پنجشنبه ۰۶ ارديبهشت ۱۴۰۳
ساعت : ۱۲:۲۷
کد خبر: ۹۸۹۶۲
|
تاریخ انتشار: ۱۴ شهريور ۱۳۹۷ - ۱۴:۵۷
در نشست مثنوی‌خوانی فرهنگ‌سرای گلستان، نگاه عرفا به مقوله ابلیس و ماجرای رانده شدن او از درگاه خداوند مطرح شد.
به گزارش رسانه خبری سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران، نشست مثنوی‌خوانی فرهنگ‌سرای گلستان با عنوان «بشنو از نی» با حضور سپیده موسوی کارشناس برگزار شد.  

سپیده موسوی در ابتدای صحبت‌های خود ضمن اشاره به مباحث جلسه قبل، گفت: در جلسه قبل داستان معاویه و ابلیس را خواندیم. جایی که معاویه خواب بود و همه درهای کاخ بسته بود، اما ناگهان دید که یک نفر او را از خواب بیدار می‌کند. تعجب می‌کند که چه کسی من را بیدار می‌کند؟ چشم باز می‌کند و می‌بیند که یک نفر در پشت پرده است. از او می‌پرسد که تو کیستی؟ جواب می‌دهد ابلیس هستم. از این جا به بعد گفت‌وگو بین این دو نفر شکل می‌گیرد. ابلیس به معاویه می‌گوید من تو را بیدار کردم چرا که وقت نماز است و باید بروی و نماز بخوانی. معاویه می‌گوید که طبیعتاً تو باید امر به گمراهی کنی پس چه اتفاقی افتاده که دعوت به نیکی می‌کنی. 

وی سپس ابیات ۲۶۱۷ تا ۲۶۵۱ از این حکایت را خواند و درباره آن گفت: در این ابیات، شیطان شروع به توجیه‌کردن می‌کند و به معاویه می‌گوید چرا تعجب می‌کنی. من هم ویژگی‌های مثبتی داشتم. شیطان می‌گوید درست است که من از درگاه پروردگار رانده شدم اما من هم از ابتدا یک فرشته بودم. دقت کنید که در جلسه قبل بیان شد که شیطان در هر طبقه از آسمان هشت هزار سال عبادت کرد و بنابراین ۵۶ هزار سال در تمام آسمان‌ها عبادت کرد. او می‌گوید من از صمیم دل برای خداوند عبادت کردم و جزو کسانی بودم که رازدار الهی نیز بودم. من نیز از شراب الهی مست شده‌ام و از آن بهره‌مند شده‌ام. حق تعالی دستِ رحمت روی سرِ ما می‌کشید و چشمه‌های مهربانی و لطف را در هستی ما روان می‌ساخت. در آن زمان‌ها که من کودکی شیرخواره بودم، چه کسی گهواره‌ام را به حرکت در می‌آورد؟ مسلماً خداوند. از چه کسی شیر خوردم به جز شیر حق؟ چه کسی مرا پرورش داد جز تدبیر حق؟ اگر حق تعالی بر کسی عِتاب و خطایی تُند کند، درهای کرم و بخشایش الهی کی بسته شود؟ اصل و هویّت سکّه الهی، عدل و لطف و بخشش است و قهر همچون غباری روی آن را می‌پوشاند و تنها سطحِ ظاهری آن را می‌آلاید. حق تعالی از روی لطف و عنایت، جهان را پدید آورد و ذرّاتِ وجود را مورد رحمت خود قرار داد. همان‌طور که پیامبر (ص) از قولِ حضرت حق گفت: مقصودِ من از آفریدن مردم این است که در حق آنان احسان و نیکی کنم. با اینکه چند روزی حضرت حق، مرا از درگاه خود رانده است ولی هنوز هم دیدگانم نظاره‌گر روی زیبای او است. 

موسوی اضافه کرد: خود من هم تعجب می‌کنم که چنین خدایی با آن همه لطف و محبت، چرا آن قدر خشم گرفته است؟ توجه همه نیز به این موضوع است که دلیل این خشم ناگهانی علیه من چیست؟‌ البته من به دنبال دلیل این موضوع نیستم چرا که اعتقاد دارم آن لحظه یک حادثه بوده است. فرض می‌کنم که سجده نکردن من بر آدم (ع) از حسادت ناشی شده است اما همین حسادت، زاییدهٔ عشق است و از روی انکار نیست. بی‌گمان هر حسادتی از دوستی و عشق زاده می‌شود. از این رو عاشق می‌ترسد از اینکه مبادا دیگری با معشوق وی همنشینی کند. در این جا باید به این نکته مهم اشاره کرد که این صحبت در میان عرفا وجود دارد که دلیل اینکه خداوند شیطان را از درگاه خود راند، به دلیل کبر و غروری بود که داشت. البته حسادت او به دلیل عشقی بود که به خداوند داشت و نمی‌توانست معشوق خود را عاشق کس دیگری ببیند. در اینجا، در کنار مفهوم حسد، موضوع غیرت نیز مطرح می‌شود.

وی ادامه داد: البته موضوع دیگری نیز وجود دارد که شیطان آن را مطرح می‌کند. او می‌گوید در صفحهٔ شطرنجِ جهان هستی، حکمی غیر از امتناع من از سجده نبود. خداوند به من گفت: بازی کُن و من بیش از آنچه به من فرمان داده چه می‌دانم؟‌ من تنها بازی که وجود داشت را انجام دادم و خود را در دامِ بلا افکندم. اما در میانِ بلا و فتنه نیز خوشی‌های او را می‌چَشَم زیرا که من، ماتِ او هستم. چون عاشقِ حضرتِ حق هستم و بر بلای او مرحبا گویم. 

این جلسه با پرسش و پاسخ حاضران به پایان رسید. 
 
نظر شما