عبدالحمید ضیایی در نشست «سخن عشق» گفت:
جنگ مغول، باعث تحمیل فرهنگ و پیچیدگی در شخصیت ایرانیان شد
سومین نشست بهارانه شرح و تفسیر اشعار حافظ روز یکشنبه ۱۵ اردیبهشت در فرهنگسرای گلستان برگزار شد.
به گزارش رسانه خبری سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران، نشست «سخن عشق»، نگاهی به غزلیات لسانالغیب، حافظ شیرازی است که قرار است در فصل بهار به صورت هفتگی در فرهنگسرای گلستان و با حضور علاقهمندان برگزار میشود. کارشناس ادبی این جلسه، عبدالحمید ضیایی است که با خواندن غزلیات حافظ، به شرح و تفسیر آن میپردازد.
در ابتدای برنامه به مناسبت هفته معلم، مخاطبان این کارگاه از ضیایی تقدیر و تشکر به عمل آوردند و ایشان در منزلت آموزگار مواردی را بیان داشتند از جمله اینکه: معلم کسی است که به ما کمک میکند که از خود کهترمان به سمت خود مهترمان حرکت کنیم. معلم به کتابهایی که نخوانده، سفرهایی که نرفته و ... میاندیشید و به ندانستههای خود میرسد، او میتواند تردید افکنی کند و دیگران را به فکر دوباره وادارد و خود عاریتی فرد را که از اجداد و از تبلیغات محیط و ... به ارث برده فروپاشی کند. معلم واقعی کسی است که انسانها را به فردیت و استقلال و رهایی خود نزدیک میکند. ایشان حافظ را معلم تعلیق، تردید و پرسش دانست.
در ادامه سومین جلسه بهارانه حافظخوانی، غزل شماره ۳۰ از دیوان حافظ توسط دو نفر از حضار خوانده شد و پس از آن، ضیایی به شرح و تفسیر این ابیات پرداخت؛
زلفت هزار دل به یکی تار مو ببست/ راه هزار چاره گر از چار سو ببست
هزار معمولا علامت کثرت(زیاد) است. تار مو قدرتی ندارد ولی زلف تو چنان قدرت و جاذبهای داشته که یک تار موی تو هزار دل را به خود بسته و اسیر کرده. از هر سمتی که این عاقلان بخواهند بروند زلف تو راهزنی کرده و راه را بر آنان بسته است.
تا عاشقان به بوی نسیمش دهند جان/ بگشود نافهای و در آرزو ببست.
به بوی در این بیت ایهام دارد، یکی به معنای در آرزوی و دیگری یعنی به رایحه. معشوق برای امتحان عاشق خود از زلفش گرهای باز کرد و عطری را پراکنده کرد ولی دوباره آن را بست و تار مو را پنهان کرد. مولانا معتقد به ظهور خداوند است یعنی با هر چشمی دیده میشود اما حافظ به کسوف خداوند اعتقاد دارد نه به ظهور به این معنی که خدا هست ولی نمیتوانیم خدا را ببینیم. عارفان مدرن میگویند خداوند خودش نمیخواهد که ما او را ببینیم و امکان ظهور و تماشای تجلی او نیست.
کارشناس برنامه در ادامه تفسیر این ادبیات گفت: حافظ شاعری فهیم است که برای اینکه مکنت و حشمت خداوند حفظ شود مطلقا پای خدا در هیچ کاری پیش نکشیده است چرا که انسان وقتی پای خدا را برای اموری که از نظر خودش حق است ، ولی به واقع ناحق است به میان میآورد و خدا برای تحقق آن کاری نمیکند خدا را در افق جان آدمها میکشد. به عبارتی با هر باری که پای خدا را به میان میآوریم و خدا هیچ کاری انجام نمیدهد یک قدم به تردید و انکار نزدیکتر میشویم.
شیدا از آن شدم که نگارم چو ماه نو/ ابرو نمود و جلوه گری کرد و رو ببست
تفاوت عاشقی و شیدایی این است که عاشقی مرحله اول ورود به عشق و شیدایی مرحله آخر است. یعنی اینکه وقتی کار کسی به جنون کشیده شود میگویند مجنون یا شیدا شده. رابطه نورماه با جنون در این است که ماه در خودش ذراتی دارد که عاشقان را دیوانه میکند.
وی افزود: حافظ یک بیتش زمینی است و یک بیتش آسمانی است. از سعدی تا حافظ ۱۰۰ سال فاصله زمانی است. درکلام سعدی سراسر صراحت میبینیم و میتوان فهمید که با چه کسی حرف میزند اما کلام حافظ پیچیدگی دارد، علت این تحول، دو جنگ بزرگ مغول است که باعث تحمیل فرهنگی و ایجاد پیچیدگی در شخصیت ایرانیان شد. خداوند در پیشگاه حافظ در غیبت است. هر دینی حقانیت خود را براساس معجزه میداند. معجزه کاری است که انسانها تا ابد قادر به انجام آن نیستند اما پیامبران قادر به انجام آن هستند. برای معجزه نمیتوان استدلال عقلی آورد.
ساقی به چند رنگ میاندر پیاله ریخت/ این نقشها نگر که چه خوش در کدو ببست
این بیت را هم می شود برداشت عارفانه هم برداشت غیر عارفانه کرد.
یا رب چه غمزه کرد صراحی که خون خم/ با نعرههای قلقلش اندر گلو ببست
عبدالحمید ضیایی در خصوص تفسیر بیت فوق گفت: غمزه به معنی کرشمه یا باز و بسته کردن، است. صراحی ظرف شرابی است به شکل مرغابی. حافظ میگوید: شراب را از خم به صراحی میریزد .اشاره به این که خون خم، گلوی صراحی را میبندد. چون قل قل میکند و این ناشی از خون خواهی خم است.
مطرب چه پرده ساخت که در پرده سماع/ بر اهل وجد و حال در های و هو ببست
سماع به معنای دست افشاندن از تعلقات و پا کوفتن بر سر دنیا و دلبستگیهاست. آنها با یک دست از آسمان میگیرند و با دست دیگر به دیگران میبخشند. دقیق به صداهای درونت گوش بده و از صداهای پیرامون رها شو و در سماع هم اینگونه است. حافظ میگوید: مطرب چه آهنگی ساخت که ذهن و دل و حواس همه اهالی مجلس را بست حتی آنهایی که مشغول ذکر و سماع بودند.
حافظ هر آن که عشق نورزید و وصل خواست/ احرام طوف کعبه دل بی وضو ببست
این بیت برگشت به بیت اول غزل است که عرفانی است و میگوید: راه رسیدن به رستگاری فقط عشق است. اول و آخر حافظ عشق است. ای حافظ اگر کسی بخواهد به عشق الهی و رستگاری برسد نمیتواند، مثل کسی که بدون وضو نماز بخواهند و یا به طواف کعبه برود.
پرسش و پاسخ مخاطبان از کارشناس برنامه بخش پایانی این برنامه بود.
گزارش خطا
پسندها:
۰
ارسال نظر