به گزارش رسانه خبری سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران، نشست ادبی «بشنو از نی» شرح وتفسیر اشعار مثنوی عصر روز دوشنبه ۲۱ خرداد با هدف آشنا کردن علاقهمندان با مباحث کاربردی کتاب ارزشمند مثنوی معنوی مولانا و فرهنگ و ادبیات غنی ایران زمین به عنوان الگوی مناسب در زندگی در سالن آمفیتئاتر فرهنگسرای گلستان با حضور کارشناس برنامه عبدالحمید ضیایی و جمعی از علاقمندان به ادبیات و شعر فارسی برگزار شد.
در ابتدای نشست کارشناس برنامه مباحثی درباره مرز تمایز تجربیات عرفانی با اختلالات روانی مطرح کرد و گفت: در گزارشهای روانشناسان، افراد مبتلا به بیماری دوقطبی مدام صداهایی را میشنوند، تصویرهای ثابت یا متحرکی را میبینند، آنها از توهماتی که بار معرفتی و عاطفی دارد صحبت میکنند که منجر به بروز و ظهور یکی از عواطف 85 گانه مثبت، منفی و خنثی در انسان میشود. مثلا وقتی کسی این تجربه را از سر میگذراند هم در او تجربه عاطفی و هم خشم، درد و رنج اتفاق میافتد و هم این باور و تجربه تبدیل به یک میل و ارادهای میشود که عمل و کنش را به وجود میآورد. حالت چشم و چهره بعضی که مبتلا به این اختلالات هستند با حالت چشم و چهره عارفان شباهت بسیار دارد.
وی ادامه داد: از قدیم بسیاری اعتقاد داشتند که عارفان دچار اختلال رفتاری هستند و کتب بسیاری نیز در این باره تالیف شده است، مثل «خاستگاه آگاهی در فروپاشی ذهن دوجایگاهی» از جولیان جیمز، ادعاها و باورهای عجیبی در این کتاب ارائه داده است. از سوی دیگر عرفان بد اقبالی دیگری دارد، ای بسا کسی دارای ادراکات غیر عادی باشد، که بین 18 تا 21 تجربه فراعادی داریم و این تجارب فراعادی هیچ ربطی به عرفان ندارند (مثل: تله پاتی، پیش آگاهی، دور آگاهی و...) اگر کسی دارای این ویژگیهای فراعادی بود و ادعا کرد که من در رابطه با خدا هستم و صاحب تجربه عرفانی هستم، چگونه باید مرز بین انسان عارف و انسان فریب کار را به واسطه ادعاهایی که میکند، تشخیص دهیم.
در ادامه ضیایی افزود: مشکل بعدی از نظر مولانا، ارتباط بیکیف بین انسانها با خداوند است. پیوند جان انسان با خداوند هیچ آداب و ترتیبی ندارد. همین امر باعث شده در طول تاریخ انسانهای فریبکاری پیدا شدهاند که خود را عارف معرفی کردهاند. مشکل دیگر اینکه برخی مواقع خود افراد عارف هم حالاتی از سر میگذارنند که حیرتآور است. مثلا فرد موحدی مثل مولانا دچار تجربهای میشود که عالم را تهی و پوچ حس میکند. به این حالت در عرفان مسیحی، تجارب ضد مکاشفهای گویند (ماهیت مکاشفه این است که عالم را با خداوند پر و سرشار ببینید). در طول تاریخ انسانهای بسیاری (شوان، رنه گونون و...) به لحاظ عملی و عرفان تطبیقی همچون مولانا وجود دارند اما به یک باره تجربه ای را از سر می گذرانند که به کلی با آنچه خودشان، عرف و اخلاق ادعا می کرده کاملا مغایر است. البته نقطه مقابل آن نیز کسانی هستند که جهان را کور و تهی میدانند ولی به یک باره جهان را سرشار از خدا میدانند.
وی ادامه داد: ویلیام جیمز (روانشناس و فیلسوف) در کتاب «تنوع تجارب دینی» با حسرت میگوید من هیچ وقت تجربه عرفانی نداشتهام ولی در باب این تجارب بسیار همزادپنداری کردهام و به چند ویژگی تجارب عرفانی اشاره کرده است. از جمله:
•تجارب عرفانی وصفناپذیر هستند و نمیشود آنها را توصیف کرد. عارف ناله میکند از تنگنای زبان و میخواهد بگوید اما نمیتواند آن مواردی که دیده توصیف و بیان کند (مانند توضیح دادن عشق خود به کودکان، در صورتی که کودک متوجه نمیشود). الفاظ زبان برای تجارب عمومی ساخته شدهاند نه برای تجارب خصوصی و خاص. اما مشکلی که در اینجا به وجود می آید این است که وقتی تجربهای را نمیتوان گفت، چگونه این تجربه میتواند در فرد شنونده باعث تغییر شود و امکان معرفتبخشی تجربه عرفانی از بین میرود. بنابراین فیلسوفان به عارفان میگویند تنها تجاربی را که هم عرفانی و هم عمومی (قابل فهم عموم) باشد بیان کنند و از بیان تجارب قبلی اجتناب کنند.
