جمعه ۳۰ شهريور ۱۴۰۳
ساعت : ۰۰:۳۸
کد خبر: ۵۲۹۷۶
|
تاریخ انتشار: ۰۴ تير ۱۳۹۱ - ۱۶:۳۵
گفت‌وگوي «شهر» با هنرمند برگزيده «افسون ايران»

مجسمه، شهري و غيرشهري ندارد!

به نظر مي‌آيد مجسمه شهري همچون ديگر هنرهاي شهري، ويژگي‌هايي دارد که آن را از ساير هنرها که در گالري‌ها و موزه‌ها به نمايش گذاشته مي‌شوند، متفاوت مي‌کند؛ ولي محمود بخشي، مجسمه‌ساز و هنرمند برگزيده «افسون ايران» در لندن، با اين نگاه مخالف است و به تفاوت هنر شهري و غيرشهري اعتقادي ندارد. از نظر او مخاطب‌ همه هنرها، چه شهري و چه غير شهري عموم مردم اند.

گفت‌وگوي «شهر» با اين مجسمه‌ساز، بازتابي از نگاه متفاوت وي به مجسمه شهري و هنر مردمي است. وي که در مسابقه مؤسسه ايراني - بريتانيائي افسون ايران (Magic Of Persia) در سال 2009 به عنوان هنرمند برگزيده شناخته شد، متولد 1355 در تهران و فارغ‌التحصيل رشته مجسمه‌سازي در مقطع کارشناسي از دانشکده هنرهاي زيباي دانشگاه تهران است. از نگاه او، وظيفه هنرمند عرضه هنر نو به مردم است؛ چه در قالب يک مجسمه شهري و چه در هر غالب ديگر. از نگاه او که نخستين برگزيده دومين دوسالانه مجسمه‌سازي تهران و دومين برگزيده سومين دوسالانه مجسمه‌سازي تهران است، هنر شهري و ديگر روش‌هاي ارائه هنر تفاوت چنداني با يکديگر ندارند و مخاطب همه هنرها مردم هستند؛ چه آن را در گالري ببينند و چه در خيابان‌هاي شهر؛ همچنين مجسمه شهري مسئوليتي متفاوت از هنرهاي ديگر برعهده ندارد. براي اين مجسمه‌ساز، گالري‌ها، شهرداري‌‌ها و موزه‌‌ها بسترهايي براي ارائه هستند و اين هنرمند است که تصميم مي‌گيرد چگونه اين بسترها را به کار گيرد.


وي که چندي پيش به عنوان برنده‌ جايزه‌ نهايي هنر معاصر «جادوي ايران» در گالري ساچي لندن تقدير شد و چيدمان «آسوده بخواب» او در بخش ASIA ONE جشنواره هنر هنگ‌کنگ از طرف گالري اعتماد به نمايش درآمد، فعاليت‌هاي اخير شهرداري تهران در حوزه نصب مجسمه‌هاي شهري را مثبت ارزيابي مي‌کند و به نظر او استراتژي اداره حجم در سال‌هاي گذشته اين بوده که از همه پتانسيل‌هاي موجود مجسمه‌سازي استفاده کند.




مجسمه‌ شهري، همچون ديگر هنرهاي شهري بيش از ساير هنرها با مردم در ارتباط است. فکر مي‌کنيد چنين هنري بايد چه ويژگي‌هايي داشته باشد؟

