استاد محمد بهرامی یکی از تاثیرگذارترین هنرمندان گرافیست ایران است و نسل قابل توجهی از گرافیستهای تراز اول ما از کارگاه او – و یا با الگو گرفتن از کارهایش – قدم به این عرصه گذاشتهاند.
بخت این را داشتم که سلیقه تصویرگریام را با تماشای نمونههایی از کار او در دهه هزار و سیصد و سی بنیان کنم: همان نقاشیهای آبرنگی که در هر شماره مجله اطلاعات ماهانه یکی از غزلهای حافظ را تصویرگری میکرد و از تخیل و استادی بسیار متفاوتی حکایت داشت، و من دهها بار از رویشان کپی بر میداشتم تا -به رغم ابزار کار ابتدایی و ناکار آمدم- بلاخره یکی شبیه اصل از کار درآید. و به ندرت!
سالها بعد، باز بخت این را داشتم که در «آتلیه پارس» او، همراه با فوجی از گرافیستهای جوان کار کنم و خم و چم کار حرفهای را بیاموزم و اجرا کنم: همراه با مرتضی ممیز و پرویز محلاتی و دیگران.
تا چند سال بعد که باز در «چاپ گوتنبرگ» کارمندش شدم و همکار استاد بیوک احمدی و رضا مافی و علی اصغر معصومی و دیگران. ماندنم در چاپ گوتنبرگ به چند سال رسید تا کم کم مورد اعتماد و احترامش شدم.
مدیر فوق العادهای بود و ذهن اقتصادی پویایی هم داشت و میتوانست برنامههای گسترده و پر اهمیتی را مدیریت کند: مانند به سامان رساندن طراحی صدها جلد کتابهای درسی در مدتی کوتاه و یا مدیریت هنری و اجرایی شاهنامه چاپ امیرکبیر.
بهرامی هیچ وقت از نقاشی دور نشد و در شرایط مناسب، کارهای مفصل و دقیقش را به چاپ میسپرد که در همان شاهنامه امیرکبیر، چندین نمونه از بهترین نقاشیهای او آمده است. نقاشیهایی که حاصل کوشش هنرمندی است در یافتن راه حلی برای نزدیک کردن جهان نگارگری قدیم ایرانی به هنر تصویرگری معاصر جهانی، که در این راه و کار، در جاهای بسیاری موفق هم بوده است.
«آتلیه پارس بهرامی» مکتبی بود که همراهی و همکاری هنرمندان رشتههای مختلف گرافیک آن روزگار را ممکن و مقدور میکرد: هنرمندی مانند علی اصغر معصومی که تصویرگریهای مرکبی شاهنامه را به عالیترین وجهی اجرا میکرد، در کنار مرتضی ممیز و جهان به کلی متفاوت و مدرن و گستاخانه او مینشست و این مدیریت محمد بهرامی بود که حاصل این کارگاه را -تنوع آثاربه کنار- به صورتی تازه و مطرح شونده و سلیقه ساز و تاثیرگذار در میآورد.
محمد بهرامی تا چند سال پیش که افتخار درک حضورش را داشتم همچنان نقاشی میکرد: از منظرههای «درکه» در ساعات مختلف روز و سایه روشنهای متغیران، از گلها و گیاهان، و در جاهای گوناگون باغچه –که باغ– اش. شکرخدا که این سالها را با آسودگی و عزت و بینیازی در خلوت خوش و خرم خود میگذراند و از مهر و مراقبت نزدیکانش برخوردار است. بزرگانی که از نزدیک شاهد سالهای بزرگی او – که همچنان نیز مداوم و ممتد است.
«آیدین آغداشلو»