جمعه ۰۲ آذر ۱۴۰۳
ساعت : ۰۳:۱۷
کد خبر: ۸۴۴۷۹
|
تاریخ انتشار: ۰۹ آذر ۱۳۹۴ - ۱۷:۰۵
پنجمین نشست «با هم بخوانیم» برگزار شد

ماجرای تقابل دو جهان در یک داستان چیست؟

جعفر توزنده جانی، نویسنده و منتقد ادبی در پنجمین نشست پاییزی «با هم بخوانیم» کتابخانه فردوس پس از خوانش داستان «چگونه وانگ فو نجات یافت» نوشته مارگریت یورسنار گفت: این داستان تقابل دو دیدگاه، دو نگاه و حتی می‌توان گفت دو جهان است.
به گزارش رسانه خبری سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران، پنجمین جلسه از سلسله محافل ادبی فصل پاییز «با هم بخوانیم» روز یکشنبه ۸ آذرماه با هدف خوانش، معرفی و بررسی داستان «چگونه وانگ فو نجات یافت» نوشته مارگریت یورسنار از مجموعه داستان «معما» با حضور جمعی از علاقه‌مندان به ادبیات داستانی در فرهنگسرای فردوس برگزار شد.

جعفر توزنده‌جانی، نویسنده و منتقد ادبی در این نشست ضمن معرفی اثر مذکور گفت: مجموعه داستان «معما» شامل ۱۱ داستان کوتاه از هشت نویسنده غربی با ترجمه و جمع‌آوری خجسته کیهان است. این مترجم در متن کوتاهی در پشت جلد نوشته است: «وجه مشترک تمامی این داستان‌ها در وهله اول تخیلی بودن آن‌ها است. وجه دیگر آن هم نویسندگانش است که همگی از متفکرانی بودند که سعی می‌کردند رنج‌های انسانی را در آثار خود منعکس کنند.»  

وی افزود: داستان «چگونه وانگ فو نجات یافت» نوشته مارگریت یورسنار است. این نویسنده در سال ۱۹۰۳ در بروکسل به دنیا آمد. پدرش فرانسوی و مادرش بلژیکی بود. یورسنار ابتدا در فرانسه زندگی می‌کرد و سپس به آمریکا مهاجرت کرد. او رمان‌نویس و شاعر برجسته‌ای بود که با نگارش رمان تاریخی خاطرات آدرین به شهرت رسید و مورد توجه خوانندگان بسیاری قرار گرفت. یورسنار در سال ۱۹۸۷ فوت کرد.

توزنده‌جانی با بیان اینکه قصه «چگونه وانگ فو نجات یافت» بر گرفته از مجموعه داستانی به اسم «قصه‌های شرقی» است که در سال ۱۹۳۸ به چاپ رسید، گفت: داستان درباره نقاش دوره‌گردی به اسم وانگ فو و شاگردش لینگ است. وانگ فو چنان در نقاشی چیره‌دست بود که به نظر می‌رسید آدم‌ها و اشیای موجود در تابلو‌هایش جان دارند. او به همراه لینگ سراسر امپراطوری را سفر می‌کند و در قبال کاسه‌ای آش برای دیگران نقاشی می‌کشد. اولین بار لینگ با او در کافه‌ای آشنا می‌شود و از آن به بعد با استادش است. بعد از مرگ همسرش همراه وانگ فو به سفر می‌رود و کار حمل تابلو‌ها و وسایل استاد خود را نیز بر عهده دارد. آن‌ها در حال سفر هستند که ماموران امپراطور هر دو را می‌گیرند و نزد امپراطور می‌برند.

این نویسنده و منتقد ادبی ادامه داد: امپراطور حکم قتل وانگ فو را می‌دهد. امپراطور از‌‌ همان دوران کودکی در قصر خود زندانی بوده است و واقعیت را از چشم تابلوهای وانگ فو می‌دیده است اما در دوران بزرگسالی متوجه می‌شود که آنچه در سرزمین خود می‌بیند با آنچه وانگ فو در تابلو‌هایش کشیده است، زمین تا آسمان تفاوت دارد. برای همین دستور می‌دهد او را به قتل برساند. لینگ خنجری بیرون می‌کشد تا به امپراطور حمله کند، اما ماموران او را به قتل می‌رسانند. امپراطور به وانگ فو اجازه می‌دهد که برای آخرین بار تابلوی ناتمام خود را تمام کند. وانگ فو قلم مو به دست می‌گیرد و با جادوی هنر خود کاری می‌کند که آب تابلویش به قصر بیاید. سپس همراه شاگردش لینگ که زنده شده است، سوار قایق می‌شود و از دید امپراطور محو می‌شوند. 

توزنده‌جانی با اشاره به اینکه داستان مذکور تقابل دو دیدگاه، دو نگاه و حتی می‌توان گفت تقابل دو جهان است، افزود: از این دو جهان، یکی جهان واقعی امپراطور است که بر آن حکومت می‌کند و دیگری جهانی خیالی که وانگ فو در نقاشی‌هایش می‌کشد. اما یک تفاوت عمده بین این دو سرزمین وجود دارد. امپراطور نمی‌تواند زشتی‌های سرزمین خود را نابود کند و از آن جهانی بهتر بسازد اما این امکان در اختیار وانگ فو هست. علاوه بر این، امپراطور صاحب جهانی واقعی است اما وانگ فو صاحب دنیایی حقیقی. دنیایی که باید باشد اما نیست. برای همین است که می‌توان گفت وانگ فو به عنوان یک هنرمند قدرت بیشتری بر جهان خود دارد. امپراطور هنگامی که این واقعیت را درک می‌کند دوست ندارد کسی چون وانگ فو زنده باشد و دستور قتلش را صادر می‌کند. اما وانگ فو با‌‌ همان جادویی که دیگران را مجذوب آثار خودش کرده بود، خود و شاگردش را نجات می‌دهد و در میان تابلو‌هایش جاودانه می‌شود.

وی در پایان گفت: داستان زبانی شاعرانه دارد، زبانی که در تمام اثر خودنمایی می‌کند و همه چیز را همچون تابلوهای جاودانه وانگ فو مقابل چشمان خواننده قرار می‌دهد.
نظر شما