من فکر نمي‌کنم ويژگي‌‌هاي مجسمه شهري چندان تفاوتي با ويژگي‌هاي ديگر آثار هنري داشته باشد. به نظر من ما همان انتظاراتي را از مجسمه شهري داريم که از هر اثر هنري ديگر مي‌توانيم داشته باشيم. مگر اين‌که بخواهيم بر ويژگي‌هاي فيزيکي آن تاکيد کنيم، براي مثال اين که مجسمه‌اي که در شهر نصب مي‌شود، زود خراب نشود يا ابعاد آن جلوي راه مردم را نگيرد؛ وگرنه مجسمه شهري هم يک اثر هنري است و چندان فرقي با ديگر آثار هنري ندارد. به نظر من در ساخت يک مجسمه تنها اين مهم است که آن مجسمه با چه هدفي و براي چه مکاني ساخته مي‌شود. فکر نمي‌کنم اين‌طور باشد ‌که اثر هنري شهري ويژگي‌هاي خيلي خاص و متفاوتي داشته باشد؛ زيرا تنها مجسمه شهري يا هر هنر شهري ديگر نيست که در معرض ديد مردم است، بلکه پيش فرض ما اين است که عموم مردم به موزه و گالري هم مي‌روند و اين‌طور نيست که فقط اثر شهري را ببينند. فرض ابتدايي هنرمند اين است که مردم هنر را مي‌بينند، ‌هر جا که مي‌خواهد باشد. به همين دليل فکر نمي‌کنم درست باشد که بگوييم مجسمه شهري مسئوليت بيشتري از هنرهاي ديگر بر دوش دارد. از طرف ديگر با نگاهي به شيوه کار هنرمندان بزرگ، خواهيم ديد که هيچ‌يک از آن‌‌ها آثار شهري متفاوتي از آثار ديگرشان نساخته‌اند؛‌ براي مثال اثر آنيش کاپور هميشه اثر آنيش کاپور است، چه در موزه به نمايش گذاشته شده باشد، چه در گالري و چه در ميدان يا خيابان يک شهر. درست است که او اثرش را با موقعيت نمايش آن هماهنگ مي‌کند، ولي در اصل کار او چندان تفاوتي ايجاد نمي‌شود و به هر حال آن‌چه را که در يک اثر هنري پايه‌اي است، رعايت مي‌کند؛ زيرا فقط ابعاد و جاي نمايش مجسمه شهري با مجسمه‌هاي ديگر متفاوت است؛ و اثر شهري يک هنرمند بزرگ از لحاظ کيفي چندان تفاوتي با ديگر آثار او ندارد و کمتر پيش مي‌آيد که يک آرتيست کاري را به صرف اين‌که قرار است در شهر نصب شود،‌ متفاوت با آثار خودش بسازد.



از گفته‌هاي پيشينتان چنين به نظر مي‌آيد که به مرزبندي هنر اعتقادي نداريد. درباره چيدمان‌هاي شهري و اجراي مجسمه‌هاي ميرا در شهر چه نظري داريد؟ آيا ماندگاري مجسمه شهري از ديدگاه شما يک الزام است؟



البته دو سالي هست که شهرداري مجموعه‌اي از مجسمه‌هاي موقت را به هنرمندان سفارش داده و در سطح شهر نصب کرده است؛ ولي از آن‌جا که به نظر من مجسمه شهري نبايد ويژگي خاصي داشته باشد، پس لزوما هم نبايد ماندگار باشد و وقتي از بين رفتن و ميرا بودن، محور مفهومي يک اثر باشد، فکر نمي‌کنم مسئولان شهري مخالفتي با آن داشته باشند. براي مثال اگر کسي بخواهد يک بلوک يخ در ابعاد بسيار بزرگ را وسط يک باغ يا فضاي سبز نصب کند تا در طول تابستان آب شود و گياهان آن بخش را آبياري کند، فکر نمي‌کنم چنين طرحي با مخالفت از سوي مسئولان مواجه شود تنها به اين دليل که ماندگار نيست.





نظرتان درباره ارائه هنر جديد به مردم عادي چيست؟‌ آيا شما هم مانند برخي از هنرمندان فکر مي‌کنيد هنر شهري بايد با سطح سواد بصري جامعه هماهنگ باشد؟

من بازمي‌گردم به حرف اولم. ايده هنرمند مهم است. مهم نيست شهر چه باشد و شهرداري چه مي‌خواهد، مي‌خواهد مجسمه ميرا نصب کند يا ماندگار. اين که شهرداري اثر ماندگار بخواهد يا ميرا و براي هنرمند تعيين کند که چه کاري انجام دهد،‌ مثل اين است که گالري‌ها به هنرمندانشان نوع و اندازه و رنگ کار را سفارش دهند و براي هنرمند تصميم بگيرند. ولي به نظر من اين هنرمند است که تصميم مي‌گيرد، گالري يا شهرداري بسترهايي هستند که کار در آن‌ها به نمايش گذاشته مي‌شود. من فکر مي‌کنم اين يک بهانه است که برخي از هنرمندان مي‌گويند شهرداري نمي‌گذارد يا نمي‌خواهد ما کار متفاوت يا خلاقانه انجام دهيم.