ضیایی عنوان کرد: یک از معیارهای شناخت تجارب عرفا از این نظر که تجربه یک عارف قابل فهم هست یا نه، این است که فرد جوابهای عرفا را یک برکفه ترازو و شهودهای بدیعی اخلاقی را بر کفه دیگر ترازو بگذارد. (مثلا اگرعارفی بگوید که من یک تجربه عرفانی داشتم و بر اساس آن می توانم دیگران را مورد آزار واذیت قرار دهم، می گوییم نه در تجربه عرفانی شما اگر بخواهد عمومی شود باید کف شهودهای اخلاقی را در نظر گرفت.)
•تجارب عرفانی زود گذر هستند. جمیز می گوید با بررسی این تجارب به این نتیجه رسید که نهایتا یک تجربه عرفانی بیش از دو ساعت طول نمی کشد. عارفان می گویند که دقیقه ای بیش نیست.
•تجربه عرفانی، انفعالی (غافلگیرانه) است. یعنی عرفا ممکن است سماع کنند و نماز بخوانند و دچار تجربه عرفانی شوند ولی اینها نه شرط لازم نه شرط کافی برای تجربه عرفانی است. وقتی این تجربه به سراغ عارف می آید او را غافلگیر می کند.
کارشناس برنامه در ادامه بیان کرد: سه مطلب مشترک در تجربه های عرفانی وجود دارد:
وحدت: برای تشخیص تجربه عرفانی بررسی کنید آیا وحدتی اتفاق افتاده یا خیر؟ تجربه وحدت به سه شکل ۱. تجربه وجود واحد (خدا) ۲. تجربه وحدت اشیاء و امور (شخص مشاهده می کند که تمام اجزای هستی با هم متصل است) ۳. تجربه وحدت با هستی، یعنی شخص خودش از دور ناظر نیست بلکه خودش را هم پیوسته و متحد با هستی می بیند.
۱-تجربه عرفانی مستلزم یک نوع خوشبینی است البته نه ساده لوحی.
خوشبینی به دو معنا به کار می رود، یکی اینکه ما خوشبین هستیم (شر در عالم هست ولی مجموع خیری که در عالم است از مجموع شر بیشتر است) و دیگری اینکه شخص خوش بین است اما شاید شر از خیر بیشتر باشد ولی نهایتا خیر بر شر غلبه خواهد کرد.
۲-فرد شادی بیکرانه ای در خود احساس می کند، بدون اینکه متانت و وقار خود را از دست بدهد. (عارف همیشع تبسم به لب دارد ولی قهقهه ندارد)
۳-فرد عارف یک نشاط خاصی در دیگر گزینی، نوع خواهی و شفقت ورزی نسبت به دیگران دارد.
۴-صلح درونی و بیرونی، عارف کسی است که با خودش در صلح است و ساحات وجودیاش با هم در تنازع نیستند. به عبارتی بین باور و عاطفه و اراده سازگاری هست بنا بر این گفتار و کردار او منسجم است.
۵-زندگی معنا دار است و احساس پوچی وجود ندارد.
۶-بیهودگی ندارد ولی حیرانی دارد. سرگردانی دارد اما از نوع بلاتکلیفی نیست.
۷-عارف جدی بازی میکند ولی بازی را جدی نمیگیرد. آنقدر که هویت خود را به آن گره بزند (پارادوکس). همه بازیهای هفتگانهای که وجود دارد به چشم داشتنهایش نگاه میکند نه بودنهایش و میگوید اینها مثل لباسهای من است که اگر کهنه شد بیرون میاندازم.
۸-عارف کسی را نمیرنجاند و از کسی رنجیده نمیشود.( نه به معنای ریاکاری یعنی رنج غیر ضروری نباید داده شود، چون نمیشود کسی از شخص رنجیده نشود.)
اگر کسی ادعای تجربه عرفانی داشته باشد باید این ویژگیهای بالا را داشته باشد، در غیر اینصورت حتی اگر از روی آب رد شود یا بیمار شفا دهد باید به ادعای او شک کرد.
تجربهای که مولانا در برابر شمس دارد، در استعارههایی است که از عارف دارد. از نظر او عارف مثل دریاست مثل باران. در فیه ما فیه این تعبیر این گونه بیان شده که، مثل درختی باش که شکوفه باران کنی بر سر کسی که به تو لگد زده. عارف باید جلال خدا را انعکاس بدهد. در عین حال او باید قهر خدا را در درون خود داشته باشد.
یکی از ایرادات عرفا، ریاضت به خود و شفقت به خلق است. کسی که مهربانی به خود را نمیداند چگونه میتواند در حق خلق مهربان باشد.
در پایان جلسه از دفتر دوم مثنوی معنوی ابیات ۱۹۵ تا ۲۶۵ توسط مخاطبان خوانده شد و کارشناس برنامه شرح و تفسیر لازم را بیان کرد.