اگر با سینما میانهای ندارید و هیچ گاه صحنههای خاص، در فیلم پدرخوانده نفستان را در سینه حبس نکرده است
اگر اهل ادبیات نیستید و ناگهان بیتی از حافظ به ذهنتان نمیآید و از معانی چند وجهی آن در شگفت نمیمانید
اگر رمان نخواندهاید
اگر هنوز فکر میکنید فروید پیغمبر بیبند و باری جنسی است
اگر از گفتگو و گپ زدن با کارگر سوپر مارکت، راننده تاکسی، میوه فروش محله لذت نمیبرید
اگر به افتخار بارانی که به تازگی باریده است بخشی از مسیر همیشگی خود را پیاده نمیروید
اگر سالهاست با بچههای مسجدی که نوجوانی خود را در آن سپری کردهاید مراودهای ندارید
اگر از وجود کتابخانه و مشکلات و کمبودهای احتمالی آن در همسایگی خود بیخبرید
اگر زیر دوش آواز نمیخوانید
اگر درباره گوهر آدمیان و اینکه این انسانها هستند که تغییر را خلق میکنند چیزی نمیدانید و به آن ایمان ندارید و بنابراین احترام به انسانها را از سر ناچاری بهجا میآورید
اگر شنیدن خاطرات مدیریتی سرداران شهید جبهه و جنگ، برایتان شنیدن افسانه است. حالتان را جا نمیآورد و شوری در شما نمیانگیزد
اگر رفتن سر کلاس و درس دادن شما را به شور و حال نمیآورد
اگر گفتن کلمه ببخشید و اعتراف به خطا، آن هم در برابر کسانی که از خود کوچکتر میدانید، برایتان فاجعه است
اگر برایتان مهم است در جلسات کجا بنشینید
و بالاخره اگر یاد نگرفتهاید زندگی را زندگی کنید و از چشاندن مزه آن به دیگران لذت ببرید
در این صورت لازم است بدانید چند ورق جزوه استادان گروه مدیریت دانشگاه، شما را مدیر نمیکند. شما در حال تلف کردن عمر خودتان و وقت سازمانتان هستید. نمایشی که بزرگترین بازنده آن خود شما هستید.