مي‌خواهم بگويم اين وظيفه آرتيست است که هنر نو را به مردم ارائه کند، زيرا مردم و شهرداري خيلي چيزها را نمي‌دانند، اين مثل آن است که اديسون بگويد من برق را اختراع نمي‌کنم زيرا سطح زندگي و سواد مردم در حد فهم برق و استفاده از آن نيست. اين که هنر در چه سطحي به مردم ارائه شود نيز در تخصص هنرمند است و اوست که بايد در اين‌باره پيشنهاددهنده باشد و مردم را با تازه‌ها آشنا کند.






منظور شما اين است که همه هنرمندان بايد آثاري متفاوت و نو خلق کنند؟

من معتقد به اين نيستم که تنها يک راه وجود دارد. مگر همه مردم يک جور هستند که همه هنرمندان هم يک جور کار کنند؟ مردم سلايق مختلف دارند و در سطوح مختلفي هم قرار دارند، و هر هنرمندي هم بايد کار خودش را انجام دهد. حال در بخش‌هايي رسانه بايد واسطه باشد تا به مردم اطلاع‌رساني شود. بيشتر از همه هم تلويزيون و رسانه‌‌‌هاي عمومي بايد اين کار را بکنند. نمي‌توان به اين سادگي سطح سواد و عقل مردم را مشخص کرد و به اين نتيجه رسيد که مردم اثر هنري متفاوت را نمي‌فهمند. حتي وقتي قرار است يک کار اقتصادي مثل عوض کردن واحد پول انجام شود هم، مردم درباره آن چيزي نمي‌دانند و طبيعي هم هست که ندانند؛ ولي در راديو و تلويزيون توضيحات لازم درباره آن داده مي‌شود و مردم آن را مي‌فهمند. درباره هنر هم بايد در رسانه‌‌ها و عرصه‌هاي عمومي صحبت شود. مگر ما که هستيم که بخواهيم سطح مردم را مشخص کنيم. درست است که مي‌توان معدل و متوسط سواد يک جامعه را در يک زمينه سنجيد؛ ولي واقعيت اين است که وقتي اديسون برق را اختراع مي‌کند، بايد آن‌را به مردم اطلاع رساني کرد تا بتوانند به آن عکس‌العمل نشان دهند. در همه دنيا شبکه‌هاي تلويزيون برنامه‌هايي دارند که در آن‌ها به زبان ساده درباره هنرهاي پيشرو صحبت مي کنند؛ برنامه‌هايي که جاي آن‌ها در رسانه‌هاي ما خالي است. درست است که همه مردم به تماشاي چنين برنامه‌‌هايي علاقه نشان نمي‌دهند، ولي به هر حال مي‌تواند بر تعداد زيادي از مردم نيز تاثير بگذارد و آن‌ها را با جنبه‌هاي مختلف هنر آشنا کند.

من فکر مي‌کنم اگر هنرمندي درباره سطح سواد مردم مغلطه مي‌کند،‌ درواقع خود را گول مي‌زند و چون نمي‌تواند کار خلاقانه انجام دهد، سطح سواد مردم را بهانه مي‌کند تا کار سطح پائين ارائه کند.






به نظر شما نقش انجمن مجسمه‌سازان در رويدادهاي مربوط به مجسمه‌هاي شهري چيست؟ به نظر مي‌آيد اين امور کاملا به اداره حجم سازمان زيباسازي واگذار شده است.

