این گونه عرفان‌ها را حمایت می‌کردند. به عنوان مثال خلفای عباسی به دیدار این عارفان خدا محور می‌رفتند. به قول دکتر شریعتی اینها پاکان پوک بودند. یعنی دغدغه اینکه پیرامونشان چه می‌گذرد را نداشتند.

وی افزود: دومین نوع عرفان، عرفان انسان‌محور بود. در این عرفان منظور این نیست که خداوند غایب است. عرفان انسان‌محور دو وجه دارد ۱-ارتباط انسان با خدا ۲-ارتباط انسان با انسان‌های دیگر. آنها خود را جدا از مردم و سیاست نمی‌دانستند و تلاش می‌کردند در کنار مردم باشند. اولین جرقه‌های این عرفان در نیمه قرن دوم زده شد، زمانی که بغداد پایتخت امپراطوری اسلامی بود. یکی از والیان خراسان از طرف خلیفه بغداد کسی است به نام علی بن عیسی بن ماهان که با باج و خراج از آن سرزمین تحفه زیادی به خلیفه فرستاد شامل چند هزار کنیز، طلا و جواهرات و... در آن زمان بایزید بسطامی ۱۲ ساله بود و در منطقه خراسان زندگی می‌کرد. پدر و مادر بایزید بسطامی زرتشتی بودند و بعداً به اسلام گرویدند. تلقی‌ای که بایزید بسطامی از خدا دارد و تلقی‌ای که خلیفه بغداد از خدا دارد با هم متفاوت است. تبلیغات دستگاه خلیفه می‌گوید خلیفه جانشین بلامنازع خداوند است و با واسطه جانشین پیامبر (ص) و صاحب جان و مال و ناموس مردم است و هر گونه تصرفی بخواهد روی آنها انجام می‌داد. و بایزید بسطامی به عنوان یک مسلمان غیر عرب نمی‌توانست آن را قبول کند.

کارشناس برنامه ادامه داد: خلیفه عباسی دستگاه مراسم حج را گسترش داده و چاه‌های آب بر سر راه زوار قرار می‌داد. خدمات ویژه ارائه می‌شد. در مکه سفره‌های اطعام می‌گسترانیدند و دور کعبه را با پرده‌های زرنگار تزیین می‌کردند. این کارها را انجام می‌دادند تا بگویند این کارها با دستور و نظر خلیفه است تا به مقاصد خود برسند و در کعبه نام خدا و خلیفه برده شود.کعبه‌ای که بیت‌الحرام است، تبدیل شده به جایی که به نام خلیفه وقت خطبه خوانده می‌شود و حتی در اذان از خلیفه وقت گفته می‌شد. آن بخشی از غارت و باج‌ها که به نام خلیفه انجام می‌شد، تخصیص پیدا می‌کرد به اطعام زوار مکه و این اطعام به نام خلیفه و همسرش نامیده می‌شد. در این شرایط، عرفان انسان‌گرای خراسان از کعبه روی‌گردان می‌شود و حکم می‌دهد به نفی حج و این عارفان انسان‌محور می‌خواهند خدا را از انحصار خلیفه در بیاورند و بگویند خدا منحصر به تو و خلافت تو نیست. چون خراسان از بغداد دور بود این کار از آنجا شروع شد.

وی اضافه کرد: در زمان ابوالحسن خراقانی از عارفان خراسانی گروهی تشکیل شد به نام عیاران که بر سر ماموران خلافت کمین می‌کردند و باج و خراجی که همراهشان بود را می‌دزدیدند و به مستمندان می‌دادند. در خراسان به آنها جوانمرد و عیار می‌گفتند و در بغداد به آنها دزد سر گردنه می‌گفتند. واعظانی که از طرف خلیفه می‌آمدند و از خدا تصویری که  ارائه می‌کردند یک خدای ترسناک و قهار بود که اگر کسی خطا کند مورد غضب خداوند قرار خواهد گرفت. می‌خواستند مردم علیه خلیفه شورش نکنند. از ابوالحسن پرسیدند که جوانمرد کیست؟ او گفت آنها در دوزخ خیمه زنند و هر کسی را به دوزخ افکنند او را بگرفته و به بهشت ببرند. این برخورد یک برخورد انسان گرایانه است. خراقانی می‌گفت اگر از خوارزم تا بغداد خاری بر پای کسی برود انگار که این خار بر چشم من رفته است. این نگاه یک نگاه انسانی است. حلاج هم در زمان خلیفه حج را نفی کرد، چون آن مسائل  را می‌دید که خلیفه چگونه حج را ملعبه دست خود کرده بود و در یکی از اتهامات ایشان اینطور آمده که حلاج گفته بود که به حج نروید و به جای آن ۳۰ نفر را طعام داده و به هرکدام ۷ درهم بدهد و ۷ بار دور آنها طواف کند و به همین خاطر اعدام شد. و انا الحق به معنی من خدا هستم نبود، بلکه به این معنی بود که من هم حق هستم در برابر توی خلیفه که خود را جانشین خدا می‌دانی.

ضیایی تصریح کرد: تجارب عرفانی گذرا هستند و قابل انتقال نیستند. فقط می‌شود اثرات عرفانی را در عملکرد عارف مشاهده کرد.عارفان خراسانی به کتاب‌های مقدس احترام عمیق می‌گذاشتند. در خانقاه ابوالحسن خراقانی بر درگاهش نوشته بود هرکه در این سرای در آید نانش دهید و از ایمانش نپرسید. آنها به خاطر انسان با سلاطین عصر خود به مجادله می‌پرداختند.

 وی در پایان گفت: عرفان خدا محور دو تالی فاسد داشت: ۱- عنصر ترس و خوف که پادشاه جبار در ذهن ما متصور است. ۲-ریاکاری و رفتارهای ریاکارانه. اعمال ما به دو بخش تعریف می‌شود، یکی اعمال ما در ارتباط با مردم که می‌گوییم اخلاق و دیگری اعمال ما در ارتباط با خدا که عبادت محسوب می‌شود. کسی که دارد نماز می‌خواند کار عبادی انجام می‌دهد، ولی اگر به خاطر دیده شدن این کار را انجام دهد شرک می‌شود. خداوند در سوره ماعون درباره حقوق دیگران و مایحتاج دیگران صحبت می‌کند. یک نکته ظریف در این سوره ریاکاری است. ریاکاری به افراد خسارات وحشتناکی وارد می‌کند و شخص مجبور است خود را با نقاب‌های مختلف در جامعه نشان دهد. شخص در موارد مختلف دچار روانپریشی  می‌شود و این ریاکاری برای جامعه نیز خطرناک است.

در ادامه جلسه، ابیات مثنوی از بیت  ۳۶۶۲ تا ۳۷۴۶ خوانده و به طور مفصل شرح و تفسیر شد.
نظر شما