آن‌چه من درباره انجمن مجسمه‌سازان مي‌دانم اين است که آن‌قدر مجموعه غيرمنسجمي است که نمي‌توان به عنوان يک مرجع در زمينه مجسمه‌سازي روي آن حساب کرد. من چند سال پيش به اين مجموعه نزديک بودم و تا جايي که مي‌دانم، اصلا مجموعه‌اي نيست که عمل معقول و حساب‌شده از خود نشان دهد. اگر انجمن مجسمه‌سازان نهادي باشد که روي پاي خود بايستد و کارهاي مورد قبول از خود ارائه دهد،‌ حتما شهرداري هم با آن همکاري مي‌کند.





برخي از مجسمه‌سازان معتقدند ايده‌‌هاي نو در سايه پيش‌کسوتان ديده نمي‌شود، به اين دليل که زيباسازي از يک شوراي انتخاب و داوري ثابت و تکراري استفاده مي‌کند.

تا جايي که من مي‌دانم، اداره حجم زيباسازي در دو سه سال گذشته با جوانان بسياري همکاري کرده و کارهاي متعددي از آن‌ها خريداري کرده است و ديگر فقط مجسمه‌سازان مسن نيستند که با اين اداره کار مي‌کنند. فکر مي‌کنم استراتژي اداره حجم در سال‌هاي گذشته اين بوده که از همه پتانسيل‌هاي موجود مجسمه‌سازي استفاده کند. ولي اين که يک شوراي انتخاب يا يک اداره در شهرداري يا يک انجمن، کارشان را خوب انجام دهند، کاملا بستگي به فکر کساني دارد که در اين جايگاه‌ها هستند. حداقل در کشور ما اين‌گونه است که جايگاه‌ها چندان استوار نيستند و ممکن است اداره حجم زيباسازي که اکنون شيوه‌اي را به کار گرفته، با تغيير يک مدير شيوه خود را تغيير دهد.

درست اين است که اعضاي انجمن آن را به جايگاهي برسانند که در کل ايران تبديل به مشاور مسائل مجسمه‌سازي و يک مرجع در اين حوزه شود؛‌ ولي انجمن مجسمه‌سازان در اين سال‌ها چقدر توانسته مثبت و تاثيرگذار عمل کند؟ زماني که مرتضي مميز در انجمن گرافيک بود، تغييراتي در اين انجمن ايجاد کرد که سبب شد انجمن گرافيک تبديل به يک مرجع و معيار شود و امروز شاهد تاثيرات اين تغييرات بر جامعه گرافيک و نگاه جامعه به گرافيک هستيم.






جايگاه مجسمه‌سازي ايران را در جهان چگونه مي‌بينيد و فکر مي‌کنيد چطور مي‌توان به ارتقاي اين جايگاه کمک کرد؟

در هر حال هنر ما جاي خاصي در جهان ندارد و من فکر مي‌کنم نمايشگاه‌هاي هنر ايراني که هر از گاهي در کشورهاي ديگر برگزار مي‌شود، نشان‌دهنده جايگاه ما در هنر جهاني نيست. علاوه بر آن، هنرمند محصول بستري است که در آن رشد مي‌کند و اين بستر شامل دانشگاه‌ها، گالري‌ها، منتقدان، رسانه‌هاي عمومي و مردم است. حال با نگاهي به زمينه‌هاي موجود مي‌توان دريافت که چگونه محصولي قابل برداشت است. اين بستر است که کمک مي‌کند هنر ايران در جهان شناخته شود. بايد ببينيم کشورهايي که موفق بوده‌‌اند چه کرده‌‌اند. ولي با حرکت‌هاي جزئي مثل تغيير ساختار اداري يا تغيير در هيئت انتخاب نمي‌توان خيلي چيزها را تغيير داد. زيرا بخش‌هاي بسيار پايه‌اي ما مثل دانشگاه‌‌ها و حتي مدارس هنري با مشکلات بزرگ درگير هستند.

گفت‌وگو: بهار عليزاده

نظر شما